هادی مشهدی: سید مهدی شجاعی، داستان نویس است، او در حوزهی ادبیات دینی فعالیت میکند و صاحب آثار فاخری در این حوزه است. از جمله آثار او میتوان به «سانتاماریا»، «غیر قابل چاپ»، «پدر، عشق و پسر»، «آفتاب در حجاب» و «کشتی پهلو گرفته» اشاره کرد.
دوازدهم مهر نشست نقد و بررسی کارنامه ادبی سید مهدی شجاعی در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد. در این نشست، مهدی فیروزان مدیر عامل شهر کتاب، مجید مجیدی، نویسنده و کارگردان، صابر امامی، نویسنده، رضا امیرخانی نویسنده و محقق و سید مهدی شجاعی حضور داشتند.
الگوی توسعه
فیروزان، بررسی کارنامه ادبی مهدی شجاعی را یکی از اولویتهای مرکز فرهنگی شهر کتاب، از بدو تشکیل معاونت فرهنگی خواند، وی ضمن تشکر از حضور شجاعی در این نشست، رویکرد شهر کتاب در برگزاری چنین محافلی را شرح داد: آرزوی من در حوزه فعالیتهای فرهنگی، همواره این بوده است که در بررسی کارنامه افراد موفق، به حوزه باستانشناسی نلغزیم، بلکه به انسانشناسی روی آوریم، چنین رویکردی میتواند الگویی برای توسعه باشد. مهمترین دغدغه من در جمهوری اسلامی، توسعه فرهنگی بوده است. اگر بخواهم جملهای را در تعریف «شهر کتاب» بگویم، این مجموعه را مرکزی، برای تولید علم از طریق عرضه، نقد و گفتگو خواهم خواند. چرایی طرح چنین اولویتهایی از این روست که توسعه علم محتاج توسعه فرهنگ، و توسعه فرهنگ نیازمند گفتگو، نقد، تضارب آرا و جستجو در کارنامه کسانی است که در پیشرفت فرهنگ موثر بودهاند. این گونه جلسات یکی از مصداقهای عرضه اندیشه، نقد اندیشه و گفتگو با اندیشه و صاحب اندیشه است.
مدیر عامل مرکز فرهنگی شهر کتاب، دلایل بیمهری خود به باستانشناسی فرهنگی را توضیح داد: همواره وقتی به بازشناسی شخصیتها میپردازیم، در تاریخ حیات شخصیتها باقی مانده و محدود میشویم، اما اگر به انسانشناسی روی بیاوریم و مفاهیم وجودی شخص مورد نظر را مورد بررسی قرار دهیم، از طریق معرفی مفاهیم وجودی، میتوانیم به توسعه آن شخص در هر زمان و مکان بپردازیم، مفهوم وجودی متفاوت از صفات است، اگر بخواهیم نگاهی پدیدارشناسانه به فاعل صفات داشته باشیم، باید لایه صفات او را کنار بزنیم و به اولین تعریف از شخصیت او برسیم. با بیان مفهوم وجودی یک شخص میتوانیم او را توسعه بدهیم و تکثیر کنیم. اگر از این دیدگاه، فارغ از صفات بخواهم شجاعی را، معرفی کنم، اولین چیزی که خواهم گفت، حقیقت جویی و اسلام او در برابر حق است. شجاعی در برخورد با زیبایی و عشق، امر متعال را یافته و در بیان آن استادانه موفق است، این دومین مفهوم وجودی اوست که من میشناسم. بررسی کارنامه او از باب شناخت این مفاهیم مهم است.
پرهیز از جریانهای روشنفکرمآبانه
مجیدی با اتکا به سابقه دوستی دیرینهاش با شجاعی، در شرح وجوه شخصیتی او گفت: اگر بخواهم در شرح زوایای شخصیتی شجاعی برخوردی نمادین داشته باشم، باید بگویم مانند خورشیدی بوده است که بر همه میتابیده، نه تنها در حوزه ادبیات داستانی، بلکه در همه حوزههای هنری. او از ابتدا در روزنامه جمهوری اسلامی، فعالیت داشت و ویژه نامهای تحت عنوان «صحیفه» در میآورد، ماحصل فعالیت او در آن مجموعه تولد فرهنگی کسانی مثل مرتضی سرهنگی و هدایت بهبودی است، که در حوزه ادبیات دفاع مقدس فعالیت قابل توجهی دارند. وقتی شجاعی در سوره بود، باعث شکوفایی استعدادهای شهرستانی و گمنام در حوزه نمایش، ادبیات داستانی و شعر شد. امروز در ساحت هنر نبود کسانی که بتوانند استعدادیابی کنند، به خوبی قابل مشاهده است. شجاعی از خود میگذرد و وقتش را با دیگران تقسیم میکند، او برای آنها فرصت و امکان مهیا میکند.
مجیدی حضور شجاعی را در کسب موفقیت خود بسیار موثر ارزیابی کرد و افزود: او در موقعیتهایی در کنار من قرار داشت که خود درگیر مشغلههای فراوانی بود. اگر همت شجاعی نبود، شاید بسیاری از کارهای من به سرانجام نمیرسد و شاید امروز در جایگاه و موقعیتی دیگر بودم، این در مورد افراد دیگری هم صدق میکند. دیگر وجه شخصیت او که در اشاره به آن تاکید دارم، پایداری و ثبوت او در اعتقادات و اخلاق است، در سی سالی که شجاعی را میشناسم، هیچ تغییری در این حوزه، نداشته است، او در دفاع از اعتقادات مذهبیاش، حتی به سنتیترین شکل ممکن، هیچ ابایی ندارد و به هیچ روی اسیر جریانهای روشنفکر مابانه نشده است.
وی ارتباط تنگاتنگ شجاعی با عامه مردم را از جمله دلایل موفقیت او خواند و سخنانش را این گونه پایان داد: بدوک و پدر را با حمایتهای او ساختم، در واقع شجاعی مسیر پرواز را برایم مهیا کرد، از بابت اینکه چنین دوستی دارم خدا را شکرگزارم.
کارنامهای با یک کاراکتر
صابر امامی آثار شجاعی را بهانهای برای پرداختن به ادبیات دینی دانست: اعتقاد من به طور کلی بر این است که در حیات بشری دو خط در مقابل هم قرار گرفتهاند، خط انبیا و خط پادشاهان و منیتها. چرایی پیدایش انسان را میتوان به بهترین و زیباترین بیان در قرآن یافت. انسان که در قرآن به عنوان خلیفه و جانشین خداوند در روی زمین معرفی شده، حامل دو خط مذکور است. به اعتقاد من نوشتهای که در خط انبیا و در جهت تحقق امر متعال صورت گیرد، ادبیات دینی است. این خط در زیباترین شکل خود در زیارت وارث ترسیم شده است، در آنجا امام حسین (ع) تحت عنوان وارث آدم معرفی شده است.
وی افزود: این گونه عاشورا خلق شده و منبع عظیمی از حماسه، غزل، عاطفه، قصیده، شکوه و کلام در اختیار ما قرار گرفته است. این خط در برابر خط غرب که خط منیت است، قرار دارد. اکنون وظیفه یک قلم به دست، یک هنرمند که در مسیر خط انبیا قرار دارد، در برابر خطی که میخواهد خدا را از زندگی انسان حذف کند و هر وجود و ماهیتی را در مقابلش قرار دهد، این است که بتواند میراث حسین (ع) را به مخاطبش معرفی کند. تنها راه نجات جهان آشنا کردن آن با نام اهل بیت است و این میتواند ادبیات دینی را رقم بزند.
امامی، مقایسه آثار برجسته ادبیات جهان را با واقعه عاشورا، به علت کمی وقت به زمان دیگری موکول و به بررسی آثار شجاعی پرداخت: «بشریت تنهاست»، تاثیر فراوانی بر من داشته و یکی از موفقترین آثار اوست، با نگاهی طنز شخصیتی را مطرح کرده است که توانسته عقل معاش را به کار گیرد و با اتکا به سیاست ماکیاول و اقتصاد آزاد، دیگران را چپاول و ثروت اندوزد و در نهایت به هرکسی لبخند بزند. شجاعی در این اثر تصویر شفافی از اضمحلال بشریت ارائه کرده است.
وی در ادامه، با تاکید بر اینکه شجاعی آثار فاخر و ارزشمند متعددی دارد، افزود: این آثار شناسنامه او را تشکیل نمیدهند و به خاطر اینها نیست که ما به اینجا آمدهایم، دیگران هم چنین آثاری با چنین خصوصیاتی دارند، «کشتی پهلو گرفته»، «پدر، عشق و پسر» معرف کارنامه هنری او هستند. او با گنجینهای که به حسین (ع) رسیده نسبت برقرار کرده است.
جای خالی درام
امیرخانی دو مقولهای را که خلط آنها با هم باعث دشواری داوری در آثار شجاعی میشود، معرفی کرد: یکی ادبیات دینی است که همه آثار شجاعی در این حوزه قرار میگیرند. من نمیخواهم راجع به این مقوله صحبت کنم در حقیقت میخواهم قسمتهایی از این ادبیات را، فارغ از این تقسیم بندی بزرگ، ادبیات خداباور و غیر از آن، مورد بررسی قرار دهم. در واقع میخواهم درباره یک گونه، یعنی گونه مذهبی صحبت کنم. این گونه، با ادبیات دینی متفاوت است. نسبت آن در لزوم، آن گونه که در ذهن ماست، عموم و خصوص مطلق نیست، در واقع هر اثری که در گونهی مذهبی نوشته میشود، در لزوم اثری دینی نیست، چراکه میتوان شکل دینیترین کارها را در کارمان داشته باشیم، اما ذات آن کار دینی نباشد، میتوان قصه انبیا را به نحوی نوشت که خدا باور نباشد، از این رو میخواهم در رابطه با گونه مذهبی صحبت کنم، آثاری که در آن زندگی اولیا و انبیا دستمایه کار نویسنده هستند.
وی افزود: برجستهترین آثار شجاعی از این گونه و موفق هستند، او رقبای فراوانی دارد اما چگونه آثار او برتر از سایر آثار مشابه هستند؟ سوالی مطرح میکنم، آیا خلق درام به مفهوم غربی آن حول زندگی معصوم امکان پذیر است یا خیر؟ به اعتقاد من درام به شکلی که میشناسیم حول زندگی معصوم امکان شکل گرفتن ندارد، چراکه وقتی یک نویسنده شروع به نوشتن میکند، محاکات شخصیاش را به وسیله شخصیت داستانش به تصویر میکشد، در واقع بر وجوه آن شخصیت مشرف است و با او هم ذات پنداری میکند، نویسنده به اندازه فاصله بین نفس عالی تا نفس دانیاش میتواند روی شخصیتهایی که فروتر از خودش قرار دارند درام خلق کنند.
امیرخانی درام را به اجمال معرفی کرد: آنجایی که یک شخصیت بر سر دوراهی قرار میگیرد، درام متولد میشود، این سادهترین تعریف درام است، حال اگر شخصیت معصوم بر سر دوراهی قرار گیرد، نویسنده میتواند با او همدلی کند و به جای او تصمیم بگیرد؟ به گمان من ممکن نیست. تفاوت کار شجاعی با دیگران در این است که او داستانی را با استفاده از درام به معنای غربی آن ننوشته است، این هنر اوست، کسانی که از او تقلید میکنند بدل این فن را نیاموختهاند. شجاعی نسبت خود با معصوم را میداند. به اعتقاد من این اتفاق به صورت ناخودآگاه افتاده است.
هنر در کلیت، دینی است
شجاعی، پس از قدردانی از دیگر سخنرانان و متولیان این نشست، گفت: آنچه ذهن من را دچار تلخی میکند وضعیت عمومی فرهنگ است، اینکه من اکرام بشوم و مورد لطف دوستان قرار بگیرم از تلخی این واقعیت نمیکاهد و نمیتواند ذهن مرا از آن خالی کند. به اعتقاد من، ما در سراشیب اضمحلال فرهنگی قرار گرفتهایم. مرادم از فرهنگ، مفهوم خاص آن نیست، کاش فرهنگ با این مفهوم دچار اشکال و تنزل شده بود، ما در بخش فرهنگ عمومی، به معنای، تمام بن اندیشه، جهان بینی، اعمال، آداب، سنن، رفتارها و همه آنچه که شاکله یک ملت است، دچار انحطاط شدهایم. من نگران این هستم که سالها بعد عصر ما به دوره اضمحلال فرهنگی مشهور شود. باید مثل یک طبیب به این بیمار در حال احتضار توجه و در چرایی آن دقت کرد.
وی افزود: خیلی خوب است که دشمن موهومی تصور کنیم و همه چیز را به او نسبت دهیم، ولی واقعیت این نیست، به اعتقاد من بیشترین لطمات را خود بر فرهنگ وارد کردهایم، اما برای اینکه کسی از حرف من نرنجد از همان واژه دشمن استفاده میکنم. دشمن ما را وادار کرد، دروغ را سکه رایج بکنیم، کسانی به مدد چنین سرمایهای رشد کردند، اما کسانی که از آن بهرهای نداشتند، به طبع دچار انزوا و فقر شدند، افرادی شاخص در جایگاهی مطرح دروغ گفتند و این اخلاق را به دیگران انتقال دادند.
شجاعی پیشینه فرهنگی را ابزار افتخار جامعه ایرانی و مسلمان تلقی کرد و ادامه داد: این پیشینه دچار تزلزل شده، ارزشها و ضد ارزشها جابهجا شدهاند، ما در شیبی تند قرار گرفتهایم و به سمت ابتذال پیش میرویم. یکی از اتفاقات موثر در شکل گیری این نقص، توسل به عوامفریبی است.
وی در انتها در تعریف هنر دینی تصریح کرد: برای من مشکل است که هنر دینی را از هنر غیر دینی تفکیک کنم، از آنجا که هنرمند از آسمان الهام میگیرد، هنر در کلیت، دینی است، چه من بفهمم و چه نفهمم، چه خودآگاهی داشته باشم و چه نداشته باشم. هر هنرمندی، حتی اگر تفکر دینی نداشته باشد، وقتی به خلق هنر دست میزند، در ارتباط با آسمان است، تمام آنچه از وجود انسانهای خالص تراوش میکند، به عنوان هنر دینی تلقی میشود.