پال وودراف، نویسنده آمریکایی در سال ۱۹۴۷ متولد شد و دکتری خود در رشته فلسفه را از دانشگاه پرینستون دریافت کرد. او اینک عضو دپارتمان دانشگاه آستین است و تاکنون آثاری چون «رواداری؛ احیای فضیلتی فراموششده» (۲۰۰۱)، «نخستین دموکراسی» (۲۰۰۵)، «ضرورت تئاتر» (۲۰۰۸) و «دوراهی آژاکس: عدالت، انصاف و پاداشها» (۲۰۱۱) را به رشته تحریر درآورده است. از او ترجمه برخی از کتابهای افلاطون (ضیافت، هیپیاس بزرگ و فایدروس)، اوریپیدوس (باکخانتها) و سوفوکلس (آنتیگونه و ادیپ شهریار) نیز منتشر شده است و کارنامهاش در ویراستاری کتابهای «اندیشه سیاسی یونان باستان از هومر تا سوفیستها» و «عقل و مذهب در فلسفه سقراطی» بیانگر علاقه و جدیت او در بررسی تاریخ فلسفی و سیاسی یونان باستان است. این امر را وقتی در کنار این واقعیت قرار دهیم که وودراف متأثر از آرای سقراط درباره حاکمیت قانون، از ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۱ در ارتش امریکا در جنگ ویتنام خدمت کرد، آنگاه تصویر کاملتری از وودراف خواهیم داشت. از وودراف دو کتاب «ضرورت تئاتر» و «نخستین دموکراسی» به فارسی برگردانده شده است.
وودراف در کتاب «نخستین دموکراسی» به یونان باستان سرک کشیده است تا با بررسی تاریخ، فرهنگ، ادبیات و سیاست یونانی فهم آنان از دموکراسی را بازسازی کند. او طرفدار پروپاقرص دموکراسی است و از بیان این، هیچ ابایی ندارد، اما به همان اندازه که دموکراسی را در قامت آرمانی سیاسی و اجتماعی میستاید، نگران سوءتفاهمهای رایج در عالم سیاست نیز هست که گاه دموکراسی را به مفهومی فراگیر اما گنگ بدل کردهاند. از همین رو وودراف در کنار شرح محورهای اصلی و دالهای برسازنده گفتمان دموکراتیک، غیریتسازی و تبیین هر آنچه دموکراسی مینماید، اما دموکراسی نیست را نیز سرلوحه متن خواندنی خود کرده است و در همان فصل اول از سه بدل دموکراسی نام برده است که بسیاری از مستبدان و آزادیستیزان با استناد به همین سه سکه تقلبی، دموکراسی را با انواع لطایفالحیل گزینهای نامطلوب نشان دادهاند؛ حکومتی که فروپاشی آتن یکبار برای همیشه نشان داد که میتواند چه آثار تلخی بر جای بگذارد یا آن را ایدهای زیبا و دلانگیز اما غیرکاربردی و ناممکن معرفی کردهاند که شر ذاتی آن بر خیرش میچربد. درعینحال برخی نیز بدون پایبندی به اصول دموکراسی، خود را مدعی و بانی برپایی نظامهای دموکراتیک دانستهاند. دقت در توصیف وودراف در تشریح این سه بدل خواننده را با استدلالهایش به منطقی رایج در ذم و طرد و تقلیل دموکراسی آشنا میکند و بر بصیرت نقادانه او در مواجهه با چنین شبههپراکنیهای رایج در بازار سیاستمیافزاید.
سه بدلی که وودراف از آنها نام میبردازاینقرارند: ۱. رأیگیری ۲. حکومت اکثریت و ۳. نمایندگان منتخب. در مورد بدل رأیگیری، نگارنده میخواهد توجه خواننده را بدین نکته معطوف کند که با صرف برگزاری صوری انتخابات و لوازم قرین آن چون محدود کردن حق انتخاب کردن و حق انتخاب شدن و نادان و ناتوان دانستن مردم در تشخیص خیر خود و جامعه، دموکراسی به صندوق رأیی تقلیل پیدا میکند که حتی اگر تمام مردم به نامزدی رأی بدهند، نمیتوان آن فرایند را دموکراتیک نامید. به بیانی دیگر تا تفاوتی معنادار میان آرای کاندیداها وجود نداشته باشد و تا مردم نتوانند در فضایی برآمده از آزادی و امنیت به بحث و مناظره درباره مضار و فواید رأی به هر کاندیدا بپردازند، دموکراسی شکل واقعی خود را پیدا نمیکند. همانطور که تجربه یونان نشان میدهد اگرچه اسپارت و آتن هر دو به شهروندان خود اجازه میدادند در انتخابات رأی بدهند، اما اسپارت برازنده حکومتی دموکراتیک نشد، زیرا حق اظهارنظر را از مردم سلب کرد. مخلص کلام، مسئله دموکراسی، تنها، انتخابات نیست.
بدل دوم دموکراسی آن چیزی است که آن را استبداد اکثریت میدانند و طی آن اینگونه وانمود میشود که گروه برنده انتخابات، چون پذیرش اکثریت را کسب کرده است، حق دارد به قلعوقمع مخالفان بپردازد و بدون لحاظ کردن هیچ نقشی برای آنان، بازی دموکراسی را برای مدتی نامعلوم به نفع خود یکسره کند. وودراف معتقد است چنین استبدادی تفاوتی با استبداد سلطانی ندارد و نتیجه آن ازهمگسیختگی بنیانهای اجتماعی جوامع است. از این منظر، دموکراسی، صرفاً حکومت اکثریت نیست، بلکه حکومت اکثریت با حفظ حقوق اقلیت باواسطه قانون است و نمیتوان از نردبان دموکراسی بالا رفت، اما پس از رسیدن به بام قدرت، نردبان را واژگون کرد. او نمونهای از این سوءاستفاده را در انتخابات امریکا مورد توجه قرار میدهد، آنجا که برخی احزاب پس از پیروزی در برخی ایالات، امور را به نحوی پیش میبرند و چنان برنامهریزی میکنند که کرسی آنان برای مدتی طولانی از دسترس رقبا ایمن باشد. وودراف در این زمینه به آماری اشاره میکند که بنا بر آن، تنها هشت درصد از رقابتهای کنگره در سال ۲۰۰۴ احتمال نزدیک بودن به هم را داشتند و پیشبینیها حکایت از آن داشته است که در ۹۲ درصد دیگر، احتمال پیروزی کاندیدایی خاص بالای شصت درصد بوده است.
سومین بدل دموکراسی که وودراف نسبت به تبعات منفی آن چشمترس است، نمایندگان منتخبی هستند که با حمایت گروههای قدرتمند و ثروتمند و احزاب و جریانهای سیاسی خاص به شوراها و مجالس راه مییابند و پس از آن، بیش از آنکه نماینده مردم در کلیت آن باشند، حامی منافع فرقهای و باندی حامیان خود هستند و بدین گونه از ایفای نقش وکالت مردم به سخنگویی و پیگیری منافع جزئی گرایش پیدا میکنند. وودراف در این زمینه به مورد یونان اشاره میکند که در آنجا نیز تأثیر قدرت و ثروت مشهود بوده است، اما راهحلی که باستانیان برای چنین معضلی در نظر گرفته بودند، کوششی برای کاستن از مصائب چنین جزئینگریهایی بود، نه طبیعی جلوه دادن و درنتیجه غیرقابل تغییر دانستن آن، چنانکه امروزه گاه اینسو و آنسو شنیده میشود. یونانیان «هیئت نمایندگان در آتن را نه از طریق انتخابات، بلکه از طریق قرعهکشی از گروه بزرگی از شهروندان واجد شرایط خاص و با رعایت مساوات از ده طایفه، منصوب میکردند. چنین هیئتی بیش از آن بزرگ بود که بتوان به آن رشوه داد؛ ضمن اینکه طیف گسترده این هیئت تا حد زیادی بدنه جامعه را نمایندگی میکرد.» (ص ۳۷)
وودراف پس از نقد گونههای شبهدموکراتیک حکمرانی، هفت معیار برسازنده دموکراسی را اینگونه معرفی میکند: دوری جستن از استبداد، همسازی، قانونمداری، برابری طبیعی، خرد شهروندی، یافتن راهکار در نبود دادههای روشن و آموزشوپرورش همگانی. در کتاب این هفت مقوله در هفت فصل مجزا و با مثالهای تاریخی واضح تشریح و تبیین شدهاند و در فصل پایانی وضعیت جامعه امریکا درباره هرکدام از این معیارها موردبررسی قرار گرفته است. ارزیابی وودراف از آمادگی جامعه امریکا برای دموکراسی امیدوارکننده نیست. او ضمن آنکه قانون اساسی امریکا را دموکراسی کامل نمیداند و معتقد است قانونگذاران آمریکایی از دموکراسی هراس داشتند، مینویسد که قانون فعلی «سدی است در برابر فرگشت فرایندهای دموکراتیک» و «در سطح ملی، مردم آمریکا قطعاً برای پیشروی بهسوی دموکراسی آمادگی ندارند. استبداد فزاینده نظام دوحزبی شدیداً جا افتاده و اغلب مردم آن را بهعنوان امری اجتنابناپذیرپذیرفتهاند. درباره قدرت ثروت نیز باید گفت که امروزه اغلب آمریکاییان برای ثروتمندان چنان احترام زائدالوصفی قائلاند که نخواهد گذاشت در جهت مهار قدرت پول گامی بردارند. در بهترین شرایط، میتوان امیدوار بود که از شتاب دور شدن از دموکراسی بکاهیم. به نظر نمیرسد ملت برای تغییر مثبت آماده باشد. هیچیک از ایالات نیز برای اصلاحات دموکراتیک آمادگی ندارند.» (صص ۲۴، ۲۵ و ۲۴۹)
بااینهمه، «نخستین دموکراسی» بیشتر از آنکه کتابی درباره دموکراسی آمریکایی باشد، دفاعیهای جذاب از تجربه دموکراسی یونانی است و بخش عمده نوآوری و بداعت متن نیز در این بخش برخاسته از این ادعای محوری نویسنده است که دموکراسی یونانی نسبتی وثیق با آرمانهای تراژیک در ادبیات و آیینهای نمایشی یونان داشته است؛ امری که در آثار شاعران تراژدینویسی چون سوفوکلس و برای نمونه در «آنتیگونه» انعکاس یافته است و آنان را ستایندگان سه فضیلت بنیادی در دموکراسی: رواداری، عدالت و قضاوتِ خوب کرده است.
در وجهی دیگر و البته بهغایت مهم، بخشی از اهمیت کتاب برمیگردد به ارزیابی منصفانهای که نسبت به سوفسطاییان و آرمانهای دموکراتیک مندرج در آرای ایشان ابراز شده است. درواقع، ارزیابی نقادانه وودراف از فلاسفهای چون افلاطون و نگاه تحقیرآمیزشان به دموکراسی و حامیان شاعر و سوفسطایی آن، همراه است با تأیید نسبی آرای ارسطو درباره اهمیت قانون و خرد جمعی و نظرات سوفیستهایی چون پروتاگوراس درباره فن بیان، پایدیا و توانایی شهروندان برای مشارکت در سیاست و وجوب اینها همه، بهمثابه «مقدمه واجب» برای دوام و قوام دموکراسی بهعنوان نظامی که «صادقانهتر از هر نظام سیاسی آرمانی محدودیتهای انسانی را میپذیرد» و شاید یکی از بهترین تعریفهای ممکن از آن، همانی است که آبراهام لینکلن تقریر کرده است: «حکومت مردم، از سوی مردم و برای مردم». چهبسا بتوان تلاش وودراف در این متن را نیز بسط و دفاع از همین سه گزاره دانست.
نخستین دموکراسی: چالش اندیشهای از دوران باستان ـ نوشته پال وودراف ـ ترجمه بهزاد قادری و سمانه فرهادی ـ نشر بیدگل ـ ۳۰۷ صفحه ـ ۳۲۰۰۰ تومان