img
img
img
img
img
img
تاریخ انتشار: 6 آبان 1404
خرده‌شیشه‌های ویترین شهرکتاب: یادداشتی بر زخم فشنگ بر تن فرهنگ

خرده‌شیشه‌های ویترین شهرکتاب: یادداشتی بر زخم فشنگ بر تن فرهنگ

یک. آن شیشه را ندیده‌اید. از کنارش گذشته‌اید، همچون رهگذران پاساژهای پاریسی والتر بنیامین که از کنار کالاها می‌گذرند بی‌آنکه تاریخ انباشته در آن‌ها را ببینند. اما این شیشه، این سطح شفاف ترک‌خورده‌ی شهرکتاب، یک شیء نیست؛ یک سند تاریخی است. سندی که در آن، لحظه‌ی یک برخورد، یک تروما، منجمد شده است. معماری مدرن با تمام محاسباتش، از شیب زمین و عناصر پیرامونی تا ضخامت و جنس شیشه، در تلاش است تا امکان شکست در برابر عوامل طبیعی را به صفر برساند. شیشه‌ها دیگر به سادگی نمی‌شکنند. پس این شکست، اثری از اراده بر خود دارد؛ یک اراده‌ی شرور.

 

دو. چه کسی شیشه را شکسته است؟ یک وندال خیابانی؟ خیر، وندالیسم در پی تخریب بی‌هدف است، اما این ضربه، هدفی دقیق داشته است: کتابفروشی. یک مخالف کتاب؟ خیر، کتاب دیگر چنان قدرتی ندارد که مخالفانش را به چنین خشونت عریانی وادارد؛ نبرد او در جای دیگری است. یک رقیب؟ شهرکتاب، این نهاد فرهنگی که خود را رفیق همگان می‌داند نه رقیب کسی، چنین منطقی را برنمی‌انگیزد. پس چه؟ آن «شرّ مطلق» که همه می‌شناسیم. آن نیرویی که نه با فرد، که با ایده، نه با جسم، که با آگاهی می‌جنگد. این تَرَک، ردّ فشنگ اوست بر چهره فرهنگ.

 

سه. به ترک‌ها نگاه کنید. پراکنده، نامنتظم، و در عین حال دارای یک منطق درونی. همچون نقشه‌ی یک سرزمین زخم‌خورده. نقشه‌ی ایران. هر خط، یادآور یک گسست، یک شکست تاریخی است که با این حال، تمامیت این جغرافیا را از هم نپاشیده است. و آن چسب نواری که بر آن زده‌ایم، با نام تکرارشونده‌ی «شهرکتاب»، چیست جز تلاشی دردناک و در عین حال شکوهمند برای بخیه بر این زخم‌ها؟ این چسب، اعتراف به شکنندگی است و در عین حال، فریاد برای توان و بقا.

 

چهار. در فرهنگ ژاپن، هنری به نام «کینتسوگی» (Kintsugi) وجود دارد: بند زدن ظروف شکسته با طلا. فلسفه‌ی کینتسوگی بر این باور است که شکست و ترمیم، بخشی از تاریخ یک شیء است و نباید آن را پنهان کرد، بلکه باید آن را گرامی داشت و زیباتر ساخت. آیا این چسب‌کاری ما، کینتسوگی ایرانی نیست؟ همان «بند» یا به قول قدیمی‌ترها، «بَرش» خودمان؟ ما با طلا زخم‌هایمان را نمی‌پوشانیم؛ با نام خودمان، با همان هویتی که به آن حمله شده، آن را بَرش می‌زنیم. این شیشه حالا از هزار شیشه‌ی سالم، زیباتر و پرمعناتر است. زیرا داستانی برای گفتن دارد. داستانی از آسیب‌پذیری و تاب‌آوری.

 

پنج. این شیشه دیگر یک ویترین نیست؛ یک زیارتگاه است. مکانی برای تأمل. باید ایستاد و به آن نگریست، همچون نگریستن به یک شمایل مقدس. این ترک‌ها، اثر زخم (شما امروز می‌گویید «اِسکار») بر چهره فرهنگی هستند که زنده است. نوری که از پس این خطوط شکسته به درون می‌تابد، دیگر نور خام و شفاف دیروز نیست. نوری است منکسر، شکسته، رنگین‌کمانی، که از منشور یک رنج عبور کرده و اراده‌های تازه‌ای را برای ساختن فرداهای بهتر بیدار می‌کند.