کد مطلب: ۱۲۶۶۰
تاریخ انتشار: دوشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۷

پی‌ریزی سنایی‌آباد

بیست‌و‌سومین نشست از مجموعه درس‌گفتارهایی درباره سنایی با موضوع «سنایی در سنایی‌آباد» و با سخنرانی دکتر مریم حسینی چهارشنبه (۲۶ اردیبهشت‌ماه) در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
 
مریم حسینی گفت: سنایی به ایده‌ها و آرزوهایی دست پیدا می‌کند و فضای تازه‌ای در کتاب باز می‌شود مراحلی که پشت سر گذاشتیم از کتاب حدیقه تا بخش‌هایی که شاعر در آن‌ها از عقل و عاقل و معقول، علم و عالم و معلوم سخن می‌گوید و در ستایش نفس کلی و عقل کلی ابیاتی را مطرح می‌کند. نگاه اشراقی که سنایی دارد به این مساله می‌پردازد که مراتب جهان در هنگام آفرینش و پس از خداوند امر است و از امر عقل کلی و از عقل کلی، نفس کلی پدید می‌آید.
این‌که هیات و تصویر جهان از نگاه سنایی چگونه است. سنایی چگونه جهان را می‌بیند و تصویر جهان در نگاه او چگونه است. سنایی در ابیاتی از حدیقه به مراحل آفرینش و اینکه پس از آفرینش نفس کلی، این نفس ناظر بر جهان است، اشاره می‌کند و این‌که چگونه هفت فلک بر چهار عنصر تاثیر می‌گذارد و سه مولود جمادی، نباتی و حیوانی از آن صادر می‌شوند.
 
گفت‌وگویی میان سنایی و پیر رخ می‌دهد

در حقیقت سنایی ابزار حرکت انسان به سمت بالا و معراج را صفت ناطقه می‌داند. پس بخشی را مطرح می‌کند که اعضای بدن آدمی را به شهر پیشه‌ورانی تشبیه می‌کند که عقل و نفس، هر کدام وزیر و پادشاه این شهر و سرزمین هستند و در ادامه بسیاری از بحث‌های فلسفی روزگار خودش را مطرح می‌کند. همه این‌ها مقدماتی برای طرح این نکته است که آن زمانی که آدمی می‌تواند از بند جمع رها شود و به سمت دنیای بالاتر حرکت کند، چگونه حالتی است، به همین جهت ابیاتی در وصف و صفت شب می‌آورد. اینکه سنایی شب را مطرح می‌کند خیلی روشن است که می‌خواهد  ما را وارد یک فضای تاریک و مه‌آلود کند، فضایی که در آن حواس از حرکت باز می‌ایستد، قوای جسمانی خاموش می‌شوند و قوای درونی و معنوی به حرکت درمی‌آیند. همه ما می‌دانیم که شب و تاریکی زمانی است که در آن فرصتی برای خوابیدن آرزوهای نفسانی و بیدار شدن قوای روحانی است. به همین جهت است که سنایی آخرین ساعات شب را که به سحر نزدیک است را به یاد ما می‌آورد و در این زمان به صورت راوی اول شخص و کسی که این سحرگاه برای  خود او اتفاق می‌افتد، روایتی را نقل می‌کند.
 
در ابیاتی از حدیقه سنایی با نفس کلی، عقل فعال و با فرشته شخصی خود دیدار می‌کند. نمونه این ابیات در ادبیات فارسی کم نیست اما باید بگویم نمونه منظوم آن همین ابیات سنایی است که برای نخستین بار در ادبیات فارسی پدید می‌آید. چون فضا، فضای کاملا فلسفی است، سنایی به تبع نگاه ابن سینا، خود را در معرض این نگاه غریب قرار می‌دهد و با پیری از آن عالم دیدار می‌کند. گفت‌وگویی میان سنایی و این پیر رخ می‌دهد و پرسش‌هایی رد و بدل می‌شود. آن پیر پایگاه و جایگاه خودش را تعریف می‌کند، جایگاهی که او را اولین فرزند آفرینش می‌نامد که این فرصت را دارد تا در مقامی قرار گیرد که ناظر بر عالم زمینی باشد، اما وقتی از سرزمین خودش می‌گوید و آن را شهر خدا می‌نامد، برای ما صحنه‌هایی مثل آرمان‌شهرها و اتوپیا را تصور می‌کند. این گفت‌وگو ادامه پیدا می‌کند، پیر حقایقی را بر سنایی آشکار می‌کند و در نهایت پیامی برای سنایی باقی می‌گذارد که این جهان جایگاه تو نیست، تو مسافر هستی و مقصد و جایگاه تو جهان دیگری است.
 
حکایت لقمان و نگاه سنایی نسبت به مرگ

سنایی در ابیاتی با عالم بالا محشور بوده و با پیری از پیران آن جهان گفت‌وگو کرده است، زمانی که به عالم زمینی برمی‌گردد، دیگر این جهان را نمی‌پسندد و این پیام پیر که اینجا جایگاه خشم، شهوت، آرزو، حرص و هوس است و جایگاه تو نیست، مدام در گوش او تکرار می‌شود. به همین جهت پس از این ماجرا حدود ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ بیت در حدیقه داریم که در مذمت شهوت راندن، در چشم نگه داشتن، شاهدان و صفات آن‌ها، غلام‌بارگی و... داریم که این ابیات در حدیقه به شدت حالت هزل و هجو دارد، دشنام‌گون و تند است و حتی در جاهایی سنایی با کلمات رکیک رنج خود را از غلام‌بارگی، شاهدپرستی و شاهددوستی بیان می‌کند. به شدت به دنیا دوستان و دنیاپرستان می‌تازد و حکایت‌هایی در باب بزرگانی می‌آورد که چگونه دنیای فانی را کوچک شمردند و آن را رها کردند.
 
حکایت لقمان که سنایی در حدیقه آورده است، به نگاه سنایی نسبت به مرگ اشاره دارد. در میان عرفا دو نوع نگاه به مرگ داریم، یک عده از مرگ استقبال می‌کنند و لحظه احتزار را بهترین لحظه زندگی خود برمی‌شمرند و عده‌ای هم از آن می‌هراسند و می‌پرهیزند. سنایی جزو دسته‌ای است که مرگ اندیش است، مرگ را دوست دارد و از آن استقبال می‌کند. به نظر او مرگ دری است که فرصتی برای آدمی فراهم می‌کند تا به عالم دیگر راه یابد. سنایی حکایت آدمی در این دنیا را به یخ فروش نیشابور تشبیه می‌کند که در گرما سرمایه او آب می‌شود و از بین می‌رود و او هیچ بهره‌ای از آن نمی‌برد. همچنین در ابیاتی از حدیقه نگاه سنایی به این دنیا را نشان می‌دهد. از بخش‌های جالب کتاب حدیقه که معمولا کمتر خوانده شده و کسی به آن توجه چندانی نکرده، بخش‌هایی است که سنایی در هجو خویشان خود می‌گوید و صفت‌هایی برای آنان برمی‌شمرد. سنایی این بخش را با خویشان خود شروع می‌کند، بعد به صوفی، فقیه و فقها می‌پردازد و به مناسبت، حکایت‌هایی هم نقل می‌کند. تنها کسانی که در این بخش مورد هجو و هزل سنایی قرار نمی‌گیرند، پدر و مادر او هستند.
 
ابیات سنایی در باب مذمت دنیادوستی و دنیاپرستی

کتاب حدیقه سنایی را از بسیاری جهات می‌توان با «کیمیای سعادت» امام محمد غزالی یا «احیا علوم دین» مقایسه کرد. دو بند یا بخش در کتاب حدیقه از بخش‌های خواندنی این کتاب است که فضای کتاب را از آن فضای دهشت‌بار زمینی بیرون می‌آورد و ما را به عالم معرفت نزدیک می‌کند. آن هم فصلی در شوق و فصلی در باب عشق است. یکی از اتفاقات جالب در حدیقه این است که بعد از این فصول سنایی یک فصل مفصل در مدح سلطان می‌آورد که شاید برای بسیاری از خوانندگان و مخاطبان او جای سوال و تعجب داشته باشد که چرا سنایی با آن همه ابیاتی که در باب مذمت دنیا دوستی و دنیاپرستی دارد و اینکه از این کار توبه کرده، یک فصل به مدح سلطان اختصاص داده است؟ در پاسخ به این پرسش می‌توان گفت که سنایی همان زمانی که از آمدن به دربار عذرخواست، این کتاب را به بهرام شاه تقدیم کرد و طبیعی است که تقدیم‌نامه‌ها باید با مدح و ستایش سلطان همراه باشد. نکته دیگر این است که بگوییم سنایی هنوز درگیر آن فضای دوگانه فکری است و سویی زمینی و سویی آسمانی دارد.  
با دقت در ابیات  می‌توان پی برد که هدف سنایی از آوردن این ابیات مدح، گوشزد به سلطان است و این نخستین بار در شعر فارسی است که شاعری در میان مدح سلطان، او را پند و اندرز هم می‌دهد و راه هدایت را بر او آشکار می‌کند. اگر بسامد واژگان را در این فصل محاسبه کنید، می‌بینید که مهم‌ترین و پربسامدترین آن، عدل و داد است. سنایی سلطان را به صفت عدل ستایش می‌کند تا دادگری را به او بیاموزد. در حقیقت معایب سلطان را به او گوشزد می‌کند و از طریق ستایش او را به راه می‌خواند.

گاه زبان سنایی نسبت به سلطان تند می‌شود

سنایی در قرن پنجم و ششم که عهد مبارزه و ستیز با پادشاهان و سلاطین نیست و شاهان در نظر مردم، سایه خداوند در روی زمین هستند، راهی برای رهاندن مردمان جست‌وجو می‌کند و آن راه، هدایت شاهان است. او به تناوب حکایت‌هایی از انوشیروان که در شعر فارسی به صفت دادگری مشهور بوده، محمود غزنوی و دیگران نقل می‌کند تا به پادشاه گوشزد کند که راه نجات او و مردم سرزمینش، دادگستری است. گاه زبان سنایی، حتی نسبت به سلطان، تند می‌شود که در همین کتاب حدیقه هم نمونه‌های فراوان دارد. سنایی در پایان حدیقه و پس از آن که روایت‌های خود را از مسائل مختلف نقل می‌کند، از خود سخن می‌گوید و به تعریف از کتاب خود می‌پردازد.

سنایی از جمله شاعرانی است که بارها در باب زندگی خود و آنچه بر او رفته در کتاب حدیقه سخن گفته و حسن ختام این کتاب هم شعر سنایی آباد است که در آن به معرفی و توصیف کتاب خودش پرداخته است. پیش‌بینی کرده که هر شاعری بعد از او بیاید، بی‌شک اشعار سنایی را به خاطر می‌آورد و آفتاب سخن او هیچ‌گاه غروب نخواهد کرد. سنایی در بخش‌های پایانی کتاب حدیقه‌الحقیقه و شریعه‌الطریقه به معرفی کتاب خود می‌پردازد و آن را سنایی‌آباد می‌نامد. در مقدمه‌ نثری کتاب نیز سنایی همراه نام عربی حدیقه این کتاب را «فخری‌نامه» می‌نامد. نزد عطار و بعدها مولوی و مولویه این کتاب «الهی‌نامه» نامیده می‌شد. مثنوی شگفتی که نمونه‌ای از دفتری در حکمت الهی و سلوک انسانی بود و سرمشق سرایش مثنوی بزرگ مولانا قرارگرفت. حدیقه مثنوی‌ای حکمی، الهی، مذهبی، عرفانی، تعلیمی، انتقادی، اجتماعی و گاه سیاسی است.

مــن دریـن دولت از پـیِ یادی /  کـــردم اکنون سـنایی‌آبادی

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST