اعتماد: جلال ستاری از مفاخر و اندیشمندان بزرگ معاصر ایران
است، از آن جنس که در عرصه عمومی کمتر شناخته شده است، زیرا سخن به قیمت روز و به
خوشامد زمانه هرگز نگفته است، یعنی به سیاق اسطوره باورانی که جهان را از دیدگاه
باورهای کهن و مدرن خود مینگریستند و دههها نگاهشان متاع بازار بود و گاه فجایع
بسیار به بار آوردند. اما جلال ستاری همواره تاکید کرده که اسطورهشناس است نه اسطورهباور!
هم از این روست که در بازار گرم اسطورهباوران و اسطورهفروشان، هیچگاه تبلیغ
متاع نکرده و آنکه دنبال لعل است باید بکوشد تا بیابد. ستاری همواره مغنی
قدری بوده در چاه ویل ریشههای عواطف و احساسات ما و معناها و رازهای نهفته در ریشههای
باستانی این تصورات. چه آنگاه که ترجمه «روانکاوی آتش» اثر گاستون باشلار، آتش به
جان جوانانی انداخت که در به در جویای ریشههای باورهای خود بودند و چه زمانی که
داستان عشق لیلی را روایت کرد. اسطورهپرستان راست و چپ و اسطورهباوران قدیم
و جدید با صدای بلند آنقدر شعار حراج کردند تا جوانان در پاسخ به آن صداها ابتدا
صداهای یکدیگر و بعد حنجرههای یکدیگر را یکی پس از دیگری دریدند و آنگاه خسته از
این درندگی و ناامید از دشواری و دیررسی آرمانهایی دور از دسترس، به راستیآزمایی
باورها و معنای شعارها و کلماتشان پرداختند. در چنین فضایی «روانکاوی آتش» اثر
گاستون باشلار با ترجمه درخشان جلال ستاری همه را خیره کرد.
کتابی که به بیرون به بایدها و نبایدها به امیدها
و آرمانها نمیپرداخت بلکه عمیقترین ریشههای تفکرات و حتی احساساتت را در مورد یک
پدیده ساده، عینی و کاملا این دنیایی مثل آتش میکاوید و تو از خود میپرسیدی اگر
بر شناخت ساده من از آتش، چنین تعابیر و تفاسیر باستانشناسانهای جاری است تکلیف
سایر اعتقادات و آرمانهایم چیست؟ «روانکاوی آتش» چون جرعه آبی در کویر تشنه اواخر
دهه شصت در جامعه روشنفکری ایران بلعیده شد و بهدنبال آن آثاری چون «رمزپردازی
آتش» و «افسانههای پریوار» نوشته متفکرانی چون میرچا الیاده، لوفلر دلاشو و... با
ترجمه و تفسیر جلال ستاری، برای طالبان معرفت عرضه شد. تعمق فلسفی احساسی
بود بدیع و لذتبخش که از خوانش این آثار پدید میآمد. پیشتر اذهان ما به خواندن
تفسیرها و روایاتی سادهفهم و شعارگونه عادت کرده بود. عادت ناپسند جامعه روشنفکری
ما به مطالب سادهخوان و زودفهم بلیهای است که هنوز هم رواج دارد. متفکران همعصر
و همسن و سال ستاری با انتشار آثاری سادهخوان موانعی بزرگ در برابر اشنایی نسل
جوان روشنفکر ایرانی با جریانهای جدید فکری و فلسفی ایجاد کردند.
قرنی که جلال ستاری آن را زیسته و بیش از هرکس دیگری آن
را عمیقا ادراک و به تصویر کشیده، یکی از پرهیاهوترین قرون در تاریخ ایران است. در
میانه این هیاهو او متفکری بیهمتاست و توفانهای سترگ هیچگاه نتوانسته از عمق اندیشههای
او بکاهد. کسی چون او را نمیشناسم که ریشههای اسطورههایی را که با آنها زندگی میکنیم،
بشناسد، اما درگیر باور به آنها نباشد. در آستانه نودسالگی، جلال ستاری
همچنان با آن مغز بیزوال میاندیشد و دقیقتر و محکمتر از همیشه بر هر چه ناراستی
است، میتازد. ذهن او از هر جوانی برناتر و هوشیاتر است، شاهد این مدعا کتاب اخیر
اوست که حاصل گفتوگویش است، با دکتر ابوالقاسم اسماعیلپور، استاد برجسته زبان و
فرهنگهای باستانی.