برونو لاتور که این روزها رسانهها از درگذشت او خبر میدهند، از اندیشمندان پویای معاصر است که نه تنها از مرزهای مرسوم میان رشتههای علمی و دانشگاهی همچون انسانشناسی، جامعهشناسی، الهیات، و فلسفه گذر کرده، بلکه با ورود و فعالیت در حوزههای آفرینش و اجراهای هنری مرز میان علم و هنر را هم نادیده گرفته، تا با این فراگذری بتواند به الگوهای جدیدی برای فهم و کنش برسد.
نام لاتور در ایران بیشتر با شرح کاملی که رحمان شریفزاده از نظریه کنشگر ـ شبکه در کتاب مذاکره با اشیاء (نشر نی) ارائه داده، با همین نظریه گره خورده است. نظریه کنشگر ـ شبکه مبتنی بر این ایده است که کنشگری محدود به انسانها نیست و طیف وسیعی از اشیاء همچون فناوریها، ابزارها، زیرساختها و شرایط محیطی، قوانین، فرهنگ و غیره هم کنشگریهای غیرقابل انکاری دارند. کتاب مذاکره با اشیاء شرح دقیقی از سازوکارهای داخلی این شبکه و روابط درونی و بیرونی و عملکرد نهایی آن را ارائه میدهد. در این نظریه، هر کنشی را به جای انتساب به یک کنشگر، باید محصول یک شبکه دانست، شبکهای از کنشگران متکثر انسانی و غیرانسانی، با پیوندهایی میان آنها که حاصل «مذاکره» است. شبکه از راه مذاکره و پیوند توانمند میشود، مذاکره کنشگران اقتصادی با دیگران برای جذب سرمایه، مذاکره کنشگران علمی برای نیل به راههای جدید شناخت، مذاکره پزشکان با ابزارهایشان و با دانش آماری برای توسعه علوم پزشکی، مذاکره و پیوند مادر با گهواره برای سپردن کودکش به آن. در یک شبکه انسانی – فنی، هر چقدر مذاکرات عمیقتر و پیچیدهتر باشد، شبکه پیچیدهتری ساخته میشود که میتواند ماندگاری و تواناییهای بیشتری هم داشته باشد.
لاتور کار خود را با نقد علم مدرن به مفهوم محض کلمه در دهه هشتاد میلادی آغاز کرد. در دوران نخست که در کتابهایی همچون پاستوریزه کردن فرانسه، ما هرگز مدرن نبودهایم و علم در کنش مستند شده است، او این نقد را مطرح میکند که دانشمندان کمتر به حضور خود در جامعه آگاهی دارند و در نتیجه، نه اثرپذیری خود از روابط اجتماعی و سیاسی را میپذیرند، نه برای جامعه نقشی در پیشبرد اهداف علمی قائل هستند، و نه به پیامدهای اجتماعی علم توجه دارند. این نظریه لاتور با ترشرویی برخی از دانشمندان و حتی فیلسوفان علم مواجه شد که علم را حاصل آزمایشهای عینی و فارغ از نظر شخصی معرفی میکردند و لاتور را به نوعی در میان علمستیزان قرار دادند. پاسخ لاتور به این نقد این بود که از قضا به علم و دستاوردهای احترام زیادی میگذارد و این نقد او بیشتر نقدی آکادمیک و در سنت علمی و در جهت تقویت و تکمیل کنشگریهای علمی بوده است.
اگر بخواهیم همین دورهبندی سادهساز را ادامه دهیم میتوانیم بگوییم که در دوران دوم، او با اهتمام به «نظریه کنشگر شبکه»، نقشه دقیقتری از شبکههای کنشگری و از جمله کنشگریهای علمی را آشکار کرد. این که کنشگران انسانی نمیتوانند کاری را فارغ از کنشگران غیرانسانی به انجام برسانند. حتی یک برگ کاغذ یا خودکاری به مثابه فناوری نوشتار اثر غیرقابل انکاری بر کنش دارند و با پیچیده شدن روزافزون ابزارها، فناوریها، مفاهیم، قوانین، و زمینهها، دیگر نمیتوان کنشگری را به انسان محدود کرد.
در دوره سوم که شامل دهه آخر عمرش بود، لاتور به «اقلیمشناسی سیاسی» پرداخت. از نظر او، مفاهیمی همچون مدرنیته پاسخگوی پیچیدگیهای فکری معاصر نیست و بهتر است به سراغ مفاهیمی همچون آنتروپوسین رفت که فرصتهای بیشتر و بهتری برای شناخت وضعیت معاصر به دست میدهد. کتاب کوچک و خواندنی کجا فرود بیاییم؟ با ترجمه عالی عبدالحسین نیکگهر یکی از آثار مربوط به این دوره است که به بررسی سه پدیده به ظاهر جدای «بینظمی در مدیریت جهانی»، «انفجار نابرابریها» و «نفی و انکار سیستماتیک بحرانهای اقلیمی» را در کنار هم و به عنوان چکیده وضع موجود معرفی کرده و روابط درونی میان آنها را نمایان میکند، با این امید که با چنین شناختی بتوان به بازیافت زمین قابل سکونت اندیشید.
برونو لاتور اندیشمندی پویا و یگانه است که در سال ۱۳۹۶ سفری هم به ایران داشته است. به رغم یکی دو گزارش و ترجمه خوب، هنوز جای کتابهای او در قفسههای کتاب خالی است. آخرین کتابی که از او ترجمه شده است همین کجا فرود بیاییم؟ است که نشر فرهنگ معاصر در سال ۱۳۹۹ آن را منتشر کرده است. کتاب بعدی و هنوز ترجمه نشده لاتور با عنوان پس از قرنطینه به شرایط زمین در وضعیت پساپاندمی میپردازد و ایده «بازگشت به زمین» را بسط میدهد. از نظر او، کرونا شرایط اقلیمی زمین را بیش از پیش آشکار کرده است و معلوم شده است که ما نیاز به شناخت تازهای از قواعد زندگی در روی زمین داریم.
اسماعیل یزدانپور
دیدگاهتان را بنویسید