از آغاز عصر نوشتن، هر فرهنگ و تمدنی در دنیا علم، ادبیات و هنر خودش را تولید میکند. البته که این میراث هیچ وقت در انزوا نمیماند. از وقتی که اولین قبیلهها با هم تماس برقرار کردهاند اطلاعات بین مردم پخش میشود. با وجود اینکه ما به زبانهای مختلف حرف میزنیم و به الفباهای متفاوت مینویسیم، ابزارهای گوناگونی اختراع کردهایم تا با هم ارتباط برقرار کنیم. ترجمه مهمترین ِ این ابزارهاست. از قدیم، با کمک ترجمه و مترجم، دانش از یک تمدن، معمولاً تمدن مسلط، به تمدنهای دیگری جاری شده است. اول از یونان و روم باستان. بعداً از ایران و خلافت عباسی - که به فارسی مینوشتهاند؛ و امروزه از کشورهای انگلیسی زبان.
هنوز که هنوز است، بازار ترجمه در سراسر جهان بسیار فعال است. در ایران ترجمهها سالهای پیاپی در صدر فهرست پرفروشترین کتابهای سال هستند. در کشورهای اروپایی بین ۱۲ تا ۳۳ درصدبازارِ کتاب از آن ترجمه است؛ اما در انگلیس قصه کمی فرق دارد. در سال ۲۰۱۵ میلادی فقط ۳ درصد از کتابهای منتشر شده ترجمه بودند - به عنوان فرهنگهای چیره، کشورهای انگلیسی زبان بیشتر پخش کننده دانش و ادبیات هستند تا پذیرنده آن؛ اما با وجود اینکه این رقم پایین است، بعضی تحلیلگران خوش بینند. طی ده سال گذشته فروش ترجمهها رو به افزایش است - در سال ۲۰۱۸ میلادی فروش ترجمه افزایش ۵.۵ درصدی نسبت به سال قبل پیدا کرده است و انتظار میرود این روال ادامه داشته باشد؛ اما باید این آمار را محتاطانه تعبیر کنیم. با اینکه ترجمه، و بخصوص رمان ترجمه، مد شده است، فروش کتاب در انگلیس کلاً کاهش یافته، و فقط چهار یا پنج اثر محبوب از نویسندگان معتبر عمدهی فروش کتاب ترجمه را تشکیل میدهند.
پس وضعیت کتاب فارسی در انگلیس چطور است؟ خیلی از اشعار مهم فارسی، از جمله دیوان حافظ، مثنوی مولوی و رباعیات خیام، در قرن نوزدهم میلادی به انگلیسی برگردانده شدهاند. قرنی که اشرافزادههای انگلیسی کاملاً شیفته فرهنگ خاورمیانه بودند. البته بعضیها میگویند شعر ترجمهناپذیر است. ترجمه، و بخصوص این ترجمههای آزاد، نمیتوانند زیبایی و ظرافت بیتهای فارسی را به خواننده انگلیسی منتقل کنند. به هر حال، این ترجمهها جا افتادهاند و محبوبیتشان در دورههای مختلف در نوسان است، مثلاً در دهه پنجاه میلادی مخاطبین جدید پیدا کردند، اما این روزها تنها دانشجویان هستند که آنها را مطالعه میکنند. وضعیت ادبیات معاصر پیچیدهتر است و کمی غیرمنطقی به نظر میرسد. «بوف کور» و «سه قطره خون»، آثار صادق هدایت در دسترس خوانندگان انگلیسیاند، اما نوشتههای صادق چوبک و بزرگ علوی بهسختی پیدا میشوند. آثار فروغ فرخزاد شهرت پیدا کرده است اما نیما یوشیج، بنیانگذار شعر نو اصلاً آشنا نیست. در سالهای اخیر، به نظر میرسد تعداد کتابهای فارسی که به انگلیسی ترجمه میشود کاهش مییابد. در سال ۲۰۰۰ چهارده کتاب فارسی به انگلیسی برگردانده شدند، اما در سالهای ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ به ترتیب، این رقم به دو و چهار کتاب کاهش یافت. در سال ۲۰۱۰ هیچ کتاب فارسیای به بازار کتاب انگلیس نرسید.
سالانه حدوداً هفتادهزار عنوان کتاب در ایران چاپ میشوند. پس چرا فقط تعداد معدودی از آنها به بازار کتاب انگلیس میرسند؟ البته که این هفتادهزار عنوان شامل ترجمه و کتاب درسی هم هست که بهندرت ترجمه میشود؛ اما به هر حال این عدد خیلی کم است. به نظر من این مشکل دو علت اصلی دارد. اولاً، ناشران انگلیسی در مورد ترجمهها تردید دارند، و در ثانی انگلیس کشور چند زبانهای نیست.
این روزها بازار کتاب خیلی زیر فشار است و کار ناشران به جای باریک رسیده است. به خاطر رقابت سختی که بین کتاب فروشیها و به خصوص مغازههای اینترنتی وجود دارد، قیمت کتاب پایین و پایینتر رفته است اما خرج تولید کتاب پایین نیامده است. ناشر سود کمی میبرد - هر وقت کتابی چاپ میکند، امیدوار است کتاب به موفقیت برسد. وگرنه پیامدهایی برای شرکت دارد. ترجمه از کتابهای دیگر خطرهای بیشتری دارد - ناشر نه تنها باید خرج تولید را بپردازد بلکه باید حقوق مترجم را هم بدهد. به این دلیل، خیلی از ناشران اشتیاق ندارند روی ترجمه شرط ببندند، مگر اینکه کتاب قبلاً در کشورهای اروپایی دیگر موفق شده باشد. به عنوان مثال، فقط بعد از به دست آوردن جوایز ادبی فرانسه و آلمان بود که کتابهای زویا پیرزاد و فریبا وفی به انگلیسی برگردانده شد.
اما ناشران انگلیسی مشکل دیگری هم دارند. آنها با زبان و ادبیات فارسی آشنایی زیادی ندارند. اگر به آمار ترجمهها و زبان مبدأشان مراجعه کنیم، میبینیم که در سال ۲۰۱۲ یک پنجم ترجمهها از فرانسوی به انگلیسی هستند و یک دهم از آلمانی. در مقابل فقط ۲درصد ترجمهها از چین، بزرگترین تولیدکننده کتاب جهان، به انگلیس رسیدهاند. ناشران از زبانها و فرهنگهای دور افتاده میگریزند و به فرهنگهای نزدیک و آشنا پناه میبرند.
با توجه به بندهای قبلی، شاید نویسندگان ایرانی درمانده شوند. هرچند هیچکدامشان برای مخاطبین انگلیسی نمینویسند، اما با وارد شدن به بازار کتاب انگلیسی زبان میتوانند به ثروت و شهرت بیشتری برسند؛ اما با وجود محدودیتها و مانعها، من هنوز فکر میکنم که بازار ترجمه انگلیس فرصتهای فراوانی برای نویسندگان ایرانی دارد و نویسندگان میتوانند جایی برای خودشان در این بازار شلوغ پیدا کنند. بازار کتاب ایران فعال است و هر سال چند رمان فوقالعاده به چاپ میرسد که صددرصد لیاقت ترجمه دارند مثل رمانهایی مانند «سرخی من از تو» اثر سپیده شاملو، یا «این خیابان سرعت گیر ندارد» نوشته مریم جهانی. با اینکه بین ایرانیان و انگلیسیها اختلاف فرهنگی وجود دارد، این رمانها نه تنها داستان زنان ایرانی است بلکه داستانی عمومی را هم روایت میکنند. همه ما میتوانیم تلاشهای شخصیتها را درک و با آنها همدلی کنیم. این کتابها فقط باید به مخاطبین انگلیسی معرفی شوند. برای اینکه این مسئله حل شود، ایرانیان خارج از کشور میتوانند نقش مهمی ایفا کنند. اگر ناشران نتوانند این داستانها را پیدا کنند و بخوانند، ما باید کمکشان کنیم. ما باید ترجمه کنیم. ما به عنوان ایرانی باید صداهای نویسندگان ایرانی را پخش کنیم. ما باید فرهنگ خودمان را بیرون از کشور ترویج کنیم.