کارلوس تیرا دو ساوالا(سفیر مکزیک در ایران): متاسفانه نمیتوانم به فارسی سخنرانی کنم اما با کمک مترجم (اشکان ایزدیار) امیدوارم بتوانم اطلاعات را به شما انتقال دهم. همانطور که میبینم بسیاری از افراد حاضر در جلسه به اسپانیایی کاملا مسلط هستند و این شاید قدمی باشد که از به بعد بتوانیم در شهر کتاب جلساتی به زبان اسپانیایی برگزار کنیم. در حقیقت نمیدانم در رابطه با خوان رولفو چه اطلاعاتی بدهم. معدود نویسندگانی هستند که بتوانند با کتابی به این حجم کم اطلاعات وسیعی به دیگران بدهند و تاثیری شگفت بر مردم بگذارند. در اینترنت جستوجو کردم تا بتوانم اطلاعات بیشتری در رابطه با خوان رولفو پیدا کنم و این اطلاعات را در اختیار شما قرار بدهم. در این بین اطلاعاتی از اکتاویو پاز که در ادبیات مکزیک صاحب سبک است، و گابریل گارسیا مارکز دربارهی پدرو پارامو یافتم. اما من شخصا خاطرهای از خوان رولفو دارم و توانستم با او آشنایی داشته باشم. میتوانم بگویم که او دربارهی همه چیز صحبت میکرد به جز ادبیات. البته شاید با دوستانش چنین رفتاری داشته که از همه چیز جز ادبیات بگوید. من بسیار جوان بودم وقتی با او آشنا شدم. خوان رولفو همیشه عادت داشت برای نوشیدن قهوه و بازی شطرنج به کافه تریای نزدیک خانهشان برود. آن زمان من بسیار جوان بودم و دوستان مشترکی با رولفو داشتم و از طریق همین دوستان مشترک توانستم اطلاعات مهمی از او داشته باشم. رولفو نویسندهای بود که در آن واحد میتوانست چندین جبهه را هماهنگ کنند. همان طور که در اینترنت نیز میتوانید بیابید او در ۱۹۱۸ به دنیا میآید. انقلاب مکزیک هم پس از هفت سال جنگ مداوم در سال ۱۹۱۷ به پایان میرسد. در اصل یکی از مهمترین انقلابهایی که در دههی بیست اتفاق افتاد انقلاب مکزیک بود که از ۱۹۱۰ تا ۱۹۱۷ طول کشید و یک میلیون کشته بر جای گذاشت. این جنگ و کشتههای آن تاثیر بسیار عمیقی بر تاریخ مکزیک گذاشت و خصوصا در یکی از استانهای بسیار معروف مکزیک به نام خالیسکو. دوران کودکی او دستخوش ناامنی بود. او ابتدا پدرش را از دست داد و در زمانی کوتاه مادرش درگذشت. پدر او در اصل در جنگ کریسترا کشته میشود.
در اصل این انقلاب به دست کشیشهایی انجام شد که با دولتی میجنگیدند که اعتقاد داشت دین باید از سیاست جدا باشد. پدر رولفو که از خانوادهای ثروتمند بود، در جنگ کریسترا که حدود سه سال طول کشید کشته شد. در آثار خوان رولفو به خصوص پدرو پارامو آثار جنگ و زندگی پر ماجرایاش انعکاس داده شده است. رولفو در استان خالیسکو بزرگ شد. خالیسکو یکی از غنیترین استانهای مکزیک است که پوشش مردمانش هنوز همان پوششی است که میشناسیم یعنی کلاههای بزرگ با لباس مشکی که نماد مکزیک است. مردان جنگجوی مکزیکی از این استان آمدهاند و ماریاچیها نیز از آنجا سرچشمه میگیرند. استان خالیسکو از استانهایی است که به ارزشهایاش بیشتر از دیگر استانها اهمیت داده و پیشرفت بیشتری هم داشته است. از آنجا که خالیسکو مرکز فرهنگ و هنر مکزیک بوده است، دین و مذهب هم بیشتر در خودش نگه داشته است. خوان رولفو همهی این خصوصیات را در پدرو پارامو جای داده است. پدرو پارامو همانطور که در کتاب اشاره میشود میتواند شخصیتها و قابلیتهای گوناگونی داشته باشد. او در اصل یک کشاورز خیلی ثروتمند و با نوشیدنیهای بسیار زیاد است. در آن زمان ثروتمندان میتوانستند زندگی بعضی از افرادی را کنترل کنند و قدرت یک منطقه را دست بگیرند. در اصل داستان پدرو پارامو از آنجا شروع میشود که در جستوجوی پدرش به شهری به نام کومولا که در واقعیت وجود دارد، میرود. شخصیت این داستان خوان پرسیادو به این شهر میرود و به مادرش قول میدهد که ارثیهاش را از پدرش طلب کند. خوان پرسیادو میرسد به شهری که همه مردهاند و حتی او هم در آن شهر مرده است. در آن زمان این نوع سبک نگارش بسیار مدرن و جدیده بوده است. در اصل داستان طوری شکل میگیرد که خواننده سر در گم میشود که آیا مطلبی که میخواند واقعیت دارد یا خیر. خواننده نمیداند آیا آن افراد در آن لحظه زنده هستند یا مردهاند. شهر کومولا هم در آن واحد هم زنده است و هم مرده. خوان رولفو خیلی به سبکهای قدیمی رجوع میکند و میخواهد که همان سبک را ادامه بدهد. هیچوقت با تاریخچهی جدیدی که داشت خود را هماهنگ نکرده بود. اولین کاری که میکرد سفر از شهری به شهری دیگر برای فروختن لاستیک ماشین بود. خیلی از عکاسی خوشش میآمد و برای تفریح عکاسی میکرد. اما به صورت حرفهای هیچوقت این کار را انجام نداد. رولفو بعد از کنار گذاشتن فروشندگی به کار برای دولت پرداخت. برای سازمان سرخپوستها کار کرد. بعد از انقلاب مکزیک سازمانهای زیادی احداث شدند که یکی هم این سازمان بود. همانطور که میدانید مکزیک از ترکیب نژادهای قبل از ورود اسپانیا به قاره آمریکا و بعد از ورود اسپانیا شکل میگیرد. سرخپوستهایی که آن زمان زندگی میکردند با نسل بعدی ترکیب شدند و مکزیک را تشکیل دادند. در اصل بعد از اینکه قاره امریکا مستعمرهی اسپانیا شد، مکزیک باعث شد که نسل جدیدی به وجود بیاورد بین نسل قبل و بعد. اسپانیاییها میگویند امریکا را کشف کردهاند و بعد از گذشت ۵۰۰ سال، این نزدیک شدن دو فرهنگ نامیده شده است. دو فرهنگ با هم آشنا شدند. دنیای آزتکها و مایا که نسلهایی بودند که قبل از ورود اسپانیا شکل گرفته بودند و نسلهای قدیمی هستند در آن زمان ادبیات و فرهنگ خودشان را داشتند. خیلی از آثار زمان مایاها هنوز حفظ شدهاند و تدریس میشوند و هیچ یک از آن فرهنگها از بین نرفته است. بعد از مستعمره شدن به دست اسپانیا، مکزیک هنوز آن اصل و اصولش را حفظ میکند با لهجهی خودش با تلفظ خودش تبدیل به کشوری مستقل شده است. باورهای بعد از مرگ و اسطورهها در مکزیک همیشه وجود داشته است. در زمان قدیم ریشه دارد و از دوران مایاها سرچشمه میگیرد. مذهب، جادو و دین در زمان قبل و بعد از ورود اسپانیا به مکزیک ریشه دارد. در پدرو پارامو همه مطالبی که از مذهب مکزیک و از زمان قدیم ریشه دارد میتوانیم ببینیم. داستان پدرو پارامو بر میگردد به زمان خودش که کشاورزان و مالکهایی بودند که بچههای زیادی داشتهاند و در این داستان همهی بچههای شهر مال پدرو پارامو هستند و زیاد هم دور از واقعیت نیست. برای اینکه در آن زمان تعداد خانوادهها خیلی زیاد بودهاند و افراد بچههای زیادی داشتهاند. همه مسائلی که در پدروپارامو میبینیم در واقعیت هم وجود داشتند. همهی خاطراتی هم که در داستان مطرح میشود، به واقعیت متصل است. قبول کردن مرگ و زندگی دیگر که در مکزیک خیلی عادی است، برای خارجیها خیلی سخت است درک کردن این مقطع از زندگی که مرگ ایجاد میشود و انسان از سطحی به سطح دیگر میرود. در این داستان هم دیده میشود که به راحتی با این مساله برخورد میشود. دوم نوامبر روز مردگان در مکزیک جشن گرفته میشود این جشن خیلی متفاوت است با جشنهایی که در اقصا نقاط دنیا برگزار میشود. در این مراسم عکس کسانی که فوت کردهاند گذاشته میشود و برایشان هدایایی میگذارند و به یاد آنها جشن گرفته میشود. در گوآناخاتو که در مرکز کشور قرار دارد، موزهی مومیاییها هست. در این موزه مومیایی افراد با سنین مختلف هست و مردم از آنها بازدید میکنند. مثل مومیاییهای مصر که کاملا بستهبندی و مومیایی شدهاند، نیستند. مومیاییهایی که آنجا هستند، پس از مومیایی شدن نسبت به زمینی که بر آن قرار گرفتند، تغییر شکل دادهاند و صورت و دستشان با آن حالتی که مومیایی شدند، تغییر کرده است. از دیدن آنها آدم جا میخورد و آدم را دگرگون میکند. یکی از دوستانم میگفت بچهها چطور میتوانند بعد از دیدن این مومیاییها شکلاتهایی که به شکل مومیایی درست کردهاند راحت بخورند. این نوع ذهنیت بین مردم شایع شده است که چگونه با مرگ روبهرو بشوند و آن را بپذیرند. مرگ بخشی از زندگی است. این مساله در آینده تبدیل شد به رئالیسم جادویی. سوررئالیسم به وجود نیامده و الان هم هست همانطور که در قبل مکزیک وجود داشته است. گابریل گارسیا مارکز از سال ۱۹۶۰ در مکزیک زندگی میکند و در خاطراتش که چاپ شده اشاره به پدرو پارامو کرده است. این نگرش که در پدرو پارامو دیده میشود یک رئالیسم جادویی است. این مساله در صد سال تنهایی مارکز هم دیده میشود. در نوشتههای رولفو یکی از مطالبی که خیلی به آن اشاره میشود و مورد علاقهی اوست، بحث مرگ است. ایرانیان هم خوب درک میکنند که چگونه با مرگ روبهرو شوند چون این فرهنگ را از قبل دارند. کشورهایی که تاریخ دیرینه دارند این مطالب را به راحتی درک میکنند. امیدوارم با ترجمهی کتابهای بیشتر از زبان اسپانیایی به فارسی از رولفو نگاه و نگرش او نسبت به مرگ بیشتر درک شود. در خاتمه خیلی متشکر هستم که این آثار به فارسی ترجمه شده و امیدوارم بقیه کتابها هم به همین شکل ترجمه شود. تاریخچهی ادبیات مکزیک را میشود قبل از ورود اسپانیا و بعد از آن بررسی کرد. اغلب نویسندهها زبانشان اسپانیایی است که بعد از ورود اسپانیا به مکزیک در مکزیک به دنیا آمدهاند و رشد کردهاند و نویسندگانی هم داریم که قبل از آن آثارشان را منتشر کردهاند. با تشکر از شهر کتاب امیدواریم که با این جلسات مفیدی که برگزار میکنند ادبیات مکزیک بیشتر به افراد شناسانده شود. امیدواریم که ترجمههای بیشتری انجام شود و کتابهای بیشتری به فارسی ترجمه شود و جلساتی داشته باشیم که به زبان اسپانیایی باشد چراکه میدانم تعداد دانشجویان اسپانیایی در ایران کم نیست. استادان بسیار برجستهای در ایران داریم همچنین دانشجویان زیادی که سفارت مکزیک میتواند کمکیکند تا آثار مکزیکی به فارسی ترجمه شود و هم پایه و اساسی بشود که دانشجویان فارسی زبان در مکزیک شروع به فعالیت کنند.