اعتماد: یک تصویر آشنا در این روزها: در جمعی
خانوادگی یا دوستان تقریباً سر همه در گوشی موبایل است و هر کس یک گوشی هوشمند
در دست دارد و با آن ور میرود، با انگشتهایش، تند و تند، صفحه موبایل را لمس میکند،
گاهی خوشحال میشود، زمانی اخم میکند و هنگامی ناراحت میشود. گهگاهی یکی سرش را
بالا میآورد و جملهای میگوید یا در جواب کسی که روبهرویش ایستاده، سری تکان میدهد
و باز سرش را در گوشی فرو میبرد. در این میان ناگهان کاسه صبر یک نفر لبریز میشود
و زبان به اعتراض میگشاید و داد و هوار که «ای بابا، بسه، بذارید کنار این گوشیهای
لعنتی رو! یه کم به همدیگه توجه کنیم! ناسلامتی اومدیم معاشرت کنیم، اینکه نشد، همهش
گوشیبازی» و در ادامه: «یادش بهخیر، قدیمها که این گوشیها و موبایلها نبود،
چه صمیمیتی بود! همه دور هم مینشستیم و به جای ور رفتن با گوشی، با هم صحبت میکردیم
و میگفتیم و میخندیدیم، حالا همه به جای مصاحبت با هم، کلهشون تو گوشیشونه»،
درنهایت هم یک پیشنهاد به نظر عملی و راهگشا: «بذارید کنار گوشیها رو! دیگه هیچکس
حق نداره دست به گوشیاش بزنه تا وقت رفتن.» مخاطبان هم که در برابر این خطابه غرا
و کوبنده خلع سلاح شدهاند، سرافکنده و در ضمن با نارضایتی آشکار، گوشیها را کنار
میگذارند و به معاشرت با یکدیگر میپردازند و صد البته هر از گاهی، با حسرت و دریغ
نگاهی به روشن شدنها یا «دینگ»های گاه و بیگاه گوشی موبایلشان توجه میکنند و یواشکی
و دور از چشم دیگران، سعی میکنند از پیام جدیدی که آمده سر در آورند. جالب است که
این حالت هم دیری نمیپاید و یک ساعت بعد، باز همان آش و همان کاسه!
اما به فرض که مشکلی باشد، مشکل از کجاست؟ آیا گوینده فرضی قصه ما درست میگوید و در گذشته صمیمیت و حضور در میان آدمها بیشتر از روزگار ما بود؟ آیا مشکل از گوشیهای موبایل هوشمند و فراگیر شدن استفاده از آنهاست، یعنی آیا مساله صرفاً به این بازمیگردد که در روزگار ما استفاده از اینترنت و شبکههای اجتماعی چنین دسترسپذیر شدهاند؟ و درنهایت یک سؤال مهمتر و جدیتر: آیا اصولاً روابط و مناسبات مجازی در مقایسه با ارتباطات حضوری و بدنمند، ارجحیت دارند؟
به نظر میرسد هر سه پرسش بالا بحثبرانگیز و پاسخهای گوینده ما به آنها، مناقشهبرانگیز است. یعنی اولاً به سادگی نمیتوان حکم به این داد که در گذشته صمیمیت و رفاقت میان آدمها بیشتر بود و این فرض، بیشتر شبیه عمده قضاوتهای نوستالژیک و گذشتهگرایی است که تصویری غیرواقعی و خیالی و آرمانی از «گذشته طلایی» ترسیم میکنند و نواقص و کاستیهای آن را فراموش میکنند. برای اثبات این ادعا کافی است یک موقعیت فرضی دیگر را درنظر گیریم: فرض کنید امکان سفر در زمان را داشتید و میتوانستید با خودتان مشتی گوشی تلفن همراه هوشمند را (البته به همراه اینترنت و...) به یکی از جمعهای خانوادگی ۵۰ سال پیش ببرید. آیا فکر میکنید آدمهای آن محفل انس و الفت قدیمی از این ابزار شگفتانگیز استقبال نمیکردند و مختارانه آن را کنار میگذاشتند و مسحور امکانات جدید و جذاب آن نمیشدند؟
همین مثال احتمالاً فرض دوم گوینده ما را زیرسوال میبرد، یعنی اینکه مشکل سرد شدن روابط انسانی حضوری، تقصیر موبایل و فنآوری جدید است. اگر اصلاً و در پرتو پرسشگری حاضر بتوانیم به سادگی آن را مشکل تلقی کنیم، یعنی چنین نیست که موبایل و شبکههای اجتماعی و ملحقات آنها موجب دور شدن حضوری آدمها از یکدیگر شده است. به عبارت دیگر، به نظر میرسد ملالتباری و کسلکنندگی روابط حضوری، نه فقط همیشگی بوده و هست، بلکه علت آن احتمالاً در خود این مناسبات است و عنصر جدیدی به اسم فنآوری جدید آن را آشکار کرده است.
درنهایت هم اینکه فنآوری جدید، نه فقط پدیدآورنده این ملالت که پاسخی در خور برای رهایی از آن است. به عبارت دیگر، موبایل هوشمند و اینترنت و شبکههای اجتماعی جدید، امکانهای تازهای برای ارتباطاتی جذابتر، مختارانهتر و آگاهانهتر دراختیار ما گذاشتهاند. این سخن به معنای نفی کاستیهای این ابزار جدید یا انکار مزیتهای روابط حضوری نیست، بلکه صرفاً تاکیدی بر این ادعاست که اگر در روابط حضوری سردی و دلزدگی وجود دارد، به سادگی گناه را به گردن گوشی موبایل و اینترنت نیندازیم. وگرنه کدام عاشق و معشوق راستینی را میشناسید که در محفل انسشان، سر در گوشی موبایل کرده باشند و به یکدیگر بیتوجهی کنند؟