ایران: گفته میشود پس از جنگ جهانی دوم، که ژان پل سارتر به
انتشار مجلهای بهنام «دوران نو» در
فرانسه پرداخت، از چاپ شعر در این مجله به کلی پرهیز میکرد. هنگامی که از وی دلیل این پرهیز را پرسیدند، پاسخ داد: «چون شعر را بیش از
حد دوست دارم». اهل ادب این سخن را اینگونه تفسیر کردند که معیارهای سارتر در شعر
بالا است. به عبارت دیگر، او علاقه نداشت تا در حلقه ارتباطهای ادبی، ناگزیر از
انتشار شعرهای سطحی و زمانپذیر شود. همچنان که میدانیم، این نویسنده نامی، که در
کتاب پرشهرتش بر تعهد اجتماعی و انسانی در ادبیات تأکید میکرد، به سبب ساختار
خاصِ «شعر»، این نوع ادبی کهن را از شمول تعهد مورد نظر خود بیرون میپنداشت.
از سخن سارتر میتوان نتیجه گرفت که اغلب دو دیدگاه
درباره شعر وجود دارد: دیدگاهی که بسیار نخبه گرایانه به «شعر» میاندیشد؛ دیدگاهی که شعر را تا سطح یک نوع ادبی عامه پسند پایین میآورد.
در ایران و قلمرو زبان فارسی و فرهنگ ایرانی هم همیشه نوعی جدال میان این دو
دیدگاه وجود داشته است. اما به احتمال زیاد، راه صحیح و اصلی شعر در کشور و فرهنگ
ما از نوعی تعادل اندیشی میان دو طیف افراطی و تفریطی مورد اشاره حاصل شده است.
به نظر میرسد تا حدود نیمه دهه ۱۳۸۰ در روزنامهها، مجلهها، مؤسسههای
انتشارات و تک و توک جایزههای حوزه شعر برآیند متعادل یا متمایل به تعادلی از
«نقد و انتخاب شعر» وجود داشت. صرف نظر از نشرها و نشریههایی که ممکن بود با
هزینه شاعر شعرش را منتشر میکردند، بویژه صفحه شعر مجلهها مسئول یا مسئولانی
داشت که اغلب از شاعران شناخته شده بودند. در دهههای ۱۳۳۰ تا ۱۳۵۰ شاعرانی مانند احمد شاملو، فریدون مشیری، نادر نادرپور، نصرت
رحمانی و در دهههای ۱۳۶۰
تا ۱۳۷۰ شاعرانی مانند کاظم سادات اشکوری، علی باباچاهی، منوچهرآتشی،
سیدعلی صالحی، مسعود احمدی و دیگران در انتخاب شعر- که متضمن نوعی سنجش شعر هم بود-
سهم داشتند. مؤسسههای معتبر نشر هم یا مثل سارتر از انتشار شعر به کلی چشمپوشی
میکردند یا دست کم میکوشیدند تا حد مقدور از صاحبنظران این حوزه یاری گیرند.
با این همه، با رواج روزافزون فضای مجازی از نیمه دهه ۱۳۸۰ به بعد، که با ضعف و گاه حذف نشریههای ادبی همراه بود و نیز
آسان شدن بیش از حد انتشار کتاب، صرف نظر از چند مؤسسه نشر معتبر، «نقد و انتخاب» شعر و مجموعه شعر
در حاشیه کامل قرار گرفته است. بدبختانه، شماری از جایزههای حوزه شعر نیز با
آسان گیریهای تفریط گونه خود به این روند بیشتر دامن زدهاند.این نکته به صورتی
خاص به حوزه نقد شعر هم کشیده شده است:چه به صورت چاپی چه در فضای مجازی نقدهای
زیادی در حوزه شعر نوشته میشود.اما بخش عمدهای از این نقدها اغلب بیش از آنچه
لازم است، حالت تفسیری به خود گرفته و از انتخاب شعرهای موفق و تحلیل چرایی این
کامیابی تن زده اند.
بی تردید، همه ویژگیهایی که برشمرده شد، در درازمدت به بیاعتمادی
خوانندگان شعر و نوعی هرج و مرج در شعر و شاعری دامن زده است.اما آیا میتوان امید
داشت که در حوزه فرهنگی کشورمان، که اقتصاد در آن بشدت ضعیف بوده و ضعیفتر هم
شده، نشریهها و نشرها و تارنماهایی که به شعر میپردازند، به احیای نگاه تخصصی یا
تخصصیتر به شعر، آمیزهای از ذوق و دانش و همراه با «نقد و انتخاب»، برآیند تا
دست کم تا حدی آب رفته به جوی بازآید؟