تند و تند تایپ میکردم که دوست برونگرایی زنگ زد و پرسید: «در این روزهای بیکاری کرونایی چه میکنی؟»
از زبان مولانا رندانه پاسخ دادم: «كاری ندارد این جهان تا چند گِل كاری كنم.»
- «یعنی چه بابا؟! همین تصوف پدر ما را در آورده و به این روز انداخته.»
- احساس کردم حسابی کلافه و بی تاب است، خندیدم و گفتم: البته این طور که شما می گویید نیست، هر چند قبول دارم بسیاری از صوفیان تشکیلاتی و حکومتی در طول تاریخ بر این آتش ویرانگر هیزم نهادهاند...
خواست ادامه بدهد که گفتم این بحث دامنه دار است این زمان بگذار تا وقت دگر. برویم سر بحث کار. پیش از هر چیزی باید دانست که بین «کار»(work) و «شغل» job)) تفاوت هست.
- «چرا؟ چه تفاوتی دارند مگر؟»
-شاغلی یعنی انجام مسئولیت مشخص در تقسیم کار اجتماعی (که در این معنا کارگر ساختمانی هم شاغل است)، اما کار در معنای عام آن یعنی تلاش برای تغییر و بهبود عینی و ذهنی جهان خود و دیگران در هر لحظه و هر جا. بنابراین میشود کسی شاغل، اما بیکار باشد یا کارش را ضعیف و بد انجام دهد نتیجه کلام آنکه هر کس که کار میکند ضرورتاً شاغل نیست. در این دیدگاه همواره برای هرکدام از ما در هر موقعیتی که هستیم دهها کار هست که انجام بدهیم. حداقل کاری که هر فردی میتواند در سختترین شرایط انجام دهد، «فکر کردن» است، همین تفکر که اینشتین میگوید: «سختترین کار بشر میباشد» و به قول پیامبر «یک ساعت آن از هفتاد سال عبادت برتر است.» فکر خلاق و ره گشا (نه خیالات واهی) را هیچکس نمیتواند از ما بگیرد. ما هنوز نپذیرفتهام گاهی در زندگی نیاز هست کمی مکث کنیم و دور زندگی را کند کنیم و تأمل کنیم که چه میکنیم و به کجا میرویم. بررسی ساده تاریخ آدمی گواهی میدهد که چه اندیشههای علمی و ادبی و کارهای بزرگ هنری در کنج زندانها و خانهها و شرایط ناگوار ساخته و پرداخته نشدهاند...
گفت: «عجب؟! به سؤال جواب ندادید که چه میکنید این روزها؟!»
ادامه دادم سالهاست بر همین مبنایی که گفتم به تفاوت شغل و کار، و تعطيل و غير تعطيل بودن روزها فکر نکردهام. به نظرم هر روز در زندگی ما، فرصتي از یک «مهلت مبهم» اما محدود به نام «عمر» است كه بايد از آن برای تکامل ذهنی و دلی خود استفادهای ببریم و با دیروز در جهت مثبتها تفاوتی بکنیم...
پرسید: «با این روش چه میکنی با نقد اطرافيان؟»
-در پاسخ به اعتراض آنها به اين گونه زيستن و نگاه کردن به زندگی می گویم: هستی در نگاه من، کارگاهی است که کارفرمای آن خداست که در کار او تعطيل و غیر تعطیل وجود ندارد، او خودش «خدایی است که هر روز در کار است (۱) و هر آن جهان را نابود میکند و دوباره میسازد.» (۲) آیا چنین خدایی در کارنامه زندگی ما تعطيل رسمی و غیر رسمی را محاسبه میکند؟ من همیشه در کارم هر چند روزها و ماهها بوده که شغلی نداشتهام. به قول امیر خسرو دهلوی:
مــــرد همـه جا سر کار به
شخص معطل خجل و خوار به
- «اگر انسان به چنین خدایی اعتقاد نداشته باشد چطور؟»
- این نکته برای هر انسانی صادق است، هر کس که خود را انسان بداند بی گمان باید باور داشته باشد که ظرفیتها و استعدادهایی دارد که باید در هر حالی در پی آن باشد که آنها را فعال کند. به قول مازلو روانشناس آمریکایی به «خودشکوفایی» برسد.
- مثل چه چه ظرفیتی؟
- هر انسانی ظرفیت ویژهای دارد، باید بپذیریم در هر لحظهای ما در شرایطی هستیم که میتوانیم کاری انسانی- اخلاقی انجام دهیم مثل زدودن هراس از دیگران دادن امید به ناامیدان. ما حتی درشرایطی که تنهائیم باز هم کار در اصلاح خویش داریم حتی اگر کار فیزیکی باشد که انجام دهیم. متاسفانه خودخواهیها اجازه نمیدهد خیلی کارهای مفید و کوچک به چشم بیایند.
-«چه عواملی در کارگرایی نقش دارند، تجربه شما چیست؟»
سؤال دشواری است اما به نظرم هرکسی باید خودش جواب بدهد، هر چند به نقش فرهنگ عمومی و ساختارهای سیاسی و اجتماعی امیدوارساز جامعهها و سازمانها و چند و چون رسانهها را باید در نظر گرفت. اما اگر راست بخواهی و آن را تعارف ندانی من خودم را آدم تنبلی در بهره گیری از استعدادهایم ارزیابی میکنم و برغم این که در سه دهه اخیر عمرم یکسره خود را در کار دیدهام اما احساس نوعی هدر شدگی دارم، اما اگر جواب کلی بخواهی کارگرایی من زاییده چند عامل است:
۱. ساختار و فرهنگ خانوادگی: فرهنگ کهن ما
ایرانیها برخلاف آنچه در شهرنشینی بر سر ما آمد ست تقدیس کار است، همین حالا در
روستاهایی که ته ماندهای از ایرانیت در آن مانده است میبینیم چه پیرزنها و چه
پیرمردهایی از صبح تا شام در گیر تغییر جهان محدوده خویشند. هنر اینان کارآفرینی
است نه کارگریزی و گفتن با افتخار این که کار مال خر است. مادر من حالا حدود ۹۰ سال سنش دارد و از صبح تا شام در کار است و لحظهای
نمیتوانند بیکار بنشیند، چند لحظهای که مجبورش به نشستن میکنم ریشههای قالی را
میبافد...
۲. نتیجه گرا بودن: در نگاه من آدمي، وجود
اصیل خويش را با ايجاد تغييري در جهان درون يا بيرون اثبات میکند، به قول روانشناسها
از نوع تيپ (A) هستم كه «معتاد
به كار» (Workaholic) هستند.
۳. رشته تحصیلیام یعنی مدیریت موضوع اصلیاش
تغییر برای بهبود است و تغییر دادن خصوصیت انسان تمدن ساز است همین باعث شده
پیوسته از خودم به دنبال حساب کشی کنم که البته تدریس مستمر دو درس «مدیریت بهره
وری و زمان.» این را تشدید کرده است.
۴. من کارهای اجرایی بسیاری کردهام اما همواره دو دو زدن چشمان و رقص دستان در ميدان كاغذها، مهمترین ارزشهای زندگیام بودهاند و این کارها تعطيل و غير تعطيل ندارند. (هر چند در طول عمر در این که چه بنویسم و چه بگویم چرخشهای جدی داشتهام و امروز نقدهای بنیادینی به خودم در بیهوده خوانیها و بی فایده نویسی ها در گذشته دارم. داوری امروزم پذیرش آن جمله کنفسیوس است که بهترین شکل دانش آن است که به کار بیاید. این همان باوری است که در تعالیم دینی توصیه کردهاند باید از علم غیر مفید پرهیز کرد و بر سر قبر مارکس هم جملهاش را نوشتند که: «فلاسفه (تاکنون) تنها توانستهاند به اشکال گوناگون، جهان را توضیح بدهند، اما مهم تغییر جهان است»
تا خواستم عامل بعدی را توضیح دهم پرسید: «آيا پیوسته کار کردن میتواند ريشه در حرص و زياده خواهي انسان داشته باشد؟»
- بله، اگر از سویی ندانیم برای چه کار میکنیم و از سویی دیگر مرزهای بين «پركاري» و «حرص» و «قناعت» و «تنبلی»... را ندانیم ممکن است به نام پرکاری، حرص بورزیم، به نام قناعت، از صبح تا شام بیکارگی و بی ارادگی کنیم و در مذمت دنیا شعر بسرائیم...
- گفت: «حالا تو بگو من چه کار کنم با این همه وقت زیاد؟»
- پیش از هر چیز از «ولگردی سایبری» در این شبکههای اجتماعی خودت را در امان نگه دار و برای عمرت ارزش قائل شو،- همان عمری که به خاطر تداومش خودت را در خانه قرنطینه کردی- ذهنت را نیز قرنطینه کن، در شرایط بحرانی تکرار منفیها، و کنجکاویهای بیحاصل آدمی را آسیبپذیر میکند. هر روز کمی رمان، خاطرات، مطالب علمی... بخوان، در فضای خانه تحرک فیزیکی کن و به اطرافیانت امید بده و بگو آینده همواره آبستن خیلی چیزهاست که ما نمیدانیم، هر لحظه ممکن است رحمت خداوند در آزمایشگاهی در گوشهای از جهان ظهور کند و راه چارهای پیدا شود.
- «برای آینده چه کنیم؟»
- در شراط بحرانی نمیتوان دوراندیشی زیادی کرد، شما که تحصیلکردهای، دفتری بردار و شروع کن به نوشتن در باره سیر زندگیات، خطاهایی را که کردی تجزیه و تحلیل کن و سهم خودت را در آنها منصفانه بپذیر و برای سال آینده (برمبنای احتمالات ممکن) هم امیدورانه سناریوهایی طراحی کن و بگو: اگر شرایط شخصی و اجتماعی (الف) پیش آمد این کار را میکنم و اگر شرایط (ب) شد آن کار را میکنم.... به قول نظامی:
غافل منشین ورقی میخراش گر ننویسی، قلمی میتراش
پانوشتها:
۱. يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْنٍ.
هر که در آسمانها و زمین است (به زبان
قال و حال) از او درخواست میکند او هر روز و هر زمان در کاری است. (الرحمن/۲۹)
۲. أَفَعَيِينَا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ ۚ
بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ
۳.آیا در اول بار که آفرینش را آوردیم هیچ درماندیم؟ (پس در خلقت معاد دیگر
بار هم عاجز نیستیم) بلکه این منکران در شک و ریب از خلقت نوند. (ق/۱۵)