کد مطلب: ۱۵۱۲۷
تاریخ انتشار: سه شنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۷

داستان‌های برتر عربی

فاطیما احمدی

آرمان:

سیاه برازنده توست
احلام مستغانمی دختر رهبر انقلابی الجزایر، محمد الشریف مستغانمی از شناخته‌شده‌ترین نویسنده‌های عرب است که نامش از مرزهای کشورهای عربی فراتر رفته و کتاب‌هایش به سایر زبان‌ها از جمله انگلیسی و فرانسوی ترجمه شده است. «خاطرات تن» از جمله آثار مستغانمی است که در زمره صد رمان برتر جهان عرب شناخته می‌شود. اما مستغانمی اثر مهم دیگری نیز دارد که در سال۲۰۱۲ منتشر شد و بار دیگر نام او را سر زبان‌ها انداخت: «سیاه برازنده توست». این رمان به فارسی چند ترجمه دارد، که یکی از مهم‌ترین ترجمه‌های این رمان را مریم اکبری انجام داده و نشر نیلوفر منتشر کرده است. مریم اکبری از عربی ترجمه می‌کند، عضو هیات‌علمی دانشگاه ارومیه است، و پیش از این، رمان «ساقه بامبو» نوشته سعود السنعوسی را که برنده جایزه بوکر عربی۲۰۱۳ شده بود، ترجمه کرده است.
«سیاه برازنده توست» داستان خواننده الجزایری به نام هاله است که پدر و برادرش توسط تروریست‌ها کشته شده‌اند. او برای اینکه انتقام خود را از تروریست‌ها بگیرد با اجرای کنسرت‌هایی در کشورهای مختلف روی صحنه می‌رود. با این کار اعتراضش را علیه جزمیت‌گرایی و سلفی‌های تندرو نشان می‌دهد. «سیاه برازنده توست» به موازات پرداختن به این رویداد پرتب‌وتاب هاله و طلال، در پس‌زمینه خود نگاهی دارد به الجزایر و پیامدهای استعمار، انقلاب و تروریسم. هاله الوافی خواننده زن الجزایری، و طلال هاشم، تاجر ثروتمند لنبانی‌الااصل، دو شخصیت اصلی رمان هستند.
رمان «سیاه برازنده توست» رمانی است زیبا و خواندنی که در نقد وضعیت جامعه فرهنگی عربی در دوران اوج خشونت‌گرایی نگاشته شده است. رمانی جذاب که از همان فصل اول که شروع می‌کنی چنان خواننده را به دنبال خود می‌کشد که تا آخر رهایت نمی‌کند؛ رمانی که بیانگر بحران‌ها و آشفتگی‌های وضع موجود خاورمیانه است.
در بخشی از رمان می‌خوانیم:
درنهایت اینکه هاله مثل ملت‌های عرب است؛ حتی وقتی در سر هوای آزادشدن دارند، دلشان برای جلادشان تنگ می‌شود. آدم‌هایی مثل او بر ضد خودشان توطئه می‌کنند. بت‌هایشان را خلق می‌کنند. بر دست کسی که گلویشان را می‌فشارد، بوسه می‌زنند. قاتلشان را می‌بخشند. مجسمه‌ها را پس از آنکه نقش بر زمین شدند، برق می‌اندازند و با قطره‌های اشک، آن را از خون جنایت‌هایشان غسل می‌دهند. رفته‌رفته دیگر تمایلی نداشت به اینکه دنبال تفسیری برای سکوت او باشد. هیچ‌کس دنبال توجیهی برای سکوت مرده‌ها نمی‌گردد. مرده‌ها می‌میرند و به خاطر همین خاموش می‌شوند. و طلال هر روز که به او تلفن نمی‌زد، بیشتر می‌میرد. با هر خبری که پخش می‌شود، در ذهنش او را از یکی همان کسانی خیال می‌کند که در عراق قربانی مرگ پوچ شده‌اند و دسته‌دسته روی زمین می‌افتند. هرچه بیشتر به مرگ دیگران فکر می‌کرد، مرگ او کوچک‌تر می‌شد، و هرچه فغان آدم‌های بی‌گناه را بیشتر فریاد می‌زدند، خودخواهی سکوتش حقیرتر می‌شد.
تکه‌پاره‌های من
انعام کجه‌جی یکی دیگر از نویسنده‌های عرب است که آثارش از مرزهای کشورهای عربی فراتر رفته و به زبان‌های دیگر از جمله فرانسوی و انگلیسی و ایتالیایی ترجمه شده است. یکی از مهم‌ترین آثار کجه‌جی، رمان «تکه‌پاره‌های من» است که در سال۲۰۱۳ منتشر و با استقبال چشمگیری از سوی خواننده‌های عرب مواجه شد. کتاب به مرحله نهایی بوکر عربی۲۰۱۴ راه یافت و ترجمه فرانسوی آن در سال۲۰۱۶ جایزه بزرگ لاگاردر را از آن خود کرد. این رمان با چند ترجمه به فارسی منتشر شده، اما ترجمه کریم پورزبید با مقدمه نویسنده از سوی نشر مروارید منتشر شده است. کجه‌جی متولد ۱۹۵۲ در بغداد و دانش‌آموخته و فارغ‌التحصیل رشته روزنامه‌نگاری از دانشگاه سوربون، ساکن فرانسه و استاد ارتباطات در این کشور است.
«تکه‌پاره‌های من» داستان یک زن، پزشک و مادر است. داستان عراق چندپاره‌شده که مردمش در جست‌وجوی میهن هستند؛ مردمی که در جست‌وجوی میهن و جایی جدید هستند که به آن تعلق داشته باشند. داستان جامعه‌ای چندپاره‌شده. مردمی خسته از جنگ و آواره در کشورهای مختلف جهان. کجه‌جی در این رمان به حال و روز عراقی‌هایی از سه نسل می‌پردازد که در معرض پراکندگی و مهاجرت در طول چند دهه در داخل و خارج از میهنشان هستند.
این رمان نیز مانند رمان «نوه آمریکایی» (دیگر اثر این نویسنده که برای بار دوم نامزدی بوکر عربی را برای نوسنده به ارمغان آورد) به کشمکش عراقی‌ها در سراسر جهان پرداخته است. الهام‌بخش نویسنده در این رمان، زنانی بودند که مبارزه کردند تا نسلشان شاهد جامعه‌ای مدنی باشد که در آن درس‌خواندن، کارکردن، دوست‌داشتن، سفرکردن و معقولانه زندگی‌کردن ممکن است. دغدغه او به عنوان نویسنده در این اثر استفاده از گذشته و ثبت جزئیات است؛ مانند میراثی که کسی برای فرزندان و کسانی که پس از او می‌آیند به جای می‌گذارد.
در بخشی از داستان می‌خوانیم:
بینایی‌ام را از دست می‌دهم اما گذرنامه‌ام را نه. همین گذرنامه که تنها هویت من در این کشور و تنها مدرک وجود من است. هم وقتی آن را در کیف‌دستی‌ام می‌گذارم و با خود می‌برم و هم وقتی آن را در خانه می‌گذارم دلم شورش را می‌زند. زمانی که در یک دوره درسی در کاردیف بودم و می‌خواستم با همکلاسی‌هایم از هند، کنیا و یونان برویم بروکسل را ببینیم، وحشتی به من دست داد که هیچ‌گاه یادم نمی‌رود. باید گذرنامه‌هایمان را با پست به سفارت بلژیک در لندن می‌فرستادیم تا درخواست ویزا کنیم و سپس بار دیگر با پست به ما برگردانده می‌شد. کاری که دوستانم بدون هیچ‌گونه تردیدی انجام دادند. آنها شهروندان کشورهایی معمولی بودند و فوبیای پاسپورت را نمی‌فهمیدند. هر کدامشان گذرنامه‌اش را در یک پاکت می‌گذارد، آدرس سفارت را روی آن می‌نویسد و تمبر را می‌چسباند و نامه را داخل صندوق قرمز پست می‌اندازد. انگار دارند کارت تبریک عید را جایی می‌فرستند.

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST