صنعت چاپ و نشر ایتالیایی در دهههای اخیر سهم بزرگی در شناساندن افکار اسلامی و ادبیات سرزمینهای اسلامی در اشکال مختلفش ایفا کرده است و امروزه هیچ ناشر بزرگی نیست که در فهرستش ترجمهها و تألیفات و یا رمانهایی در این حوزه نداشته باشد. گاه حتی مجموعههایی را تأسیس کردهاند که پژوهشهای گوناگون و بسیار متعددی از گنجینهی فرهنگ جهان اسلام در آن گنجانیده شده است. ناشران ایتالیایی توجه ویژهای به نویسندگانِ کلاسیک و افراد شاخص اندیشه دینی و عُرَفا نشان دادهاند، از حضرت محمد گرفته تا متکلمین و حکیمان سرشناس از قبیل غزالی و ابن عربی، از شاعران عارف مثل(عطار، مولانا، حافظ ...) گرفته تا به عرفای ِشراقی مانند سهروردی. بهطور خاص بسیاری از ناشران توجه روزافزونی به عرفان اسلامی در اشکال گوناگونش داشتهاند؛ عرفانی که میتواند یا به تصوف نزدیک باشد و یا به آن روحانیتی که از قالب یونانی بهره جسته است.
دکتر ناهید نوروزی،پژوهشگر فعال در دانشگاه بولونیا، با ترجمه و تألیفی بر کتاب السهلجی یعنی «کتاب النور. گفتار و کردار ابویزید بسطامی» و نیز چند سال پیش با برگردان اثر ارزشمند دیگری از عرفان آسیای میانه یعنی «فوائح الجمال و فواتح الجلال»، اثر نجمالدین کبری(میمزیس، میلانو ۲۰۱۱) سهم مهمی را در شناسایی این عرفان ایفا کرده است. در کتابِ این شیخِ خیوه که یک نوع دفترچه یادداشت معنوی است، ما شاید بتوانیم گستردهترین مشاهدات روحانی در دنیای عرفان اسلامی سدههای میانه را بیابیم.
اما اگر در کارنامه آموزشی نجمالدین کبری دروس سنتیِ مطالعاتِ قرآنی و احکام و الهیات را میتوان یافت، با سخنان ابو یزید(که در این کتاب از عربی برگردان شده است) ما با عرفانی دیگرگونه مواجهیم که مریدان و دوستدارانش آن را بهصورت شفاهی سینهبهسینه به دیگران منتقل کردهاند. ابویزید در این کتابِ سهلجی بهعنوان فردی امّی و بیسواد معرفی و زندگیاش بسیار ساده و فقیرانه نشان داده شده است. او اولین شخصیتِ بزرگِ کاریزماتیک در تاریخ تصوفِ شرق است. در بخش نخستینِ کتابِ سهلجی، بسطامی را به واسطهی اخبار متعددی که در شرح حال و محیط زندگیاش آمده است، بهتر میشناسیم و دکتر ناهید نوروزی نیز با دقت در مقدمهی ترجمهاش این مطالب را برای خوانندگان ایتالیایی توضیح داده است.
سهلجی، گردآورندهی سخنان ابویزید که تقریباً دو قرن پس از او میزیسته، تنها به جمعآوری سخنان این عارف بزرگ اِکتِفا نکرده است، بلکه اطلاعاتِ ارزشمندِ بسیاری را نیز دربارهی مریدان او در اختیار خواننده میگذارد. مریدانی که حلقههای زنجیرهی اِسنادِ گفتههای بایزید بودهاند. سهلجی با دقت در آغاز هر گفتهی بسطامی از این اسناد نام برده و بدین صورت بازسازی فضای روحانی و مختصات تاریخیای را که در آن این شخصیت فوق العاده عرفان قرار دارد، فراهم ساخته است.
چند سال پیش گلچینی از گفتههای ابویزید بسطامی ابتدا در فرانسه و بعد در ایتالیا به چاپ رسید ولی در این دو ترجمه اِسناد نامبرده کاملاً حذف شدهاند واز آنها که به مثابه قاب باارزشی هستند، بی بهرهاند؛ اسنادی که دکتر نوروزی در ترجمهاش که نخستین برگردان کامل این کتاب سهلجی میباشد (ونه گلچینی از آن)، تصمیم گرفت از قلم نیاندازد. این انتخاب از زاویهی متن شناسی، عملی واجب به شمار میآید چراکه بدون این اسناد نه تنها زمینهی تاریخی سخنان بسطامی کمرنگ میشود بلکه درکِ درجهی والای معنوی آن عارف هم تا حدودی از دست میرود. سهلجی نه تنها روایات سخنان این قدیس را به ما منتقل میکند بلکه زندگیش را نیزمیان مریدان و مردمش به ما میشناساند؛ آنگاه که ابویزید به پرسشها و تردیدها و نگرانیهای آنها با تعلیمات و با کرامات و گاه با سرزنش پاسخ میدهد و بدین گونه سهلجی در تألیف کتابش به آن رنگ و بویی انجیل وار میبخشد.
مترجم در مقدمهی مفصلش برخی از جنبههای شاخصِ تعلیماتِ غیرِ معمولِ ابویزید را مورد بررسی قرار میدهد، برای مثال از شطحیاتش میگوید که اغلب به گوش عالِمان مذهبیِ خشک و متعصبِ روزگارش کفر آمیز به نظر میآمد، مانند: «سی سال خدای را جُستم. پس دانستم که من اویم» (ص ۹۳)؛ سبحانی، سبحانی ما اَعظمَ شأنی! (ص ۱۳۵).
در این خصوص بسطامی گاه خود را مُتِعَهِد میدارد که به ما توضیحی بدهد: «سخن از من بر حسب وقت میتراود و هر کسی آن را بر حسب آنچه وقت اوست میگیرد آنگاه به من نسبت میدهد» (§ ۴۱۷)به دیگر سخن، تنها از پیِ تجربهی وجد که بهوصلالهی منتهی میشود، خدا با زبان او سخن میگوید؛ و تنها بدین گونه است که ما اینچنین سخنان شطح آمیز را از او میشنویم:
من نه منم. من منم زیرا که من، من ـ اویم، ... (ص ۳۳۲)
«منم من، نیست خدایی جز من، هان بپرستیدم» (ص ۴۰۱) و...
دکتر نوروزی همچنین در مقدمهاش بر تجربهی معنوی ویژهای از ابویزید تمرکز دارد و آن معراج میباشد که گویی تقلیدی ست از معراج معروف حضرت محمد (ص) به آسمان، با این تفاوت که معراج پیامبر اسلام برای دیدار با خداوند است، درحالیکه در این سخنان ما کشف میکنیم که ابویزید سراسیمه و آشفتهحال در معراجش اصرار دارد به یگانگی با خدایی که بر کرسی ملکوت نشیمن دارد، برسد و این به طبع برای همدورههای او امری غیرقابلهضم و رسوایی آور بود.
ما در آغاز گفتیم که در ایتالیا چندین کتاب درباره دیگر عارفان معروف به چاپ رسیده است ازجمله رابعه (م. ۸۰۱) و یا حلاج (م.۹۲۲) که بهطور گسترده در جهان معنویت اسلامی و نیز نزد پیروان و پژوهشگران شناختهشدهاند. این دو عارف همانند بسطامی چیزی ننوشتهاند اما سخنانشان به یاری پیروان جمعآوری و به آیندگان منتقل شدهاند. از اینرو آنها چهرههای غریب و غیرمعقولی هستند حتا نسبت به جهانی که در آن غیرمعقول بودن آنچنان نادر هم نیست. یک نمونهاش رابعه عارف بغدادی است که هرگز ازدواج نکرد و شاید اولین عارفی باشد که زبان عشقی و سُکری را وارد اصطلاحات تصوف کرد و در مناجاتش از «محبوب من» بهجای «پروردگار من» استفاده کرد؛ نمونهی دیگر، حلاج ایرانیتبار است، معروفترین شهید اسلام عرفانی که بنا به روایات به دلیل به زبان آوردن «اناالحق» و با تکرار آن تا به پای چوبهی دار، در بغداد مصلوب شد؛ اما با ابویزید شاید به نوع دیگری از غیرمعقول بودن نزدیک بشویم که زمینههای روانی و روحی و تاریخی را برای شکلگیری جنبش ملامتیه در قرن دهم میلادی فراهم میکند. جریانی ویژه از تصوف که حتی طریقتهای سازمانیافتهتر دیگر به آن با چشم تردید یا نگرانی و یا تحقیر مینگریستند.
باتَعمُّق در سخنان ابویزید احساس میشود که با یک «اسلام ناشناختهای» مواجهیم (دست کم از دید کسانی که امروزه در رسانهها و در روزنامههای اروپا ترجیح میدهند فرهنگ اسلامی را که پدیدهای بسیار غنی و متنوّع است، بنا به مَواضع و اعمال برخی گروههای تندرو، تنها به شکل بنیادگرایانهاش نشان دهند) اسلام ناشناختهای که در آن تجربه معنویِ فردی که برای هر عارف، منحصر به فرد و تکرار نشدنی است، در کنار ابعاد ظاهری و شریعتیاش جلوهگر میگردد؛ و این مسئله به این معنی نیست که ابو یزید دستورات شرعی را نادیده گرفته باشد (واژهی «شریعت» اصلاً از ریشه «شرع» یعنی «راه» است) بلکه او به بُعد درونی این «شریعت» میاندیشد و به راهی تمایل دارد که پیش از آنکه اطاعت از دستورات شرعی مُدَوَّن باشد، یک تجربه روحانی و باطنی است. پس پی میبریم که ابویزید که یک دیوانهی خداست، یک نظام گریز شبیه به فرانسیس قدیس ایتالیایی است و سخنان بهاصطلاح «قابل سرزنش»اش همچنان متعصبین و بنیادگرایان را به تحریک و چالش میکشاند و امروزه هنوز هم میبینیم که روح ناآرام افراد حساس را تکان داده و میآشوبد، نهتنها در جهان اسلام بلکه بیرون از آن نیز هم.