بهتازگی کتاب «فارسی شکسته، دستور خط و فرهنگ املایی» نوشتهی دکتر امید طبیبزاده به همت انتشارات کتاب بهار منتشر شده است. نگارنده در این اثر به موضوعاتی چون تاریخچهی شکلگیری خط شکستهی فارسی، انتقادات برخی پژوهشگران به شکستهنویسی، تحقیقات پیشین در این زمینه و مبانی واجشناختی تغییرات سبکی در دو گونهی رسمی و گفتاری پرداخته است. او بر اساس پیکرهای واقعی و برگرفته از متون معتبر ادبیات معاصر فارسی به بررسی شکستهنویسی پرداخته و میکوشد برای آن دستور خط و فرهنگ املایی تدوین کند.
نشست هفتگی شهر کتاب در روز سهشنبه چهاردهم آبان به نقد و بررسی کتاب «فارسی شکسته» اختصاص داشت و با حضور احمد سمیعیگیلانی، علی صلحجو، آبتین گلکار، امید طبیبزاده و غلامعلی حدادعادل در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
در ابتدای این نشست، علیاصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب، اظهار داشت: «فارسی شکسته: دستور خط و فرهنگ املایی» خلاصهای از «مبانی و دستور خط شکسته» براساس صد سال آثار داستانی و نمایشی از ۱۲۹۸ تا ۱۳۹۷ است که در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی چاپ شده است. طبیبزاده در کتاب اول بهتفصیل به تاریخچهی شکلگیری خط شکستهی فارسی، انتقادات برخی پژوهشگران به خط شکسته، تحقیقات پیشین در این حوزه و مبانی واجشناسی تغییرات سبکی در دو گونهی رسمی و گفتاری فارسی پرداخته است. اما کتاب اخیر بهصورت گفتوگویی تنظیم شده است. از برخورد زبانهای دیگر با مسالهی شکستهنویسی، شدت و ضعف شکستهنویسی در این زبانها، شکستهنویسی در فضاهای مجازی و پیامکها، شکستهنویسی در حوزهی داستان و نمایشنامه، مسالهی لهجه و گویشها در شکستهنویسی، تفاوت شکستهنویسی و گفتارینویسی سوالهایی کرده و به هر یک بهاختصار پاسخ داده است. او در این کتاب برای شکستهنویسی دستور خط و فرهنگی املایی نیز فراهم کرده است.
او افزود: محمدعلی جمالزاده، حسن کامشاد، پرویز ناتلخانلری، ابوالحسن نجفی، نادر ابراهیمی، احمد سمیعیگیلانی، علی صلحجو، منوچهر انور، مهدی ایوبی و روزبه آزادی، از اولین داستانهای نوشته شده تا امروز، در مورد شکستهنویسی نظر داشتهاند. برخی چون خانلری و نجفی با شکستهنویسی مخالف بودند و برخی چون انور کاملاً موافق آن. بااینحال، افرادی چون سمیعیگیلانی و صلحجو در این مورد موضع میانه گرفته و در کتابهایشان استدلالهایی آوردهاند.
شکسته بدن را ساخته!
امید طبیبزاده اظهار داشت: بحث گفتارینویسی در زبان فارسی تقریباً به صد سال پیش برمیگردد و مقدمات آن در زمان مشروطه است. کمکم مردم خطاب نویسندگان قرار میگیرند. بهنوعی جمالزاده گفتارینویسی را در نوشتار ما وارد کرد. گفتارینویسی شامل بخشهای صرف و نحو و تلفظ و واژگان است. جمالزاده وارد بخش تلفظ نشد و این کار برای هدایت ماند. هدایت شکسته را بهشکل سبکی مشخص درآورد و این بعد از او در کار پیروان و شاگردانش از چوبک و آلاحمد و گلستان گرفته تا نویسندگان امروز ادامه یافت.
او ادامه داد: اینکه گفتارینویسی در فارسی با رمان شروع میشود، جالب و معنیدار است. اما سؤال اینجاست که چرا باید چنین چیزی در رمان فارسی ظهور کند؟ این امر به دوزبانگونگی فارسی یا وجود دو گونهی معیار (گفتاری و نوشتاری) در زبان فارسی برمیگردد. این پدیدهی مثبتی نیست و در دیگر زبانها هم کمتر یا بیشتر مشاهده میشود، ولی وقتی معیار میشود که ثبت شده باشد. پس، به علت دوزبانگونگی فارسی در دیالوگ و متن رمان فارسی با دو گونهی زبانی مواجهیم. در مقایسه با ما این پدیده در زبان عربی بسیار شدیدتر و در انگلیسی بسیار کمتر است. نجیب محفوظ، نمایشنامهنویس مصری، در متن عربی فصیح و در دیالوگها عربی گفتاری بهکارمیبرد. مترجم انگلیسی او در مصاحبهای میگوید من این دو گونهی عربی را میفهمم، ولی انتقال این دو گونه به زبان انگلیسی برایم دشوار است. این ازآنرو است که دوزبانگونگی در زبان انگلیسی به آن شدت نیست. این دو گونهی زبان عربی در فارسی بهتر نشان داده میشود.
طبیبزاده تأکید کرد: این دو گونه معیارند. برخی به من ایراد میگیرند که برای فارسی مشهدی یا اصفهانی دستور خطی تدوین نکردهام. این در حالی است که اینها گویش یا لهجهاند و حتی نوشته نمیشوند. برای گونهی نانوشته نیز نمیتوان دستور خطی داد. من دستور خط گونهی معیار را تهیه کردم که در رمانها و فضای مجازی ما وارد شده و مدام قدرت میگیرد. باز هم بعضی از دوستان میگویند این گونهی تهرانی است و اهمیت دادن به آن اجحافی در حق دیگر مردمان ایران است. درحالیکه گونهی تهرانی در زبانشناسی به فارسی ده ونک، لواسان، قصران و رودان گفته میشود که در حال از بین رفتن است. گونهی گفتاری معیار در تهران بهوجودآمده و قطعاً تحت تأثیر فارسی تهرانی بوده، ولی بهتر است فارسی گفتاری معیار خوانده شود و نه تهرانی. دیگر اینکه، فقط در چهاردرصد رمانهای ما گونههای گفتاری بهغیراز تهرانی وجود دارد. باید از نویسندگانی مانند بهرام صادقی یا هوشنگ گلشیری یا غلامحسین ساعدی پرسید که چرا شخصیتهایشان همه به فارسی گفتاری سخن میگویند و نه به گونههای دیگر. به نظر، علت این است که این معیار است و نه تهرانی.
او ادامه داد: این معیار صد سال است که وارد نوشتار ما شده است. به یاد شعر «من سیاهم» لنگستون هیوز با ترجمهی شاملو میافتم که در آن به سیاهپوست اجازه نمیدهند سر سفره بیاید و او را به آشپزخانه میفرستند. او هم میگوید «اشکال نداره، منم میرم اونجا بدن رو میسازم». این فارسی گفتاری هم صد سالی هست که بدن را ساخته و سر سفره نشسته است. مخالفان شکستهنویسی دیگر نمیتوانند وجودش را رد کنند، حتی اگر مانند ابوالحسن نجفی فرهنگ فارسی عامیانهی کلمات شکسته را تبدیل به سالم کنیم، شکسته از بین نمیرود. شکسته در ادبیات و فضای مجازی ما هست. پس فقط میتوانیم آداب سفره به او بیاموزیم و آن را یکدست کنیم یعنی همان کاری که در دستور خط فارسی فرهنگستان انجام شد.
شکستهگویی طبیعت ما شده است
احمد سمیعیگیلانی اظهار داشت: این اثر ارزشمند وقتی به دستم رسید که فقط با ذرهبین میتوانم مطلب بخوانم. پس نتوانستم همهی کتاب را بخوانم. قسمتهایی که آرای دیگران در آنجا منعکس شده بود، تماماً خواندم. تورقی کردم و فهمیدم طبیبزاده در این زمینه خیلی پیش رفته و مسائلی نو مطرح کرده است. اما مسالهی شکستهنویسی در فارسی جای بحث و دقت بسیار دارد. آرای من در مورد شکستهنویسی از کتاب «نگارش و ویرایش» در کتاب حاضر نقل شده است، اما این گفتار فصل بسیار کوتاهی در پنج صفحه است. پس، امکان پرداختن به بسیاری از جزئیات و آوردن شواهد زیاد نبوده است. بههرحال، مسائل مطرح شده در اینجا مسبوق به سابقهی دیگری است. شواری عالی ویرایش در صداوسیما همایشهایی دربارهی مسائل زبانی تشکیل داد. چون این رسانه تأثیرگذار است و بایستی دربارهی بهکاربردن یا نبردن شکستهنویسی و بایدونبایدهای آن فکر کند. من در یکی از این همایشها در مورد شکستهنویسی صحبت کردم.
او توضیح داد: در فضاهای فرهنگی ما شکستهگویی تقریباً عمومیت پیدا کرده است، از وزیر و رئیسجمهور گرفته تا استادان دانشگاهی ما در موقعیتهای رسمی نیز شکسته سخن میگویند. شکستهگویی طبیعت ما شده است و شکسته حرفزدنمان را به جاهایی منتقل میکنیم که شاید در آنجاها به دلایلی لازم باشد لفظ قلم صحبت کنیم. حتی در کنفرانسها مجری اول شعری میخواند و ادیبانه سخن میگوید، سپس در دعوت از سخنرانان ناگهان شکسته سخن میگوید. این دو خیلی با هم فرق میکنند و این دوگانگی قدری زننده و ناهنجار است.
سمیعی گیلانی ادامه داد: میان زبان محاورهای و زبان شکسته فرق است. میتوان زبان محاوره را شکست یا نشکست؛ یعنی فقط گونهی شکسته ندارد و گونهی لفظ قلم هم دارد. بنابراین، شکسته نیست. اما زبان شکسته هم در محاوره بهکار میرود و هم در لفظ قلم. مسالهی دوم، در علت یا وجه شکستهگویی است. در مورد گویشها ما نمیدانیم اینها شکستهاند یا نه. چراکه لفظ قلمشان را نداریم. پس، اگر عناصر گیلکی یا طبری یا کردی را ببینیم، لفظ قلمشان را نمیدانیم. فقط از روی صورتشان تصور میشود تحول لفظ قلمیاند و براثر اصل کمکوشی به این صورت درآمدهاند. بااینحال نمیتوانیم قاطعانه بگوییم گویش امروزی شکسته یا درسته است.
او گفت: شکستهنویسی بر اثر کمکوشی است. پس، به کوتاه کردن عناصر زبانی گرایش دارد و متوجه عناصر پربسامد است. به این طریق، در نیرو و زمان بهکاررفته صرفهجویی میکند. اینها معمولاً عناصر دستوری بهمعنای عام مانند ضمایر، حروف اضافه، نقشنماها و واجآرایی و هجاهایند. حتی نحو زبان و چینش این عناصر زبانی نیز از عناصر دستوری است. چنانکه گاهی چینش باعث میشود که ما شکستگی را پذیرا شویم.
او دربارهی پیامدهای شکستهنویسی گفت: اینکه شکستهنویسی همهجا کارگشا است یا بعضی جاها اشکال ایجاد میکند یا نه، مساله است. در شکسته کردن برخی عناصر دستوری یا قاموسی شکسته نمیشوند. مثلاً «بیا» کوتاه است و لزومی به شکستن آن نیست. دیگر اینکه، صیغهها و مشتقات فعلی ساخته شده از بن مضارع پذیرای شکستگیاند. ولی فقط صیغهی سوم شخص جمعِ صیغهها و مشتقات فعلی ساخته شده از بن ماضی شکسته میشود. همچنین، بعضی از عناصر اصلاً شکسته نمیشوند، مانند افعال اسنادی «است» یا «میباشد» که بهجای آن بهکارمیبرند.
سمیعیگیلانی تأکید کرد: زبان مادری بخشهایی از ایران فارسی یا گاهی حتی ایرانی نیست، مثل زبان آذری یا عربی عامیانه که در خوزستان بهکار میبرند. نمیتوان گفت که چون امروز ارتباطات گسترش یافته است و اینها پیش از مدرسه هم از راه رسانههای شنیداری دیگر با زبان فارسی آشنا شدند، شکستهی این زبان هم برایشان جاافتاده است. باز هم بهکار بردن این زبان برای آنها دشوار است. البته این در همهجا به یک شکل نیست. آذریها هنوز بین خودشان آذری صحبت میکنند. اما گیلکها در روستاهایشان هم فارسی صحبت میکنند. پس دربارهی اینکه زبان شکسته را کجا بهکار بگیریم و کجا بهکار نگیریم، باید بیشتر صحبت شود. طبیبزاده بر این باور است که بهتر است ادبیات کودکمان شکسته باشد. اما من معتقدم هنوز برای این کار زود است. هنوز خوانندگانی داریم که شکسته را میفهمند، اما برایشان راحت نیست. چراکه زبان فارسی را از راه تعلیم و رسانهها یاد گرفتهاند. خاصه آنهایی که دورافتادهاند و کمتر با مرکز ایران ارتباط دارند، زبان لفظ قلم یاد گرفتهاند، نه زبان شکسته. پس، بهصورت قطعی نمیتوان حکم کرد که ادبیات کودکان را میشود شکسته نوشت یا نمیشود. این به موقعیت و نوع کتاب بستگی دارد.
اگر فروگونه فراگونه را ببلعد!
علی صلحجو اظهار داشت: عمر گفتار با عمر نوشتار مقایسهشدنی نیست. عمر گفتار به پیدایش انسان برمیگردد و نوشتار امری متأخر است. پس، شکی در اهمیت گفتار نیست. نوشتار ابزاری برای نشان دادن گفتار است و اصل زبان همان گفتار بوده است. طبیبزاده در این کتاب بحث دوزبانگونگی را مطرح میکند که در آن زبان دو شق است. یکی شکل کتابت یا زبان نوشتاری و دیگری گونهی گفتاری آن. قائلان به دوزبانگونگی زبان را به دو دستهی فراگونه و فروگونه تقسیم میکنند و معتقدند فراگونه صورت نوشتار و فروگونه صورت گفتار معمولی است و شکستگی هم بخشی از آن است. طبیبزاده معتقد است زبان فارسی در موقعیت دوزبانگونگی است. اما من چنین حسی ندارم. دوزبانگونگی زبان عربی که عربی کلاسیک و روزمره را از هم جدا میکند یا آنچه دربارهی زبان یونانی گفته شده، بین زبان گفتار و نوشتار ما نیست. گرچه، تفاوت گفتار و نوشتار ما در مقایسه با تفاوت گفتار و نوشتار زبان انگلیسی یا فرانسه خیلی بالاتر است. ولی شاید نتوان این را در حد دوزبانگونگی دانست.
او ادامه داد: صرفنظر از اینکه در موقعیت دوزبانگونگی هستیم یا نه، من در این کتاب نوعی هراس احساس میکنم. گویی نویسنده هشدار میدهد که اگر ما به فروگونه سامان ندهیم و مشخصات شکستهنویسی را مشخص نکنیم، خطر این هست که فروگونه فراگونه را ببلعد و حتی یونان را مثال میزند. من به شخصه چنین حسی ندارم. اولاً چنین همزیستیای در زبان ما قدمت دارد. این فراگونه و فروگونه بیش از هزار سال به موازات هم بودهاند و همچنان به آثار ادبیات کلاسیک ما خدشهای وارد نشده است. فروگونه نتوانسته کاری بکند و به نظرم نخواهد کرد. ثانیاً، به نظرم بحث امروز ما اصولاً مختص حوزهی محدودی است: دیالوگ و گفتوگوها در حوزهی داستان. و بیش از این مسالهای با این امر نداریم. البته دیدم جاهایی بعضی به این قائلاند که همهی توصیفها را هم به شکسته بنویسیم. اما خوشبختانه طبیبزاده در اینجا صریحاً گفته که شکستهنویسی در نوشتن کتاب فیزیک یا تاریخ محلی ندارد و در حوزهی محدود دیالوگنویسی در برخی داستانها است.
او ادامه داد: ثالثاً، اگر هم فروگونه فراگونه را از میدان بهدرکند، حقانیت دارد. این اتفاق دربارهی زبان پهلوی افتاد. زبان تودهی مردم (گفتاری) خودش را بالا کشید و فارسی دَری شد که الان زبان ما است، حقانیت دارد و آثار بسیاری با آن نوشته شده است. پس، حتی اگر همین الان همهی کلمات فارسی بهطور معجزهآسایی بشکنند، باز زبان فارسی سرجای خودش است و از نظر زبانشناسی هیچ اتفاقی نمیافتد.
صلحجو گفت: طبیبزاده با نگاهی عالمانه گوشههای تاریک این بحث را روشن کرده است. اگر این بحث را به دیالوگنویسی نویسندگان محدود کنیم، بحث من با منوچهر انور شروع میشود و باید آن را حل کرد. وگرنه زبان ما با عوامل دیگری تحول مییابد و شکستهنویسی عامل کوچکی است. به نظر من ترسی که چتنویسان ایجاد کردهاند، خیلی واقعی نیست. معتقدم که مسالهی شکستهنویسی برجستگی نابهسزایی به خودش گرفته است و اینقدر اهمیت ندارد که حتی طبیبزاده نگران زبان فارسی شود.
این صاحبنظر حوزهی ویرایش، گفت: در بحثی که با منوچهر انور داشتم، او گفت وقتی چیزی مینویسید و آن را جور دیگری میخوانند، «هزوارش» است. مثلا وقتی خوانندگان «میدان» را «میدون» میخوانند، هزوارش است. درحالیکه من معتقدم آنجایی که نوشته میشود «فک میکنم فردا بارون بیاد» و قرار است «فکر میکنم...» فهمیده شود، هزوارشتر است. چراکه بدون «ر» اختلالی در عادت بصری من ایجاد میکند. پس، این برجستهسازی انور را قبول ندارم.
صلحجو تصریح کرد: ما میگوییم باید شکسته نوشت و من تا حدودی این را قبول دارم. اما ابوالحسن نجفی اصلاً با شکستهنویسی سر سازگاری نداشت و این را بیان میکرد. ولی میدانید «خانوادهی تیبو» چهقدر فروش رفت؟ او شکسته نمینویسد و در کتاب دیالوگ زیاد هست، اما خواننده با این موضوع مشکلی ندارد. من گمان میکنم پردازش مغز ما بهگونهای است که وقتی میخواهیم چیزی بخوانیم، مانند نوازندگان سازمان را کوک میکنیم و جلو میرویم. مثل مصاحبهها که در آنها مصاحبهکننده شکسته سخن میگوید. اما در روزنامه همه را سالم مینویسد و من هم همه را شکسته یا سالم میخوانم. پس بهتر است این مورد زیادی برجستهسازی نشود.
او گفت: حسم میکنم طبیبزاده در این کتاب برای حافظهی بصری اهمیتی قائل نیست. شاید هم این دلیلی داشته باشد. شاید آنچه در حافظهی بصری من اختلال ایجاد میکند، برای این جوانها چنین نباشد و من صلاحیت نداشته باشم در موردش چیزی بگویم. چون این زبان شکسته مال این نسل است و اینها میخواهند اینطور بنویسند. البته اگر این طور هم جلو بروند، اتفاقی نمیافتد. افزون بر این، من در این کتاب به خاموشخوانی خیلی اهمیت میدهم. معتقدم خاموشخوانی پدیدهای است که هر چهقدر سواد در جامعه بالا برود، زیاد میشود. به یاد دارم که افرادی حتی در خلوت خود بلند رمان میخواندند. اما الان بعید میدانم کسی در خلوت بلند رمان بخواند.
او در پایان گفت: طبیبزاده گاهی چیزهایی آورده که من انتظارش را نداشتم. من در کتاب خودم بیش از آنکه به شکستهنویسی تأکید کنم، به نحو گفتاری اهمیت میدهم. میگویم نویسنده برای دیالوگ نوشتن باید بفهمد گفتوگو در نحو گفتاری چگونه بیان میشود یا آرایش گفتاری بکند. چون شکستن کلمات موقع خواندن خیلی مشکل نیست. به نظر من بهراحتی میتوان«میدان» را «میدون» خواند. اما اگر نحو اشکال داشته باشد، در لحظه نمیتوان آن را بازسازی گفتاری کرد. پس تعجب کردم، چون طبیبزاده حتی میگوید، اینهایی که جواز این را میدهند که نحو گفتاری بهکار ببریم و این را نشکنیم، متوجه نیستند که بنیاد زبان را برمیاندازند؛ یعنی ممکن است زبان را به طرفی ببرند که دیگر آن زبان نباشد. من این را نمیفهمم. حتی آدم محافظهکاری مانند ابوالحسن نجفی در مقدمهی «غلط ننویسم» از زبان گفتاری دفاع میکند. آن را از ملاکهای سلامت زبان میداند و میگوید، وظیفهی زبانشناس این است که قواعد زبان را از درون زبان گفتار استخراج کند. نزدیک شدن زبان نوشتار به زبان گفتار از هر دو جهت یکی از علایم سلامت آن زبان است. پس، من امیدوارم اینکه طبیبزاده ما را از بهکار بردن نحو گفتار در گفتوگونویسی برحذر میدارد، بد فهمیده باشم.
تجویزهای ضروری برای شکستهنویسی
آبتین گلکار اظهار داشت: بحثی که مفصل و مختصر در این دو کتاب بیان شده برای امروز زبان فارسی بسیار مهم است. امروز فضای گفتار در فضاهای مجازی گسترش یافته است و شکستهنویسی برای بسیاری از افراد تبدیل به مساله شده است. در این فضا، بیشتر مردم خیلی جاها نمیدانند حرف گفتاریشان را باید چهطور بنویسد. بنابراین، خیلی وقتها نیاز به تجویز وجود دارد. قاعدتاً فرهنگستان باید این کار را انجام دهد و برای بعضی از صورتهای مشکلساز دستورالعمل بدهد. نمونهی بسیار خوبی که طبیبزاده مطرح کرده مسالهی ماضی نقلی است. خیلی وقتها موقع نوشتن نمیتوان ماضی نقلی را شکست. در گفتار از طریق تکیهی کلام ماضی نقلی را ماضی ساده تشخیص میدهیم. ولی موقع نوشتن مجبوریم هر دو را به یک شکل بنویسیم و امیدوار باشیم خواننده از روی بافتار کلام متوجه حالت فعل مورد نظر شود. در این مورد توصیهی طبیبزاده نوشتن ماضی نقلی به شکل «آمدهن» است. به نظرم تجویز خوبی است و تمایز موردنظر را بهخوبی نشان میدهد.
او ضمن بیان اینکه تدریس شکستهنویسی در مدارس با توجه به گستردگی شکستهنویسی و گفتارینویسی مناسب است، اظهار داشت: نویسنده در قسمت نظری پرسش و پاسخها، بهخوبی تکلیف چند مسالهی بحثبرانگیز در شکستهنویسی را مشخص کرده است. یکی اختلاف بین شکستهنویسی و گفتارینویسی که خیلی از افراد بهاشتباه آنها را یکی میگیرند، درحالیکه شکستهنویسی فقط بخشی از گفتارینویسی است. ما صورتهای نحوی و صرفی و واژگانی داریم که فقط در گفتار بهکار میروند و اگر رعایت نشوند، صرف شکستهنویسی نمیتواند متن را گفتاری کند. نکتهی دیگر اینکه نویسنده نشان داده که رواج شکستهنویسی باعث تباهی زبان فارسی و از دست رفتن ارتباط ما با پیشینهی تاریخی و ادبیمان نمیشود. همچنین او توضیح داده که صورتهای شکستهنویسی با گفتار یا گویش تهرانی ارتباطی ندارد. البته گمان میکنم میتوان صورت شکستهی گویش شهرستانها را هم استخراج کرد و برایشان دستورالعمل نوشت.
او گفت: طبق آمار امید طبیبزاده براساس پیکرهی کار کل دعوای شکستهنویسی سر میانگین پانزده تا بیست درصد واژههای این آثار ادبی است؛ یعنی در تمام این آثار ادبی بهطور میانگین پانزده تا بیست درصد واژهها شکسته شده است. پس، بحث بر سر لایهی کوچکی از زبان است. بااینحال، به نظرم نکاتی جای کار دارد و اگر فرهنگستان یا دکتر طبیبزاده بخواهند دستورالعملی شبیه دستور خط فارسی برای شکستهنویسی تهیه کنند، بد نیست چند نکته را لحاظ کنند: اول اینکه برای قواعد نحوی و صرفی و واژگانی مشابه این کار انجام شود و دستورالعمل یا حداقل توصیفی از گفتارینویسی بهمثابه حوزهی گستردهتری از شکستهنویسی داشته باشیم. دومین مساله اینکه طبیبزاده اعتقاد دارد که این صورتهای شکسته بهتر است در فرهنگهای زبان فارسی هم لحاظ شود تا زبانآموزان خارجی به معنی این موارد دسترسی یابند. من در این مورد محافظهکارترم. به نظرم چنین فرهنگ لغتی کمی غریب است. شاید بتوان فرهنگ صورتهای شکسته تدوین کرد. چیزی شبیه فرهنگ املایی که در این کتاب آورده شده و هم راحتتر و هم برای کاربران فرهنگهای فارسی مأنوستر است.
او در مورد فرهنگ املایی گفت: گمان میکنم در صورتهایی که اینجا از داستانها و متنهای نمایشی استخراج شده است، چند نوع شکستهنویسی هست که بعضی از آنها واقعاً شکستهنویسی نیستند. یکی شکستن اسامی خاص مانند «اسماعیل» یا «اسکندر» به «اسی» که به نظرم با شکستهنویسی «میدان» به «میدون» یکی نیست. اینجا اجباری به شکسته کردن کلمات نداریم و شکسته شدن بهسبب تحبیب یا خودمانی بودن گوینده است. پس، شاید بهتر باشد در فرهنگ شکستهنویسی در بخشی جداگانه آورده شود. گروه دیگری از واژهها نیز صورت شکسته دارند و ضرورتی در شکستن آنها نیست، مانند «قلف» بهجای «قفل» که در فرهنگ املایی آمده، اما در همهجا بهکار نمیرود. بیشتر مردم «قلف» را در محاوره بهکار نمیبرند و نویسنده از بهکارگرفتن آن در محاوره احتمالاً تأکید بر بیسوادی یا کوچهخیابانی بودن فرد را در نظر دارد. یعنی، بار سبکی دارد. «باس» بهجای «باید» هم همینطور است، اما در بسیاری از آثار ادبی بهاشتباه بهکار میرود. مثلاً این در «علویه خانم» صادق هدایت بهدرستی بهکار رفته است، اما انور در گفتار نورا در نمایشنامهی «عروسکخانه» بهاشتباه همهجا «باس» و بدتر از آن «باهاس» گذاشته است که از زبان زن رئیس بانک قدری غریب به نظر میآید.
او در پایان گفت: صورتهای شکستهی دیگری هم براساس قواعد آواشناسی و واجی میشکنند. طبیبزاده میگوید برخی از قواعد واجی خودبهخود و درون یک گونهی زبانی واحد رخ میدهند. بهعبارتدیگر، وقوع این قواعد ناگزیر است و موقعیت اجتماعی سخنگویان یا بافت اجتماعی آنان موقع سخن گفتن کوچکترین تأثیری در رخ دادن یا ندادنشان ندارد، مثل «فک» بهجای «فکر». طبق قواعد آواشناسی اینها را اینطور تلفظ میکنیم، اما نویسنده گفته بهتر است اینها را ذیل شکستهها نیاوریم. گرچه بعضی جاها این قواعد نقض شده است، مثلاً «پمبه» به جای «پنبه» یا «باهار» بهجای «بهار» که عمدهی گویشوران فارسی آن را بهکار نمیبندند.
شعر کودک با شکستگی مأنوس است
در پایان نشست، غلامعلی حدادعادل، رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی، گفت: شکستهگویی و درستنویسی برای فرهنگستان هم مساله است. دانشگاهها و مراکز علمی و فرهنگی از فرهنگستان توقع دارند، قاعده وضع کند. از ما میپرسند بالاخره مرز شکستهنویسی کجا است و ما باید سنجیده جواب بدهیم. به ذهنم رسید که شکستهگویی صورت طبیعی یا اولیهی زبان است. همانطورکه نوشته از گفتن متأخر است، درستنویسی هم بعد از شکستهگویی پدید آمده است. در واقع، شکستهگویی کار زبان و سهم گوش است. در حالیکه شکستهنویسی کار زبان و دست و قلم و سهم چشم است. در قدیم هم این دو کاملاً از هم متمایز بودهاند. اولاً سواد اینقدر فراوان نبوده و نوشتن هنر و کار اقلیتی بوده است. حتی در جاهایی که خیلی سواد مطرح بوده، درصد بالایی احتیاجی به آموختن زبان نداشتهاند. با فرهنگ بودند، ولی نوشتن بلد نبودند. این دو در قدیم از هم متمایز بوده است.
رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی گفت: من نمیدانم قدیمترین نوشتهی فارسی که در آن صورتهای شکستهگویی در نثر فارسی هست، از چه کسی یا متعلق به چه زمانهای است. اما به یاد دارم که عبدالله مستوفی در «شرح زندگانی من» که حدود صد سال پیش نوشته شده است، خیلی به مسالهی زبان توجه داشته است و جایی طرز زبان داشمشتیها و لوطیهای تهران را برای تنوع و رفع خستگی خواننده آورده است. در نوشتههای دوران قاجار یا متون مکتوب صفوی هم شکستهنویسی سراغ ندارم، الا بهندرت در یادداشتهای ناصرالدینشاه. اما مساله این است که در زبان فارسی امروز شکستهگویی که کار گوش و زبان بود، به حوزهی جدا از خودش سرایت میکند؛ یعنی به بخش نوشتاری میرود و در کتابها وارد میشود. تصور میکنم یک سبب آن پدید آمدن نوع ادبی رمان است. ما پیشتر چیزی بهصورت رمان امروزی نداشتیم. رمان میخواهد احوال زندگی را بیان کند و در نتیجه دیالوگ و گفتوشنود در آن هست. پس، رمان میدان شکستهگویی است. افزون بر این، شعر کودک هم احتمالاً همیشه شکسته بوده است، اما چاپ و نوشته نمیشده است. در دوران ما آنکه برای کودک شعر میگوید، ناچار باید آن را بنویسد. شعر کودک همیشه باید آهنگین باشد و خیلی وقتها اولین جا یا بیشترین جایی که در شعر به شکستهگویی اُنس داریم، شعر کودک است.
او ادامه داد: آنچه این روزها توجه همهی ما را جلب کرده، رواج و حضور شکستهنویسی در تبلیغات شهری است. پنجاه سال پیش معنی نداشت که در تبلیغات شکستهنویسی ببینید. اما امروز در بزرگراهها روی تابلوهای گرانقیمت با اجازههای سنگین شکستهنویسی کردهاند. اینکه تبلیغات میدان شکستهنویسی شده، پدیدهی جدیدی است. اما مسالهی اصلی ما این است که کجا نباید شکستهنویسی کرد.
او افزود: به نظر من باید به جنبهی سلبی قضیه توجه کنیم. برای دستور خط فارسی در فرهنگستان صد جلسهی شورای فرهنگستان اختصاص داده شد. در این مبالغهای نیست. تفاوت کار ما در فرهنگستان با کار گذشتگان این بود که بهجای تکیه بر روی بایدها روی نبایدها تمرکز کردیم. مثلاً در دعوای متصل و منفصل نوشتن، ما اصل را بر درستی هر دو گذاشتیم و گفتیم هر کسی هر طوری میخواهد بنویسد. فقط پرسیدیم کجا نباید حتماً جدا یا سرهم نوشت. مادون قرمز و ماورای بنفش را مشخص کردیم و بقیه را به تشخیص خودشان واگذار کردیم. این ما را مقداری از دعوا نجات داد. چون مناطق باید و نباید مورد اتفاق عموم است و کمتر مورد مناقشه است. کسی مدعی نشده است که «بیتربیتتر» را باید سرهم نوشت.
حدادعادل گفت: حالا در شکستهنویسی کجا نباید شکستهنویسی کرد؟ همانطور که در شکستهگویی یک جاهایی لفظ قلم سخن گفتن توی ذوق میزند، در نوشتن هم حتماً یک جاهایی شکستهنویسی بد و ممنوع است. من این کتاب را نخواندم که بدانم وارد حوزهی تجویزی شده یا نشده. ولی فکر میکنم با مثالهایی که میزنم کمکم میتوانیم ملاکی انتزاع کنیم. به نظر من مطالب رسمی باید درست نوشته شود و از شکستهنویسی در آنها باید پرهیز شود، مثل مطالب صادر شده از جایگاههای رسمی یا راهنماهای وسایل. در علم باید دو چیز را متمایز کرد. استاد دانشگاه هنگام تدریس علم هم شکستهگویی میکند. اما در اصطلاحات علمی شکستهگویی مجاز نیست. او میتواند عبارات را بهصورت معمولی بیان کند، اما شکستن کلمه یا اصطلاحی که هویت علمی گرفته جایز نیست. در علم حقوق هم همینطور است. همچنین، بهتر است آنجا که بحث صمیمیت نیست، از شکستهنویسی پرهیز کنیم. انتظار میرود آنچه خطاب به عموم نوشته میشود شکسته نباشد.
او در پایان گفت: مشکلی که در دورهی ما بهوجودآمده و هنوز تبلوری نیافته، وضع فضای مجازی است. در فضای مجازی ما شاهد شکستهشدن دیوار سنتی میان کتابت و سخن گفتن هستیم. مردم در فضای مجازی کتاب نمینویسند. وقتی کسی به دیگری پیامک میزند، صحبت کتاب و رسمیت و نوشتن برای عموم نیست. او انگار حرف میزند، منتها با کلمه. پس همان طور که حرف میزند مینویسد و نمیتوان جلوی او را گرفت. این طبیعت و شکل خاص فضای مجازی است و ما باید آن را به رسمیت بشناسیم. اگر کسی بخواهد از بیخ و بن منکر شکستهنویسی در فضای مجازی شود، ماهیت این دستگاه را در روابط اشخاص و صمیمت نشناخته است. اگر پذیرفتیم که این شق ثالثی است، باید وارد بحث سنگینی دربارهی چگونه قاعدهمند کردن آن شویم. چون اگر هر کسی برای خودش قاعدهای بگذارد، هیچوقت جا نمیافتد و هنجار نمیشود. حالا شاید هم جامعه خودش به این سمت برود و همه مجاز باشند همه چیز بنویسند، ولی گونهای از میان این همه شکستهنویسی جای خودش را باز کند. مثلاً الان بهجای «یک» بعضیها «یه» مینویسند و بعضی «ی». این تنوع گیجکننده و آزاردهنده است. آیا این تنوع گیجکننده و آزاردهنده بهطور طبیعی خودش به یکدستی بدل میشود یا جایی مثل فرهنگستان باید وارد شود و برایش قاعدهای بگذارد؟
در پایان این جلسه دکتر طبیبزاده به برخی از اشکالات وارد شده پاسخ داد.