اعتماد: «بازگردیم به
دامان طبیعت» یا «سیزده فروردین روز طبیعت است» و «همهچیز طبیعیاش خوب است» و
... در این تعابیر و موارد مشابه آنها، تصویری کلیشهای و خیالی از طبیعت به دست میآید
که معمولاً مابهازایی در واقعیت ندارد و بیش از آنکه بیانی از وضعیت بیرونی جهان
هستی باشد، به آرزوها و آمال انسان شهرنشین عصر جدید اشاره دارد. به عبارت روشنتر،
«طبیعت» در این جملات، به معنای دشت و دمن و جنگلهایی پردارودرخت یا بیابانهایی
بکر و برهوت، یا کوههای سر به فلککشیدهای است که دست تطاول مداخلههای فنآورانه
بشری به آنها نرسیده و طبیعیبودن و تروتازگی آنها را به تاراج نبرده است. این تصویر
خیالی از طبیعت، به منزله واقعیت دستنخورده و به دور از دسترس آدمیزاد عصر جدید،
امروزه به مدد توانایی بیحد و حصر بشر در دستاندازی به تمام گوشه و کنارهای پیدا
و پنهان دستکم زمین، چندان پایهای در واقعیت ندارد و بیشتر نشانه آرزومندی بشری
است که تختهبند زندگی شهری شده و روز به روز به روز از «دامان طبیعت» به معنایی که
گفتیم، فاصله میگیرد. به بیان دیگر، این میل به طبیعت به عنوان امر دستنخورده و
بکر، نشانگر دلزدگی و خستگی ساکنان شهرهای شدیداً «ماشینیشده» جدید است و معمولاً
چند نکته را فراموش میکند. اولاً مفهوم «طبیعت» که در فارسی در برابر دو مفهوم «نیچر»
( nature ) لاتین و «فیزیک»
یونانی به کار میرود، معنایی بارها گستردهتر از تصویر خیالی و رومانتیکی دارد که
به آن اشاره کردیم و در اصل و اساس یونانیاش به معنای «خودشکوفایی هستی» به کار میرفته
است. در معنای امروزی هم طبیعت، سراسر جهان محسوس پیرامون ما را شامل میشود. از
همین جا روشن میشود که تقابل و رویارویی سفت و سختی که میان انسان یا زندگی شهری
با طبیعت یا زندگی طبیعی ترسیم میشود، چندان روشن و دقیق نیست، زیرا انسان با همه
ویژگیهای جدید و قدیمش، خود محصول فرآیند عظیمتر طبیعت است و مداخلاتش در جهان
درون و پیرامون، اعم از جسم و جان خودش تا محیط جسمانی که او را در بر گرفته، در
دل طبیعت و بر اساس قانونمندیهای آن (ولو بیقانونی آن) صورت میگیرد. نکته مهمتر
اما نوع مواجهه نوستالژیک انسان شهرنشین جدید با طبیعت است که رهیافتی احساساتی و
عاطفی است و چنان که در آغاز سخن اشاره شد، توضیحی روانشناختی دارد. در مقابل این
رویکرد «سانتیمانتال» به طبیعت که آن را به مثابه تفرجگاهی بزرگ برای صرف اوقات
فراغت و خوشگذرانی در نظر میگیرد، میتوان نگاه انتقادی فلسفی به طبیعت به مثابه
آشکارگی و ظهور هستی را نشاند و از رویکردی اخلاقی و مسوولیتپذیر انسان در قبال
طبیعت سخن گفت، رهیافتی که در آن بشر به عنوان بخشی از طبیعت، ولو جزیی خودآگاه و
هوشمند در نظر گرفته میشود که تواناییاش برای مداخله در درون خودش و محیط پیرامونیاش،
امری صرفاً مذموم و ناپسند نیست و نباید باشد، بلکه موهبتی است که از جانب طبیعت
در اختیار او گذاشته شده و بایسته است آن را در پی پاسداشت همین طبیعت به کار برد.