نشست هفتگی شهر کتاب در روز سهشنبه دهم مهر به نقد و بررسی کتاب «سرگذشت عزیز بیک» اختصاص داشت و با حضور نرمین ملااوغلو، فرخنده آقایی، مژگان دولتآبادی، علیاصغر محمدخانی و پیام تصویری آیفر تونچ برگزار شد.
در ابتدای نشست، علیاصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب، گذشته از مرور و معرفی رمان «سرگذشت عزیز بیک»، به نزدیکی و شباهتهای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی ایران و ترکیه و چگونگی شکلگیری داستاننویسی مدرن در این دو کشور پرداخت. او در بخشی از این سخنان اظهار داشت: سال ۱۸۶۰ سرآغاز داستاننویسی مدرن در ترکیه است. در دورهی ادبیات ملی (۱۹۰۸-۱۹۲۲) زنان ترکیه آثار محدودی نوشتهاند. در این دوره، نام زنهای نویسندهای چون خالده ادیب و فاطمه عالیه خانم به چشم میخورد. در دورهی اول جمهوریت، دهههای سی و چهل، نام زنان نویسنده دیده نمیشود. اما دورهی دوم جمهوریت، دورهی بروز اندیشههای نو، امیدهای تازه و نقد غرب است. در این دوره، توجه به سنتها، ارزشها و مواریث بومی و ملی از شاخصههای اصلی است و در آن از زنان نویسندهای چون پینار کر و ستوگی سوسیال میتوان نام برد. در دورهی سوم جمهوریت از ۱۹۸۰ تاکنون است، ادبیات داستانی ترکیه از سادگی به پیچیدگی رونق میگیرد و سبکهای نوین ادبی رشد میکند. نویسندگانی چون لیلا اربیل، نازلی ارای، اورهان پاموک، آیدا کوئلو، لطیفه تکین، الیف شافاک، عایشه کولین و آیفر تونچ از نویسندگان این دوره هستند. نقش زنان نسبت به قبل از نظر کمی و کیفی برجستهتر میشود.
او افزود: در ده سال گذشته آثار نویسندگان زن ترکیه به طور مستقیم و از زبان ترکی به فارسی ترجمه شده است و ما آثار الیف شافاک، عایشه کولین، آیفر تونچ و دیگران را خواندهایم. با بررسی آثار زنان نویسندهی ایران و ترکیه در سی سال اخیر پی میبریم که زنان در ادبیات داستانی دو کشور در این دوره از نظر کمی و کیفی حضور گستردهای دارند، به تجارب جدیدی در نوشتن دست پیدا میکنند، مخاطبان فراوانی دارند. همچنین، ویژگیهای نوشتار زنانه با مردان تفاوت پیدا میکند و زنان صاحب اتاقی از آن خود میشوند.
پیام تصویری آیفر تونچ
در ادامهی نشست، برگردان آیدین فرنگی از متن پیام تصویری آیفر تونچ خوانده شد. متن پیام از این قرار بود: سلام بر ایران. وقتی خبر ترجمهی کتاب «سرگذشت عزیز بیک» را شنیدم، اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که من چقدر آثار کمی از ادبیات را خواندهام. به این فکر کردم که کدام آثار را خواندهام و چه کسانی را میشناسم. متوجه شدم که آثار خیلی کمی از ایران به ترکی ترجمه شده است. از ایرانی که اینقدر به ما نزدیک است. اینقدر نزدیک که انگار هم نفس هستیم. به این دلیل اندوهگینم. نمیدانم ادبیات ترکیه در ایران شناخته میشود، اما ادبیات ایران آنطور که حق آن است در ترکیه شناخته نشده است. ادبیات موضوعی مهم و اساسی است. زیرا پلهای دوستی بین کشورها فقط با ادبیات برقرار میشود. زیرا ادبیات شباهت روح انسانها را بازمیتاباند و به ما میگوید که ملیتها، نژادها، دینها و ... عناصر روی روح انسان اثر نداشته و هر انسان، فارغ از اینها در نهایت انسان است. نکتهی دیگری که در مقدمهی کتاب هم نوشتم این است که انسان ما را دشمن یکدیگر خواهد کرد، زیرا اطلاعاتی تحریف شده در اختیار نسلها قرار میدهد. در برابر تاریخ، این ادبیات است که یگانه راه برای برقراری دوستی است. انتشار کتاب «سرگذشت عزیز بیک» در ایران مرا در موقعیت یک دوست بسیار به هیجان آورد. امیدوارم مخاطبان ایرانی من هم این کتاب را بپسندند و با خواندن آن سر ذوق بیایند و متوجه شوند که انسان به هر کجای جهان که برود همچنان انسان است. همه تلخیها و رنجها و حسرتهای مشترکی داریم. همه عشق را مثل هم تجربه میکنیم و اندوه را نیز. ما در جهانی زندگی میکنیم که مسائلمان مشترک است. امیدوارم در آینده بدیها و پلشتیها کم شود و دوستیها و انسانیت افزایش پیدا کند و ادبیات نیز پیش برود. امیدوارم مناسبات بد و زشتی در خارج این خواسته، که ملتها را دشمن یکدیگر کرد، از بین برداشته شود. بدینوسیله برای مخاطبانمان در ایران و برای ملت ایران ابراز مهر میکنم و امیدوارم بهواسطهی کتابهای دیگر باز دیدار کنیم.
پل احترام میان فرهنگها
مژگان دولتآبادی، مترجم اثر، پس از روخوانی مقدمهی کتاب «سرگذشت عزیز بیک»، اظهار داشت: علت اینکه این نشست شکل گرفت، احترامی بود که با خرید کپیرایت اثر به خالقان آن گذاشته شده بود. این نکتهی مهمی است. شاید در هر نشستی که در آن شرکت میکنم، به این مسئله بپردازم. این پل فرهنگی میان ملتها، بدون احترام متقابل شکل نمیگیرد. با احترام متقابل، درها یکبهیک باز میشوند و این پیوند میان ملتها و فرهنگهای مختلف را عمیقتر و غنیتر میکند. آیفر تونچ در میان زنان نویسندهی ترکیه پیشرو است. اولین کتاب او در 1984 چاپ شد و جایزهی یونس نادی را کسب کرد. «سرگذشت عزیز بیک» یکی از شش داستانی بود که اولین بار در یک مجموعهی داستانی منتشر شد. سالها بعد، این اثر بهواسطهی استقبالی که از آن شد بهصورت مستقل منتشر شد.
او ادامه داد: در آثار تونچ، بهویژه «سرگذشت عزیز بیک»، با ساختار هموژن و یکنواختی روبهروییم. در عین حال، من مترجم با پیچیدگیهای نثر تونچ بسیار مسئله داشتم. از سویی میخواستم شاعرانگی پنهان میان خطوط این نثر را نشان دهم. معتقدم تونچ این توانایی را دارد که خارج از مرزهای چارچوببندی کلمات قرار گیرد. او نویسندهای جهانشمول است. خواننده را درگیر عناصر فرهنگی نمیکند و نمیگذارد با داستان احساس بیگانگی کند. من آثار دیگر این نویسنده را هم مطالعه کرده بودم، ولی برای معرفی این کتاب را ترجیح دادم. این کتابی کمحجم است و از آن بیشتر استقبال میشود. قطعاً در پی آن تصمیم دارم، کتابهای دیگری از او را ترجمه و معرفی کنم. چرا که باور دارم یک نویسنده نه با یک اثر که با چندین اثر باید معرفی شود.
دربارهی آژانس ادبی قلم
نرمین ملااوغلو، مدیر آژانس ادبی قلم در ترکیه، اظهار داشت: جایی خواندم که داستان هر فردی با اسمش شروع میشود. من هم میخواهم داستان خودم را برای شما بگویم. اسم من نرمین ملااوغلو دمیرتاش است. در بلغارستان به دنیا آمدم، ولی ترکام. به همراه خانوادهام به ترکیه مهاجرت کردیم. همیشه برای دانستن معنای اسمم کنجکاو بودم. در دورهی راهنمایی در این باره تحقیق کردم و دریافتم اسمم فارسی است. در مقطع دبیرستان پرستاری خواندم و همیشه نمرات بسیار خوبی از درس ادبیات میگرفتم. هر زمان به اسمم فکر میکردم، دوست داشتم به ایران بیایم، اما گمان نمیکردم این آرزو به واقعیت بپیوندد. در دانشگاه در آموزش زبان انگلیسی تحصیل کردم. سپس برای ادامهی تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد به امریکا رفتم. آنجا حتی نمیتوانستند اسمم را تلفظ کنند. معنای اسمم را میپرسند و من در پاسخ معنای اسمم را در زبان فارسی میگفتم. بعد از این دورهی دوساله به استانبول برگشتم. در مقطع کارشناسی ارشد مترجمی مشغول تحصیل شدم. چون در نظر داشتم مترجم انگلیسی به ترکی شوم. جالب این است که وقتی در دانشگاه استانبول ثبتنام میکردم، سالن کناری مربوط به زبان و ادبیات فارسی بود.
او ادامه داد: در سومین سال تحصیل در این مقطع، یکی از اساتیدم پیشنهاد کرد برای سمت مسئول کپیرایت و حق تألیف انتشاراتی در مصاحبهی آن شرکت کنم. از آنجایی که همیشه با ادبیات مرتبط و به مطالعه علاقهمند بودم، با خودم فکر کردم لزوماً کاری در یک انتشارات ندارم. فقط برای احترام به اساتیدم به این مصاحبه رفتم. با این فکر که هرگز این کار را به من نمیدهند و من بر میگردم و به تدریس ادامه میدهم. در آن زمان 28 ساله بودم و با هیچ نویسنده یا مترجمی روبهرو نشده بودم. زمانی که برای مصاحبه رفتم، کتاب خانم آیفر تونچ با عنوان «اگر مشکلی ندارید، منتظرتان هستیم» همراهم بود. این کتاب را از دستفروشی خریده بودم که روی پلی کتابهای قاچاقی میفروخت. وقتی از جلسه بیرون آمدم، با خانم آیفر تونچ روبهرو شدم. به همدیگر معرفی شدیم و او خیلی محکم دستم را فشرد و دست زنانهی بسیار قویای به من داد. در ترکیه همه چیز دو جنبه دارد: یا جناح چپی است و یا جناح راستی. ولی آیفر تونچ مورد علاقهی هر دو جناح است. من برای آن کار پذیرفته شدم و آن را قبول کردم. سه سال اتاقم کنار اتاق آیفر تونچ بود و کنار او کار کردم. بعد از آن، در سال 2006 با آقای دمیرتاش آژانس قلم را تأسیس کردیم و باعث افتخارم بود که نمایندهی آیفر تونچ باشم. از ابتدای جمهوریت تا سال 2006؛ یعنی طی هشتاد سال، فقط 320 عنوان کتاب از زبان ترکی به دیگر زبانها برگردان شده بود. این در حالی است که از ابتدای فعالیت این آژانس تا امروز؛ یعنی طی ده سال، قرارداد انتشار حدود 2226 عنوان کتاب به 56 زبان دنیا بسته شده است. از این میان، کمترین برگردانها به زبان فارسی است. در واقع، من امروز برای تغییر این ارقام و رقم زدن معرفی وسیعتری از ادبیات ترکیه در ایران اینجایم و خوشحالم که شما هم هستید.
او افزود: زمانی که کار را شروع کرده بودم، از خودم پرسیدم که منی که در بلغارستان متولد شدهام از ادبیات این کشور چقدر اطلاع دارم. امروز با بیش از پنجاه کشور همکاری کردهام و در معرفی آثار ترکی به این زبانها و آثار این زبانها به ترکی فعالیت کردهام. باور دارم که برای ایجاد یک پل باید دو سوی آن بالا برود. اگر یک طرف صعود کند، این پل هرگز شکل نمیگیرد. پل ارتباط فرهنگی این است که خارج از مسائل سیاسی و صرفا برای ادبیات گام برداریم. پایههای این پلها نویسندگان، مترجمان، مؤسسات فرهنگی، ناشران و از همه مهمتر مخاطباناند.
تنبورزن در بحرانها
فرخنده آقایی، نویسندهی ایرانی، اظهار داشت: «شبی در میخانهی زکی اتفاقی غمانگیز افتاد. زکی عزیز بیک را زیر مشت و لگد گرفت و از می خانه بیرون انداخت. اینکه ماجرا چطور شروع شده و چه اتفاقی افتاده بود را هیچ کس به خوبی به خاطر نمیآورد. این طرف و آن طرف، هر کس حرفی میزد. بعضی میگفتند زکی شروع کرد و برخی هم به اعتراض میگفتند نه خیر، عزیز بیک مست و لایعقل بود. بین مشتریها هم بودند کسانی که معتقد بودند در کل کار زشتی بود و میگفتند اصلاً مسالهای نبود که بخواهد اینقدر بزرگ شود» کتاب با این جملات شروع میشود و همان گونه که از نامش پیداست سرگذشت عزیز بیک است. کتاب با پایان داستان آغاز میشود و نویسنده در ایجاد هیجان بهواسطهی اوج و فرود نیست. در واقع، رمان واکاویای است به بهانهی زندگی تنبورزنی در استانبول و نگاهی به جامعهی ترک، سنتها، باورهای آن دارد.
او ادامه داد: ویژگی اصلی این کتاب برای من، نزدیکی میان ما و این شخصیتها، رفتارها، باورها و آرزوهای آنها است انتخاب تنبور در این داستان برای ما معنادار است. چرا که تنبور در فرهنگ عرفانی شرق معنای خاصی دارد. این ساز در قسمتهایی از ایران چنان مقدس دانسته میشود که بدون وضو به آن دست نمیزنند، هر کسی را لایق دست گرفتن آن نمیدانند و آن را به هر کسی آموزش نمیدهند. در این رمان، عزیز بیک به اصرار پدر و مادرش در دفتری شروع به کار میکند. همزمان بعد از ظهرها از روی عشق در میخانهها نیز تنبور میزند. بعدها با دختری به نام مریم آشنا میشود و عاشق او میشود. مریم به همراه خانوادهاش به بیروت میرود. در پی آن عزیز بیک بهواسطهی نامههای مریم ترغیب میشود و به بیروت میرود. دختر با او رفتار سردی میکند. و در آنجا، عزیز بیک با بیپولی، زبان ندانستن و عدم ارتباط، فلاکت، غربت را احساس میکند. در نهایت، تنبور عامل برقراری ارتباط، کسب درآمد و ادامهی زندگی او در بیروت میشود. وقتی بعد از دو سال به استانبول بر میگردد، مادر از غم فراق عزیز بیک فوت شده و پدر او را راه نمیدهد. مرکز این داستان استانبول است. از اینجا عزیز بیک باز شروع میکند به تنبورزنی در میخانهها. در ادامه، پس از مرگ پدر، با دختر خیاطی ازدواج می کند. رابطهی زنوشوهری این دو بسیار سرد است. بهگونهای که عزیز بیک این زن را مثل شیئی درون خانه میبیند و در پی زنبارگی و عشرت خودش است تا زن میمیرد. تازه در این زمان است که عزیز بیک به ارزش او واقف میشود. همان اتفاقی که دربارهی پدر و مادرش روی داد. در پایان، حزن عزیز بیک برای میخانهچی و بقیه کسالتآور است. آنها درکی از حال و هوا و روحیهی حساس او ندارند. پس عزیز بیک را بیرون میکنند.
او تصریح کرد: برای من جالب است که بیشتر کتابهای ترکیای که خواندهام، روی این استانبول بسیار تأکید دارند و با آن عاشقانه برخورد میکنند. چیز دیگری که به نظرم میآید، بحران هویت فردی هنرمندی است که نه اطرافیان او را درک میکنند و نه خود میتواند به اوجی که میخواهد برسد. حتی در سالهایی که کسبوکارش رونق دارد، درگیر مسائل مالی است. او فردی دچار بحران فردی است. چرا که نمیتواند با خانوادهاش از پدر و مادر گرفته تا همسر ارتباط برقرار کند. همانطور که نتوانسته ارتباط عمیق عاطفیای با عشق دوران جوانیاش برقرار کند و این شکست را همواره همراه خود میکشد. همچنین، او در رابطه با سنت، مذهب، باورهای اجتماعی دچار بحران است. ما این بحرانها را بهخوبی حس میکنیم. در این داستان جمعوجور و ساده ما با قصهگو مواجهایم. در بخشهایی، حتی شبیه حالت نقالی است. مرتب شرایطی تصویر میشود و بعد گفته میشود که به هر حال این طور نشد.