ایران: ۸ دی سالگرد تولد فروغ فرخزاد بود؛ بههمین سبب دیماه فرصتی است
برای برگزاری برنامهها و نشستهایی درباره این چهره شاخص شعر نو که در عمر کوتاه
سیدوسالهاش (۱۳۱۳-۱۳۴۵) تأثیری
شگرف بر شعر فارسی و بر جنبش زنان گذاشت. شهرت نمادین او در این سالها رو به
افزایش بوده است، اشعارش به ترکی، ارمنی و زبانهای دیگر ترجمه شدهاند و در
کشورهای منطقه مانند ترکیه، افغانستان، تاجیکستان و ارمنستان محبوب شاعران و زنان
تحصیلکرده است.
زندگی پرماجرای او مسلماً نقشی در این امر داشته است.
ازدواج او با پرویز شاپور (کاریکلماتوری است مشهور) زمانی که شانزده سال بیشتر
نداشت، جدایی او، رها کردن فرزندش تحت سرپرستی پدر، حضور پرسروصدای او در محافل روشنفکری
تهران و انتشار اشعاری که در آنها با صراحت از امیال زنانه سخن میگفت و سپس روابط
بحثبرانگیزش با ابراهیم گلستان (قصهنویس و فیلمساز بنام) همه نقشی در این شهرت
دارند و بدون دقیق شدن در آنها نمیتوان شعر فروغ را به درستی فهم و تفسیر کرد. او
خود گفته است که شعرش از زندگیاش جداییناپذیر است و دیگران نیز بر این امر تأکید
کردهاند. این موضوع سبب شده است زندگیاش زیر ذرهبین گذاشته شود.
نویسنده انگلیسی مایکل هیلمن کتابی نوشته است درباره
زندگینامه فروغ (زنی تنها)، رمانی بر اساس زندگی او منتشر شده است («ترانه مرغ
اسیر» نوشته جازمین دارزنیک)، نامههای او به پرویز شاپور و ابراهیم گلستان منتشر
شدهاند و بسیاری از آدمهایی که او را از نزدیک میشناختند درباره زندگی او
اظهارنظر کردهاند، از جمله در فیلم مستند «سبز سرد» (ساخته ناصر صفاریان). انبوهی
از کتابها و مقالات و خاطرات درباره فروغ فرخزاد منتشر شده که بسیار فراتر میرود
از استفادهای که از آنها در تحلیل و فهم شعر فروغ میشود. به نظر میرسد که علاقه
و کنجکاوی نسبت به زندگی فروغ بسی بیشتر از کاربرد این زندگینامه در تفسیر و درک
اشعار اوست.
زمانی (و برای بعضیها هنوز هم) زندگی مؤلف اهمیتی در بررسی
آثار او ندارد. گفته میشد پی بردن به «نیت مؤلف» غیرممکن است و لذا تنها چیزی که
میتوان به آن استناد کرد متن آثار باقیمانده از اوست. گفته میشود که مؤلف در
واقع نقش کاتالیزوری را در انتقال تأثیرات اجتماعی و یکجا گرد هم آوردن متون پیشتر
تولید شده بازی میکند و خود هیچکاره است. از همین جاست اصطلاح مشهور رولان بارت «مرگ
مؤلف». بارت میگفت هنرمند نمینویسد، نوشته میشود و از این قبیل. حاصل توجهی
یکجانبه به متن آثار هنرمند و کنار گذاشتن اطلاعات زندگینامهای در تفسیر این آثار
بود. در سالهای اخیر این توجه یکجانبه به متن کنار گذاشته شده و نقش بیشتری به زندگی
خالق اثر داده میشود. به نظر میرسد که زندگینامه آفرینشگر مهم است و اظهارنظرهایش
درباره آثار خود و دیگران و به طور کلی جهان و جامعه، میتوانند راهگشای درک عمیقتری
از نوشتههای او باشند.
اما توجه بیشتر به «زندگینامه»، در مورد فروغ دلایلی
موجهتر هم داشته است. یکی پرماجرا بودن این زندگی با وجود کوتاهیاش، دیگر گره
خوردن این زندگی به اوجگیری گرایشهای زنگرا و سرانجام اظهارنظرهای صریح خودش و
دیگران در این باره که زندگیاش با شعرش در آمیخته است. اما نکته در اینجاست که
از این زندگینامهها استفاده چندانی برای تحلیل شعر فروغ نمیشود.
برای نمونه کتاب «پنج آبتنی» نوشته سایه اقتصادینیا که
اخیراً منتشر شده است، بیشتر شامل انتقاداتی است به برخی از کارهایی که فروغ
فرخزاد در زندگیاش کرده است، مانند رها کردن فرزندش پیش پدر (به عبارت دیگر
کوتاهیاش در نقش مادری) یا طرح پرسش درباره اختلال دوقطبی شاعر. آخرین مقاله این
کتاب که مشخصاً درباره یکی از شعرهای فروغ است، اتفاقاً وجه زندگینامهای اندکی دارد.
بهنظر میرسد آنچه فروغ را بهعنوان نماد شعر زنانه
تثبیت کرده است هم متن شعرهای اوست و هم زندگی کوتاه و پرفرازونشیبش و هم شخصیت پرتناقضش
با دورهها و کششهایی به سمت شیدایی و شور از یک سو و افسردگی و خمودی از سوی
دیگر.
دیگر اینکه مرگ زودهنگام او باعث شده او در تصویر دوران
جوانیاش منجمد شود و سرانجام باید به فراوانی عکسهایی اشاره کرد که اکنون با یک
جستوجوی ساده در اینترنت به شاعر «تولد دوباره» و «ایمان بیاوریم به آغاز فصل
سرد» وجهی دیداری میبخشند و او را در مقام زنی جوان، جسور و پراحساس در اذهانمان
زنده نگاه میدارند.