کد مطلب: ۲۹۲۰۲
تاریخ انتشار: یکشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۰

بیداد شعر

آلبرت کوچویی

اعتماد: لئو لیونی، از شخصیت‌های شناخته شده ادبیات ایتالیاست. کتاب برای کودکان، بسیار نوشته است. شاعر و سینماگر هم بود. در جشنواره فیلم کودکان، در دهه پنجاه با فیلمی برای کودکان در تهران حضور یافت. فیلم او «سوینی» بود. ماهی سیاه کوچکی که در برکه‌ای زندگی می‌کرد. پس از مدتی مثل ماهی سیاه کوچولوی صمد بهرنگی، برای دیدن دنیاهای دیگر راهی آب‌ها شد. او دید که ماهی‌های کوچک، طعمه ماهی‌های بزرگ می‌شوند. طرحی ریخت، ماهی‌های ریز قرمز را خوانده و آنها به مدد او، نقش یک ماهی قرمز غول‌آسا را توی آب ریختند. ماهی قرمز غول‌آسایی را تشکیل دادند و سوینی ماهی سیاه کوچک چشم آن ماهی شد. آنها راهی برکه‌های دیگر شدند. ماهی‌های بزرگ با دیدن این ماهی هیولایی، ساخته از ده‌ها ماهی کوچک از برابر آن می‌گریختند و آنها، به شادی روزگار گذراندند.
لئو لیونی، این داستان را به فیلم درآورده با نام سوینی و در جشنواره‌های بسیاری از جمله جشنواره فیلم کودکان در تهران، جایزه‌ها را درو کرد. نوشته بودم که یک‌بار در جشنواره، شاعره‌ای را به او معرفی کردم. گفتم حرفه او شاعری است و لیونی؛ حیرت‌زده گفت خدای من، در کشور شما به شاعری شغل می‌گویند؟ چه زیباست. با مرور آن اشاره، یادم هست. که با همه آنکه، سرزمین‌مان، سرزمین شعر است، ولی خود بهایی به آن نمی‌دهیم. هر وقت می‌خواهیم حرفی، گفته‌ای، نقلی را تحقیر کنیم. می‌گوییم، شعر می‌گوید! یعنی که پرت می‌گوید. و عجبا! ما با پشتوانه خیل شاعران در همه دوران، آن وقت حرف پرت را می‌گوییم «شعر». اگرچه جهانیان در دنیای ادبیات، ما را سرزمین شعر می‌دانند.
به راستی، چگونه با این تناقض برخورد می‌کنیم؟ به هنگامی که «احمد شاملو» خوشه را در می‌آورد، برای ترجمه از زبان فرانسه و انگلیسی و البته گاه ایتالیایی هم، به هیات تحریریه آن پیوستم. آن هنگام، خوشه، هیات تحریریه نشسته به مفهومی که در مجلات دیگر بود، نداشت. مجموعه‌ای از نویسندگان و شاعران بود. سردبیری خوشه، به سلیقه شاملو بود و البته که بار شعر و بعد داستان، در آن غالب بود. من که در آن هنگام بیشتر به ترجمه نقدهای هنرهای تجسمی، به ویژه نقاشی می‌پرداختم، به خواست سردبیر، به ترجمه شعر پرداختم و دریافتم چه دشوار است. دانستم که به گفته خود شاملو هم که می‌گفت، بسیاری از شعرها، ترجمه‌ناپذیرند یا دست‌کم دشوار.
شاملو راست می‌گفت وقتی حافظ از رفتن بر بام نشستن به تماشای رخ یار در ماه پرداخته و غوطه‌ور خیال‌ها می‌شد، چطور می‌توان به یک انگلیسی یا امریکایی گفت که شاعر دلباخته، بر شیروانی خانه‌اش می‌تواند در تماشای ماه مهتاب بر شیروانی تاب بیاورد؟ شاملو می‌گفت در چنین مواقعی باید به مفهوم مورد نظر شاعر، تکیه کرد و آن را آورد. البته که یافتن آن مفاهیم یا مضامین، آن هم در فرهنگ‌های متفاوت، آسان نیست. این است که گاه یافتن یک کلمه، برای جایگزین کردن آن در زبانی دیگر، سخت‌ترین کار ترجمه است و جدای از آن کار هر کسی نیست. اینجاست که شعرهای مارگوت بیکل می‌شود، مارگوت شاملو، در واقع....
هنگامی که شعرهای فدریکو گارسیا لورکا را در مجموعه «کنسرت ناتمام» به فارسی برگرداندم و به مقایسه ترجمه‌های یدالله رویایی، بیژن الهی و احمد شاملو و دیگران پرداختم، شاهد بیداد تاخت و تاز شاملو در شعرهای لورکا شدم. آنجا بود که کوشیدم با مقابله شعرهای لورکا، به اسپانیایی و ترجمه‌های انگلیسی و فرانسه، دقیق‌ترین برگردان نزدیک به شعر لورکا را بیاورم و به راستی چه دشوار بود. آنگاه دریافتم کسانی چون احمد پوری، در این راه چه رنج‌ها کشیده‌اند تا بگویند می‌شود شعر را ترجمه کرد. آن وقت ظالمانه برای تحقیر گفته‌ای عوامانه بگوییم: شعر می‌گوید!

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST