img
img
img
img
img
img
تاریخ انتشار: 23 آذر 1404
کتاب، دانشگاه، و ضرورت تأمل در یک جابه‌جایی تاریخی

کتاب، دانشگاه، و ضرورت تأمل در یک جابه‌جایی تاریخی

کتاب و دانشگاه رابطه تاریخی درهم‌پیچیده‌ای دارند. نخستین دانشگاه‌ها از دل کتاب و خواندن آن بیرون آمدند. دانشگاه در آغاز یک نهاد نبود؛ فقط نوعی رابطه بود. رابطه‌ای زنده میان کتاب، خواننده و فضای گفت‌وگو. آموزش نه در ساختمان‌های مستقل، بلکه در دلِ زیستِ کتابی شکل می‌گرفت: نسخه‌خوانی، شرح، حاشیه، اختلاف‌نظر. کتاب مرکز ثقل بود و مدرسه و درس در پیرامون آن ساخته می‌شدند.

در ایرانِ دوران تیموری، این پیوند زنده و فعال است و به‌روشنی دیده می‌شود. کتاب علاوه بر آن که حامل معنا بود؛ صنعتی شهری بود: کاغذ، کتابت، تذهیب، صحافی، تصحیح. پیرامون این صنعت، گفت‌وگویی درگرفت که به تشکیل مدرسه‌ها انجامید. دانش از دلِ کار با متن زاده می‌شد، نه با «سرفصل». چنین بود که شهر، کتاب را در آغوش گرفت و کتاب، فضای آموزش را پدید آورد.

دانشگاه‌های اولیه‌ی اروپا نیز در همین ادامه و با همین منطق شکل گرفتند. بولونیا و آکسفورد پیش و پیش از آنکه ساختمان باشند، میدان مواجهه با متن بودند. استاد کسی بود که متن را می‌گشود، می‌خواند، می‌پرسید و در معرض گفت‌وگو می‌گذاشت. دانشگاه، امتداد فرهنگ کتاب بود؛ فرهنگی که کثرت و اختلاف را شرط زایش معنا می‌دانست.

در این معنا، انتقال دانش هرگز در انحصار دانشگاه نبوده است. در دوره‌هایی که دسترسی به آموزش عالی ممکن نبوده، جامعه خود پیرامون کتاب سازمان یافته است. محفل‌های مثنوی‌خوانی، شاهنامه‌خوانی، و روایت‌های هزار و یک شب، در روستاها و شهرهای کوچک، همان کاری را انجام می‌دادند که دانشگاه باید انجام دهد: خواندن جمعی، تفسیر، اختلاف‌نظر و پردازش معنا در جهت غنی‌سازی زندگی. کتاب، پیش از آنکه نهادی آن را به رسمیت بشناسد، خود یک نهاد اجتماعی بوده است.

اختراع چاپ این پیوند را گسترش داد. کتاب دسترس‌پذیرتر شد و دانشگاه توانست از این فرصت استفاده کند و توسعه یابد. اما از همین‌جا شکافی آرام آغاز شد. به‌تدریج، کتاب دانشگاهی از آن وضعیت پرسشگر و متکثر فاصله گرفت. متن‌ها تک‌صدا شدند، گفت‌وگو به حاشیه رفت و انطباق جای مناقشه را گرفت. امکان دیالوگ با کتاب دانشگاهی به محاق رفت و آن کتاب تبدیل به گزارش بی‌روحی از دانش مستقر شد.

امروز، دانشگاه زیر فشار مدرک‌گرایی، آیین‌نامه، ارزیابی‌های کمی است؛ منطق پلتفرم‌ها هم در راه است تا این فشار را کامل کند. از آن سو، بخش بزرگی از تولید معنا به فضاهای آنلاین سپرده شده است؛ فضاهایی پرشتاب، قطعه‌قطعه و کم‌حوصله نسبت به اصل متن و معنا. نتیجه، تضعیف همان چیزی است که دانشگاه را ممکن کرد: زیست عمیق با کتاب.

اما واقعیت این است که کتاب، به‌عنوان امری متکثر و گفت‌وگویی، هنوز زنده است. مصداق این تکثر و گفت‌وگو اگر از کتاب‌های درسی رخت بر بسته، در کتاب‌های عمومی فرود آمده است؛ همان‌جا که صداهای ناهمگون، روایت‌های رقیب و تجربه‌های زیسته متکثر کنار هم قرار می‌گیرند و در برخورد میان آن‌ها، معنا زاده می‌شود.

در این میان، کتابفروشی بسیار فراتر از جایی برای فروش کتاب است. کتابفروشی بازمانده‌ی یک جریان دیرینه در دل سنت است: یک نام آن پاتوق است. فضایی شهری که هنوز در آن امکان انتخاب آگاهانه، مکث و گفت‌وگو وجود دارد. اگر دانشگاه امروز کمتر مجالی برای دیالوگ فراهم می‌کند، این به معنای پایان آن نیست؛ به معنای جابه‌جایی مکان گفت‌وگوست.

برای دانشجو، این جابه‌جایی یک پرسش اساسی می‌سازد: دانشگاه چه بوده و امروز کدام بار آن بر زمین مانده است؟ پاسخ، نه در ترک دانشگاه، بلکه در بازشناسی پیوند گسسته‌ی آن با کتاب است. شاید بخشی از آن باری که دانشگاه دیگر بر دوش نمی‌کشد، امروز در کتابفروشی‌ها حمل می‌شود. شاید لازم باشد که دور از سرفصل‌ها و آیین‌نامه‌ها، کتابی را باز کنیم و به سبک محفلی بخوانیم.

اگر دانشگاه از کتاب فاصله گرفته است، کتاب هنوز منتظر دانشگاه است؛ نه به‌عنوان نهاد، بلکه به‌عنوان امکان گفت‌وگو. بیایید میان دو این دو خویشاوند نه چندان دور، آشتی ایجاد کنیم. این هم به نفع دانشگاه، به نفع کتاب، و به نفع جامعه است.

اسماعیل یزدان‌پور