کد مطلب: ۴۳۸۶
تاریخ انتشار: شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۳

دن کیشوت، اندوه‌بارترین رمان دنیا

دومین روز نشست سعدی و سروانتس، چهارشنبه بیست و هفتم فروردین ماه در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد. در این نشست، موضوعاتی چون، «سفرهای دن‌کیشوت‌وار سعدی»، «گفتمان انتقادی سعدی در گلستان و سروانتس در دن‌کیشوت»، «مفهوم جنون در دن‌کیشوت»، «عناصر تاثیرگذار شرقی و اسلامی در دن‌کیشوت» و «سیمای مسیح‌وار دن‌کیشوت»، بحث و تبیین شدند.
میهمانان و سخنرانان دومین روز نشست سعدی و سروانتس، دکتر فرح‌نیاز‌کار، دکتر محمد دهقانی، دکتر مریم حق‌روستا، کاوه میرعباسی و دکتر علی فیض‌اللهی بودند.
ورطه‌ای عمیق بین آرزوهای ظریف انسانی در راه سعادت
فرح نیازکار، ضمن اشاره به اقوال برخی صاحب‌نظران و فلاسفه، ضرورت پرداختن به ادبیات و هنر را به اختصار تشریح کرد و مباحث خود را با عنوان «گفتمان انتقادی سعدی در گلستان و سروانتس در دن‌کیشوت»، پی گرفت. وی تصریح کرد:‌ در دنیایی که ما زندگی می‌کنیم، بسیاری از حقایق که با ذات بشر در پیوند است، پوشیده مانده است. این پوشیدگی به معنای نابودی این حقایق نیست، اما باید کسانی که اهل تفکرند، راه یافتن و درک این حقایق را به ما نشان دهند، که البته بخشی از این وظیفه‌ی خطیر بر عهده‌ی شاعران و نویسندگان متعهد است. این‌گونه می‌شود که مقوله‌ی همداستانی و هم‌زیانی پدیدار می‌شود. این هم‌داستانی یعنی حضور مشترک همه‌ی انسان‌ها در برابر همه‌ی پدیده‌ها؛ یعنی زبان تفهیم و تفاهم.
وی ادامه داد:‌ در این حالت نویسندگان و شاعران به پدیده‌هایی تبدیل می‌شوند که بانگ باطن ما را تفسیر می‌کنند. این شاعران و نویسندگان می‌توانند به هر خطه‌ای از این جهان هستی تعلق داشته باشند و با دغدغه‌ی مشترکی از آمال و رنج‌های بشری در آثارشان سخن بگویند. با این رویکرد به اثر ادبی، گلستان سعدی و دن‌کیشوت سروانتس قابل قیاس، بررسی و تطبیقند. گلستان سعدی و دن کیشوت سروانتس، به اعتباری گفتمان انتقادی و اعتراضی‌یی هستند که در بطن جامعه نهفته است و نویسندگان این آثار به نیت آگاه ساختن اجتماع از این امر و نیز اصلاح و تغییر امور، در صدد بازتاب و انعکاس آن در آثار خود هستند.
نیازکار، از این منظر به تفسیر صورت کلی گلستان پرداخت و خاطرنشان کرد: این اثر به تعبیر همگان، تصویری از یک جامعه‌ی رئال است که در آن واقعیت‌های ملموس جامعه در قالب حکایت‌ها بازتاب یافته و سعدی کوشیده است تا در آن به بیان مصائب و مسائل جامعه بپردازد و با زبان نقاد خود نسبت به آن‌چه در پیرامونش می‌گذرد، حکایتی را توصیف کند. این گستره‌ی نقد و اعتراض دامان تمام اقشار جامعه را می‌گیرد، اگر چه پادشاهان به عنوان راس هر حکومتی از این موهبت بیشتر برخوردار می‌گردند.
وی، در ادامه مصادیقی را در تایید این رویکرد ذکر کرد و ادامه داد: سعدی، همواره با دیدگاهی انتقادی به عمل پادشاه و نتیجه‌ی حاصل از آن در قبال جامعه می‌پردازد و جسورانه، یا به گفته‌ی خودش گستاخانه پادشاه را مورد خطاب قرار می‌دهد و به نقد کنش‌های او می‌پردازد و در گامی دیگر راه اصلاح را بر او می‌گشاید و با پند و اندرزی او را آگاه می‌کند. بدین ترتیب، جایگاه قدرت را که مهم‌ترین جایگاه اجتماعی است مورد نقد قرار می‌دهد، تا بتواند عدالت را که از دیدگاه وی مهم‌ترین عنصر حکومتی و اجتماعی است در درجات دیگر اقشار جامعه تبیین نماید.
نیازکار، این رویکرد سعدی را هم‌سو با رویکرد سروانتس در دن‌کیشوت دانست و تاکید کرد: این دو اثر در ویژگی‌های متعددی چون بهره‌مندی از زبان طنز و توجه ویژه به سفر، همسو هستند؛ از حیث محتوا نیز، هر دو پژواک اعتراض و عدالت‌خواهی در جامعه هستند. سروانتس، تلاش کرده که از هر طبقه‌، جایگاه و گروهی در داستان خود داشته باشد تا تصویر کاملی از جامعه‌اش ارائه بدهد. در واقع سفر دن‌کیشوت در میان اسپانیا، سفر سروانتس در وطنش است. در واقع دن‌کیشوت، با خوددرگیری خویش، جامعه را نیز درگیر می‌کند و این اشاره‌ی ظریف سروانتس به تباهی جامعه است. جامعه‌ای که درگیر خرافه‌های مذهبی و سنت‌های نادرست گذشته است.
وی افزود: پیام سروانتس می‌تواند این باشد که جامعه‌ای این‌چنین، بیش از هر چیز نیاز به اصلاح خویشتن دارد تا نیاز قهرمان. قهرمانان زمانی می‌توانند کارساز باشند که اصلاح شخصیتی خود انسان‌ها آغاز شده باشد. سروانتس، هم جامعه‌ی قرن شانزدهم اسپانیا و هم ادبیات رمانتیک آن را به باد تمسخر گرفته است. این رمان منعکس کننده‌ی ورطه‌ی عمیق بین آرزوهای ظریف انسانی در راه سعادت و عدالت، و زندگی واقعی است.
سفرهای دن‌کیشوت‌وار سعدی!
دکتر دهقانی، در بحث خود با عنوان «سفرهای دن‌کیشوت‌وار سعدی»، ضمن تاکید بر وجود شباهت‌های متعدد در سبک، شیوه‌ی بیان و روش داستان‌پردازی و تغزل و موتیف‌ها و مضامین مکرر میان آثار سعدی و سروانتس، مقایسه میان سعدی و دن‌کیشوت را حاوی اشکالاتی دانست و در این‌باره تصریح کرد: سعدی و دن‌کیشوت، چه به لحاظ شخصیت، که یکی واقعی است و دیگری خیالی، و چه از حیث زمان و مکان و پیشه و پایگاه اجتماعی، به کل از هم دورند. با این همه اگر به خوبی دقت کنیم، شباهت‌هایی میان آن‌دو می‌توان یافت. با هر دو وقتی روبه‌رو می‌شویم که درآستانه‌ی پیری و حدود پنجاه ساله‌اند. دیگر این‌که شیخوخت سعدی نزد ایرانیان ظاهرا نتیجه‌ی نصیحت‌گویی و موعظه‌گری اوست. این خود از دیگر وجوه تشابه میان سعدی و دن‌کیشوت است، چراکه او نیز مانند سعدی نصیحت‌گویی قهار است که هیچ فرصتی را برای بیان مواعظ قهرمانانه‌ی خود از دست نمی‌دهد.
دهقانی ادامه داد:‌ این امر، موجب می‌شود این دو را از وجهی دیگر نیز شبیه بدانیم و آن دعوی اصلاح‌گری بر مبنای اخلاق‌گرایی آرمان‌خواهانه و معطوف به گذشته است. بگذریم از این‌که دن‌کیشوت، که همه‌جا خود را «دلاور مانش» و «دافع ظلم‌ها و رافع ستم‌ها» می‌خواند، بر خلاف شیخ شیراز، علاوه بر موعظه و اندرز، زور بازو و سرنیزه‌ی خود را نیز برای تحقق آرمان‌هایش به‌کار می‌گیرد و می‌خواهد آیین مرده‌ی پهلوان باستان را به این طریق زنده کند. اما همین مبارزه‌جویی گذشته‌گرا و آرمان‌خواهانه‌ی دن‌کیشوت است که میان جهان خواستنی و خیالی او و واقعیت‌های زنده‌ی جامعه، تعارضی خنده‌آور پدید می‌آورد.
وی، رویکرد سعدی در این‌باره را متفاوت دانست و تاکید کرد: ‌او بر خلاف دن‌کیشوت، دشمن سرسخت واقعیت نیست، اما دلدادگی‌اش به آرمان‌های اخلاقی از یک سو، و پیوند معقولش با جهان واقعی، از دیگرسو، اندیشه‌هایش را نیز دستخوش وضعی تعارض‌آمیز کرده است. البته این تعارض فقط ویژه‌ی سعدی و آثار او نیست، بلکه ویژگی کل فرهنگ ایرانی است. علاوه بر این‌ها میان سعدی و دن‌کیشوت یک شباهت آشکار دیگر هم وجود دارد؛ و آن دلبستگی هر دوی آن‌ها به سفر و ماجراجویی است. سفر و ماجراهای آن از مضامین همیشگی آثار سعدی است. اما سعدی و دن‌کیشوت در این سفرها هماره همانند هستند، یعنی تجربه‌ی سفر تغییری در نگرش و شخصیت آن‌ها پدید نمی‌آورد. دن‌کیشوت در پایان هر ماجرایی همان پهلوان سرگردان محال اندیش باقی می‌ماند و بلکه در محال‌اندیشی خود راسخ‌تر می‌شود و سعدی نیز در طول سفرهای واقعی یا خیالی خویش همان واعظ مصلحت‌اندیشی است که می‌خواهد «موعظه‌های شافی را در سلک عبارت» کشد.
وی، سعدی را در زمره‌ی مقامه‌نویسان دسته‌بندی کرد و پس از ذکر ویژگی‌های این سبک ادبی تاکید کرد: بر عکس قهرمان مقامه، که ظاهرا در گمنامی و ناشناختگی خود می‌کوشد، سعدی و دن‌کیشوت سخت دربند نام نیک و «ذکر جمیل»اند و یکی از لذایذ سفر را در این می‌بینند که پس از ورود به هر دیار تازه‌ای دریابند که نام و آوازه‌ی آن‌ها پیش از خودشان بدان دیار راه یافته است.
دهقانی، ضمن بیان مصادیقی از دن‌کیشوت و هم گلستان بر این معنا صحه گذاشت و افزود: در بسیاری از حکایت‌های بوستان و گلستان، سعدی قهرمان اصلی ماجراهایی است که معمولا در سفر رخ می‌دهند. در برخی از ماجراها، رفتاری که از سعدی می‌بنیم بی‌شباهت به رفتار دن‌کیشوت نیست. در برخی از حکایات، خصومت و خشونتی که در قبال حریفانش نشان می‌دهد، راستی ما را به‌یاد دن‌کیشوت و حرف‌ها و حرکات او می‌اندازد. علاوه بر این‌ها، دن‌کیشوت و سعدی هر دو استعداد غریبی دارند در این‌که خیال را جایگزین واقعیت کنند. دن‌کیشوت همه‌ی نبردهای خیالی‌اش با دیوها و شیاطین و جادوگران را عین واقعیت می‌شمرد و آن‌جا که واقعیت را با خیالات خود در تعارض می‌بیند، به انکار واقعیت بر می‌خیزد.
وی ادامه داد: البته نمی‌شود گفت که سعدی نیز مانند او آن‌قدر فریفته‌ی خیال بوده است که کارهای نکرده و سفرهای نرفته‌ی خود را واقعی به‌شمار آورد، اما شک نیست که سعدی هم نهایت سعی خود را به‌کار برده است تا مخاطبانش باور کنند که سفرها و ماجراهایی که نقل می‌کند حقیقا برایش رخ داده است. سعدی در چیزی حدود هفتاد حکایت از بوستان و گلستان، و البته بیشتر در گلستان، خود را به تعبیر فروغی در وقایع، «دخیل نموده» است. اکثر این حکایت‌ها چنان پرداخت شده‌اند که اگر هم به‌راستی رخ نداده باشند، دست‌کم باورپذیر به‌نظر می‌رسند. اما در این میان هستند حکایت‌هایی که یا با شواهد و قرائن تاریخی و جغرافیایی جور در نمی‌آیند، یا اصولا معقول و باورپذیر به‌نظر نمی‌رسند و بیشتر به همان داستان‌های خیالی دن‌کیشوت که خودش آن‌ها را واقعی می‌پندارد، شبیه‌اند.
دهقانی در انتها تاکید کرد: به هر تقدیر، این‌که بدانیم سعدی مانند دن‌کیشوت در بسیاری از سفرهایش راه خیال پیموده است، مانع از این نمی‌شود که از حکایت‌های به‌گفته‌ی خودش «طرب‌انگیز» و «طیب‌آمیز» او لذت نبریم و از اندرزهای حکیمانه‌اش بهره نگیریم؛ چنان‌که شیفتگی دن‌کیشوت به زندگی پهلوانی و خیال‌پردازی‌های شگفت‌انگیز و واقع‌ستیزانه‌ی او در این‌باره ما را از خواندن سرگذشت شیرین و سخنان بعضا پندآموزش باز نمی‌دارد.
تاثیرات در عمق خطوط!
حق‌روستا، به پیشینه‌ی ادبیات مکتوب اسپانیا اشاره کرد و با رویکردی تاریخی به تشریح تاثیر عناصر شرقی و اسلامی در دن‌کیشوت پرداخت. وی تصریح کرد:‌ ادبیات مکتوب اسپانیا در اوخر قرن دهم و اوایل قرن یازدهم صورت گرفته است و تاثیر عناصر شرقی و اسلامی در ادبیات قرون وسطای این کشور غیر قابل انکار است. هشت قرن هم‌زیستی میان مسیحیان، یهودیان و مسلمانان اسپانیایی باعث بروز این امر در کلیه‌ی جنبه‌های زیستی اسپانیایی‌ها شده است. یکی از مهم‌ترین آثار ادبیات مکتوب اسپانیا دن‌کیشوت است که می‌توان خط به خط آن را متاثر از عناصر شرقی دانست.
وی، ضمن بررسی موقعیت تاریخی و سیاسی نگارش رمان دن‌کیشوت و هم شرایط زیستی نویسنده‌ی آن، تاثیر عناصر شرقی و اسلامی را در نام این رمان بررسی کرد و ادامه داد:‌ شوالیه‌گیری در این اثر نیز دال بر این‌دست تاثیرات است؛ شوالیه‌گیری حرفه‌ای بود که فقط نجیب‌زادگان می‌توانستند داشته باشند، دن‌کیشوت در ادامه‌ی پنهان کردن گذشته‌ی خود این حرفه را برگزیده است تا خود را مسیحی واقعی بنمایاند. در این اثر شخصیت‌های متعددی می‌توان یافت که تاثیرات عناصر شرقی و اسلامی را نمایان می‌کنند؛ در این رمان حدود دویست شخصیت وجود دارد که پنجاه عدد از ایشان موریسکو (از اعقاب مسلمانان) هستند؛ مهم‌ترین آن‌ها معشوقه‌ی دن‌کیشوت است.
حق روستا افزود: در دن‌کیشوت، عوامل متعددی بیانگر تجربیات متعدد سروانتس از زندگی در میان اعراب هستند. در ساختار این اثر می‌توان آن‌چه را در میان آثار شرقی رایج بوده، یافت؛ قصه‌هایی که از میان قصه‌های دیگر سر بر می‌آورند. از آن ‌جمله می‌توان دید که در فصل نهم کتاب سروانتس خود به یکی از شخصیت‌های داستان بدل می‌شود که از سوی یک راوی عرب در حال روایت است. البته به زعم برخی منتقدان، سروانتس دیدگاهی ضد اسلامی داشته است و موافق خروج مسلمانان از اسپانیا بوده است، البته برخی دیگر بر این باورند که اگر او چنین دیدگاهی داشت، بخش قابل توجهی از اثر خود را در اختیار یک راوی مسلمان نمی‌گذاشت.
حق‌روستا در شرح دیگر عناصر دال بر تاثیر این اثر از عناصر شرقی و اسلامی افزود: نوع حضور زنان در دن‌کیشوت را نیز می‌توان از جمله‌ی این عناصر برشمرد. حضور زن مورد علاقه‌ی دن‌کیشوت همواره تاثیر مثبت در روحیه‌ی او قبل از آغاز مبارزاتش دارد؛ تاکید بر این نوع تاثیر از آن‌جا حائز اهمیت است که در بسیاری از داستان‌های حماسی اروپایی نمی‌توان حضور پررنگی از زنان دید. عاشق شدن از طریق شنیدن صفات معشوق را نیز می‌توان بر این عوامل افزود. این رویکرد یکی از تم‌های اصلی حماسه‌های شرقی است.
وی ادامه داد:‌ از دیگر عناصر متاثر از رویکردهای شرقی و اسلامی در دن‌کیشوت می‌توان به سفر با اسب اشاره کرد. در هزار و یک‌ شب داستان اسب آبنوسی وجود دارد که نمونه‌ی مشابه آن را در دن‌کیشوت می‌توان دید. شباهت دیگر اشاره‌ی مستقیم سروانتس به آیه‌ی ۵۹ سوره‌ی انعام است؛ او می‌گوید: هیچ برگی از درخت نمی‌افتد مگر به خواست خداوند.
سیمای مسیح‌گونه‌ی دن‌کیشوت
میرعباسی، ابتدا تشریح موقعیت و اهمیت دن‌کیشوت در گستره‌ی ادبیات را ضروری دانست و در این‌باره گفت: در گستره‌ی ادبیات نویسندگانی هستند که یک اثر ایشان کل آثارشان را تحت تاثیر قرار می‌دهد؛ این در خصوص سروانتس و دن‌کیشوت صدق می‌کند. ولی مواردی هستند که یک شخصیت یا پرسونا جایگاهی می‌یابد به مراتب مهم‌تر از اثری که خاستگاه اوست و این موردی نادر است؛ دن‌کیشوت از این موارد است، کما این‌که ما پدیده‌ی دن‌کیشوتیسم را داریم. دلیل این امر را می‌توان در این یافت که دن‌کیشوت، از گستره‌ی ادبیات فراتر رفته و در دیگر حوزه‌ها نفوذ یافته است.
میرعباسی افزود: شاید بتوان گفت دن‌کیشوت یکی از فراگیرترین پرسوناژهای تاریخ ادبیات است، چراکه یکی از رایج‌ترین خصوصیات بشری را به غم غریب بودنش بازنمایی می‌کند؛ آن‌گونه که می‌توان در عرصه‌های مختلف با دن‌کیشوت‌های مختلف رویارو شد. این یکی از علل ماندگاری این پرسوناژ است. نزد بسیاری از نویسندگان و صاحب‌نظران دن‌کیشوت مظهر ایمان و آرمان‌گرایی است. او شخصیتی است با سیمایی مسیح‌گونه.
وی اشاره به نمونه‌های مشابه این شخصیت در گستره‌ی ادبیات را ضروری دانست و تصریح کرد: در ابله داستایوسکی می‌توان نمونه‌ی دیگری از دن‌کیشوت یافت. داستایوسکی بعد از این‌که جنایات و مکافات را به پایان برد، در نامه‌ای به یکی از بستگان خود نوشت: ‌می‌خواهم رمانی بنویسم درباره‌ی شخصیتی نیک‌سرشت و نیک‌سرشت‌ترین شخصیتی که در تاریخ سراغ دارم مسیح است. در این‌جا یک نکته وجود دارد؛ این‌که مسیح نمی‌تواند پرسوناژ یک رمان شود، به تنها یک دلیل ساده؛ او بیش از اندازه انتزاعی است، مسیح تبلور یک مفهوم انتزاعی است، نه پرسوناژی که بتواند فردیت داشته باشد. به گفته‌ی لوکاچ  وجه تمایز رمان و رمانس از همین‌جا آغاز می‌شود، از پرسوناژی که در رمانس‌ قابلیت تغییر ندارد، اما در رمان مدرن دقیقا در معرض زمان و هم تغییرپذیری قرار دارد.
وی، با تاکید بر این‌که دن‌کیشوت اولین رمان است و هم با اشاره به رای لوکاچ ادامه داد:‌ داستایوسکی در ادامه‌ی نامه‌ی خود می‌گوید: ‌می‌خواهم داستانی درباره‌ی فردی نیک‌سرشت چون مسیح بنویسم که در عین حال مضحک است چون دن‌کیشوت. حاصل تلاش او رمان ابله شد. در این رمان نشانه‌های بارزی از مسیح وجود دارد و هم از دن‌کیشوت. یکی از مضامین اصلی که در هر چهار کتاب ابله تکرار شده، مساله‌ی اعدام است. مضاف بر این، شاهد حضور شخصیتی هستیم محکوم به مرگ. این رویکرد به نوعی تمثیل است از تجلی و ظهور مسیح تا تصلیب او. این جنبه از ابتدای رمان دیده می‌شود. البته در این‌جا یک تفاوت اساسی با دن‌کیشوت دیده می‌شود، در مورد شخصیت این اثر، شاهد یک هوشیاری گذرا هستیم، اما در مورد دن‌کیشوت، شاهد نوعی جنون گذرا.
میرعباسی ادامه داد: نمونه‌ی دیگر این رویکرد را در رمان نازارین می‌توان یافت. در این اثر با پدیده‌ای عکس ابله مواجه هستیم؛ در آن‌جا داستایوسکی از مسیح آغاز کرده و به دن‌کیشوت رسیده است، اما نازارین با نیت ارائه‌ی روایتی تازه از دن‌کیشوت نوشته شده است. ساختار این داستان کاملا مثل دن‌کیشوت است؛ تنها یک فرق می‌توان بر آن برشمرد: دن‌کیشوت، در اثر خواندن داستان‌های پهلوانی تصمیم گرفت شهسوار سرگردان باشد، اما نازارین با خواندن انجیل، در پی تقلید شخصیت مسیح بر آمد. دن‌کیشوت خود را شهسوار سرگردان نامید، نازارین خود را سائل سرگردان؛ دن‌کیشوت سودای نبردهای عظیم داشت، اما نازارین در آرزوی رویارویی با مصائب و عذاب‌های سخت بود؛ او بعد از آغاز سفر بیشتر شبیه دن‌کیشوت می‌شود، آن‌گاه زبان و لحنی دارد چون دن‌کیشوت.
وی سومین نمونه از این دست را به رساله‌ی معروف اونامونو، با نام زندگانی دن‌کیشوت و سانچو، نسبت داد و تصریح کرد: این رساله در حقیقت بازنمایی رمان دن‌کیشوت است به زبان اونامونو؛ او دن‌کیشوت را شخصیتی مسیح‌گونه می‌داند و از او با عنوان شهسوار ایمان نام یاد می‌کند. در این رساله مولف به نوعی جدل با سروانتس پرداخته است. او در این رساله به صراحت تاکید می‌کند که پرسوناژ دن‌کیشوت دیگر به سروانتس تعلق ندارد، متعلق به کل اسپانیا است و اگر کسانی می‌خواهند او را محدود به دوره‌ی خودش ببینند، مخیرند، ولی هر خواننده‌ای این حق را دارد که تعبیر خود از این شخصیت را داشته باشد.
میرعباسی در انتها به شعر روبن داریو، به عنوان اثری دیگر که رویکرد مذکور را در بر دارد، اشاره کرد. وی گفت: داریو، یکی از بنیان‌گذاران جنبش ال مدرنیسمو بود که به نوعی معادل همان مکتب هنر برای هنر است. داریو اثری دارد با عنوان مناجات به پیشگاه سرورمان دن‌کیشوت. او در این‌جا دن‌کیشوت را به گونه‌ای خطاب قرار می‌دهد و درخواست‌هایی از او دار که گویی دن‌کیشوت مسیح است، یا یکی از قدیسان. سر آخر این‌که تلفیق دن‌کیشوت و مسیح را در حوزه‌های دیگر چون نقاشی نیز می‌توان دید. سالوادور دالی یکی از افرادی است که دن‌کیشوت را مصور کرده است؛ تصاویر او کاملا برگرفته از شمایل‌نگاری‌های مسیحی است. در پایان به نقل قولی از لرد بایرون می‌پردازم، او می‌گوید: دن‌کیشوت اندوه‌بارترین رمان دنیاست چراکه ما را وا می‌دارد به مغلوبیت آرمان‌گرایی بخندیم.
جنون، اما مطلوب مخاطب!
فیض‌اللهی بر بار معنایی جزئیات در رمان دن‌کیشوت تاکید کرد و موقعیت سیاسی و اجتماعی اسپانیا در آن مقطع را در شکل‌گیری شخصیت دن‌کیشوت موثر دانست. وی گفت: سروانتس مجبور بود برای حفاظت از خود از روشی خاص در نگارش استفاده کند، تا ضمن مصون‌سازی خویش و رهایی از دادگاه‌های تفتیش عقاید، بتواند به نوشتن و زندگی خود ادامه بدهد. به همبن دلیل تصمیم گرفت که به دن‌کیشوت شخصیتی مجنون‌وار اعطا کند، شخصیتی برگرفته از داستان‌ها و روایت‌های مسلمانانی که هفت قرن در آن‌جا می‌زیستند.
وی افزود: او قصد داشت مخاطبان خود را در جریان مسائل روز قرار بدهد و پیغام خود را به آن‌ها برساند، ضمن این‌که به آن‌ها فرصت تعقل نیز می‌داد، تا پس از شنیدن حرف‌های او آزادانه به فکر فرو روند و به اهمیت موضوع آزادی پی ببرند. از این‌روی بحث آزادی در اثر او بسیار مشهود است. سروانتس این موضوع را آن‌چنان شفاف بیان می‌کند که خواننده در برداشت کلی از شخصیت، رفتار و گفتار دن‌کیشوت، برداشتی آزاد می‌کند و در مورد او به قضاوت می‌نشیند. سروانتس بارها و بارها اعلام کرده است که در این کتاب و در شخصیت اصلی داستان، بار معنایی نهفته‌ای وجود دارد که خواننده خود باید به کشف آن‌ها بپردازد و این کشف بر اثر شناخت و قدرت خواننده صورت می‌پذیرد.
فیض‌اللهی این رویکرد را متاثر از آموزه‌های اسلامی دانست و تاکید کرد:‌ سروانتس بسیاری از فضایل اخلاقی اسلامی را از دیدگاه کاتولیسم بیان می‌کند، به این ترتیب خواننده با توجه به وضعیت سیاسی آن دوران، می‌توانست پیام‌های کتاب را با توجه به شناختی که از موضوعات پیرامون خود داشت، تعبیر و تفسیر کند. دن کیشوت نمونه‌ی بارزی است از فهم آن‌چه در اسپانیای قدیم اتفاق افتاده است؛ کتابی است که مولفش به واسطه‌ی آن، عمق احساسات مردم آن دوران را با درک عمیق از مسائل پیرامون خود به‌رشته‌ی تحریر در آورده است، و نه فقط برآمده از تجربیات شخصی او.
وی تاکید کرد: این درک عمیق به واسطه‌ی تماس مستقیم او با مسلمانان است و این نکته به وضوح در دن‌کیشوت به‌چشم می‌خورد. بعد از این اشاره برای پی بردن به اساس این تاثیرپذیری جای دارد از جنون نیز تعریفی ارائه شود. در ادبیات جنون را از دیوانگی جدا می‌دانند. این مفهوم در سنت مسلمانان نیز دارای منشا بیماری نیست، بلکه بر اساس قوانین شریعت، مجنون از بالاترین درجه‌ی معصومیت برخودار است و دقیقا به همین دلیل است که خواننده نسبت به دن‌کیشوت احساس شفقت می‌کند و خود را به‌جای این اشراف‌زاده‌ی سرگردان می‌گذارد.
فیض‌اللهی در تایید این معنا به گفته‌ی داستایوسکی اشاره کرد. داستایوسکی می‌گوید:‌ برای این‌که از عقل سلیم خود مطمئن شویم، راه چاره آن نیست که همسایه‌مان را محبوس کنیم. تاریخ این شکل دیگر دیوانگی را باید نگاشت، شکل دیگری که در آن خرد انسان همسایه‌ی او را محبوس می‌کند و انسان‌ها از طریق این عمل و به‌واسطه‌ی زبان بی‌رحم نادیوانگی، با یکدیگر رابطه برقرار می‌کنند و وجود خود را به رسمیت می‌شناسند. باید لحظه‌ای را دریابیم که بشر به رفع بلای دیوانگی همت گماشته بود، ولی این عمل هنوز در حاکمیت حقیقت، قطعی و ماندگار نشده بود، یا شعور و سودای اعتراض، دوباره به آن جان نداده بود. باید تلاش کنیم در اعماق تاریخ به درجه‌ی صفر دیوانگی در سیر جنون دست یابیم. یعنی زمانی که تجربه‌ی انسان از جنون یک‌دست و نامتمایز بود.
وی ادامه داد:‌ باید این شکل دیگر را از همان ابتدای راهش توصیف کرد و دریافت که چگونه دن‌کیشوت در حرکت خود خرد را به‌جا گذاشت و جنون را برگزید و راه بر هرگونه تبادل را بست و هر یک برای دیگری حکم مرده را یافت. بی‌شک فعالیت در چنین حیطه‌ای چندان آسان نیست و برای عبور از آن باید از راحت‌طلبی و تکیه بر حقایق نهایی چشم پوشید، یعنی همان کاری که دن‌کیشوت در سفرهای خود انجام داد. بی‌شک فعالیت در چنین مسیری چندان آسان نیست و برای عبور از آن لازم است از راحت‌طلبی و تکیه بر حقایق نهایی چشم پوشید و دانسته‌های احتمالی ما درباره‌ی جنون هرگز نباید راهنمای حرکت‌مان باشد. آن‌چه اصل است انقطاعی است که میان خرد و نابخردی فاصله ایجاد کرده است. قدرت خرد بر آن‌که جوهر نابخردی را به مثابه دیوانگی، خطا یا بیماری از سر کند، به نحوی بارز از آن انتقطاع ناشی شد و بنابراین باید از این منازعه نخستین و اولین سخن گفت، باید از این عمل مکرر در تاریخ سخن گفت، باید از خلا میان خرد و غیر خرد سخن گفت، بی‌آنکه به تمامیت و کمال چیزی تکیه کرد، که خود ادعا می‌کند آن است.
وی، این روند را تنها راهی دانست که منجر به ادراک قلمرو مفاهیم مجنون و عاقل می‌شود.
فیض‌اللهی ادامه داد: از آن‌جا که خواننده با خواندن دن‌کیشوت نسبت به شخصیت اصلی احساس شفقت و معصومیت می‌کند و به درک متقابل از شخصیت داستانی می‌رسد، او را بیشتر به عنوان مجنون هویت‌بخشی می‌کند و نه دیوانه. بدین ترتیب سروانتس ارتباطی این‌چنینی را با توجه به مفهوم دیوانگی که در فرهنگ غربی با مفهوم منفی با آن برخورد می‌شود، ایجاد می‌کند و برای ایجاد ارتباط معقول، آن را با دیدگاه اسلامی می‌آمیزد و بدین ترتیب مفهوم مثبت جنون به او می‌دهد.

کلید واژه ها: همایش سعدی و سروانتس -
0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST