کد مطلب: ۱۰۴۴۸
تاریخ انتشار: چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۶

کیارستمی چگونه کیارستمی شد؟

امیرحسین علم‌الهدی

شرق: یک‌سال گذشت و نبودنش بیشتر از بودنش حس شد! دیگر عادت کرده‌ایم به نبودن انسان‌های بزرگی که وقتی هستند گویا نیستند و وقتی نیستند تازه متوجه می‌شویم «که» بودند! زنده‌یاد عباس کیارستمی هم از جمله هنرمندانی است که همچنان نتوانسته‌ایم او و نگرشش را بشناسیم و آن‌قدر که در خارج از کشور او را می‌شناسند، در داخل نه سیاست‌مداران او را شناختند و نه مردم و این واقعیتی است که نمی‌توان کتمان کرد... . 

کیارستمی چگونه کیارستمی شد! آیا او نمی‌توانست از شهرتش بیش از این استفاده کند!؟ آیا او نمی‌توانست وارد دعواهای رایج زید و عمر شود! با اینکه سکوتش اعصاب‌خردکن بود، اما بیش از هر گوینده‌ای زیر ذره‌بین هم‌نسلانش و هم‌کیشانش و هم‌صنفانش بود! چرا او سکوت و کار و کار و کار را کسب‌وکار خود قرار داد و ماندگار شد؟ نگاهی بیندازیم به ماندگاران حوزه هنر و فرهنگ و حتی صنعت و آموزش و... تمامی این نوادر از یک روش و منش استفاده کرده‌اند و آن سکوت بود و به دنبال تنهایی خود و خلق آثار یگانه در این سلوک بوده‌اند و به‌جز این نمی‌توان «هنر» زایید... . 
کیارستمی فارغ از ویژگی‌های شخصیتی خود همانند درخت تنومندی شد که در زیر سایه‌اش خیلی‌ها متنعم شدند و توانستند یاد بگیرند و از نسیم این سایه برخوردار شوند. او هم می‌توانست همانند خیلی از ما به مسئولیت‌های صنفی و اداری اکتفا و بر مسند جشنواره‌های داخلی و خارجی تکیه کند و روزگار بگذراند، اما با اینکه هر صنف و سازمانی و جشنواره‌ای بر «وزن» او غبطه می‌خورد، هیچ‌گاه نخواست که با این وزن مورد قضاوت قرار گیرد یا دیگران را قضاوت کند... .
واقعاً چگونه کیارستمی، کیارستمی شد؟ در توضیحات بالا سعی کردم برداشت خود را از این پدیده فرهنگی و هنری بیان کنم و چرا پدیده نامیدمش؟ و آیا پدیده‌ای که در سرزمیـــنش دیده نشود پدیده است؟ و واقعاً عباس کیارستمی نیاز داشت به دیده‌شدن در این سرزمین؟ پاسخ روشن است: بله او نیاز داشت به دیدن و کدام هنرمند چنین نیازی ندارد؟ کیارستمی در سرزمینش دیده نشد، اما در سایر سرزمین‌ها دیده شد و قدرش را دانستند و همچنان باید بر این دیده‌نشدن او مرثیه بخوانیم و باز هم بگذریم از این سرنوشت محتوم هنرمندان... . 
و اما در سال گذشته که مسئولیت مراسم‌های زنده‌یاد کیارستمی را برعهده داشتم، نکته‌ای در این سال ذهن من را به خود مشغول داشته است و آن آرامش عجیب مراسم‌های مختلف؛ از ورود پیکرش به ایران و مراسم‌های مختلف و تشییع پیکر او بود! گویا همه‌چیز از قبل مهیا شده بود. برای اولین استقبال در شأن او (البته در نبودش) از همکاری متعهدانه بچه‌های صمیمی سپاه فرودگاه (با مدیریت حبیب احمدزاده نازنین و حمید فرخ‌نژاد عزیز) توانستیم استقبال درخور شأن پیکر آن زنده‌یاد را داشته باشیم تا مراسم‌های مختلف گرامیداشت او در موزه سینما، خانه سینما و پردیس سینمایی ملت و نهایتاً تشییع باشکوه پیکر و مراسم تا مزار و... همگی این مراسم‌ها از قبل گویا هماهنگ شده بود برای مهم‌ترین مراسم هنرمند جهانی‌ای که دیگر نبود... .
مراسم‌های «اولین استقبال و آخرین بدرقه» او و متحیر بودم در آن ۱۰ روز که چرا این‌چنین همه‌چیز آرام است؛ همانند روزهایی که او بود و ما را اذیتی نرساند... . 
عباس کیارستمی همان‌قدر که در بودنش آزاری به کسی نرساند، در زمان نبودنش هم تا قرارگیری پیکرش در مزار نیز مزاحم کسی نشد (این را با تمام‌وجود حس کردم) و زمانی که برای مراسم تلقین و کنارزدن پارچه سفید (کفن) در مزارش صورت او را برای آخرین‌بار دیدم متوجه شدم که چه آرامشی حاکم است بر او و می‌دانستم که در ماه‌های آخر زنده‌بودنش کلافه بود و ناآرام به‌خاطر بی‌مهری‌های رایج  اما گویا در آخرین زمان‌های حیاتش پذیرفته بود که باید به آرامی برود؛ همانند همان آرامشی که بیش از پنج دهه در طول فعالیت‌هایش در آثارش به‌جا گذاشت... . 
عباس کیارستمی، هم آرام زندگی کرد، هم آرام به خلق آثار هنری خود پرداخت و هم باعث آرام‌شدن بینندگان آثارش شد و هم آرام در مزارش خوابید و او را می‌توان «آرام‌ترین هنرمند تاریخ معاصر ایران» نامید که به‌جز آرامش چیزی برای مردمانش نخواست... . 
آرام‌ترین هنرمند، یاد و خاطره‌ات گرامی باد...

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST