جواد ماهزاده: سه داستان علی شروقی در مجموعه «شکار حیوانات اهلی» آنقدر بکر و بینقص است که بتوانیم امسال انتظار کسب جایزهای را برای کتابش داشته باشیم. این داستانها که جایی میان داستان کوتاه و بلند تعریف میشوند و به خصوص دو داستان اول کتاب مایههای رمان را هم در خود دارند، مبتنی بر شخصیت و رابطه شخصیت با محیط اطرافش پی ریزی شده است. در «پشت مرغداری حسن فریدونی» اتفاقی مبهم پیش از شروع داستان رخ داده و حضور راوی آن را چون اژدهایی خفته بیدار میکند و هرچه راوی سماجت و دقت بیشتری به خرج میدهد، عرصه نیز بر او تنگتر میشود و لحظه لحظه امنیت ذهن و جسماش در معرض تهدید قرار میگیرد. نویسنده در هر سه داستان - بویژه دوتای اول - آدمهایی لرزان و آسیب پذیر را در برابر محیط اطراف قرار داده است. البته بیش از آنکه آنها ضعیف یا بیاراده باشند این محیط و وقایع پیرامونی است که استیلایی دهشتناک دارد و آنها را در بر میگیرد. شاید با گره داستانی «پشت مرغداری حسن فریدونی» در آثار دیگر نیز برخورد کرده باشید. اینکه معلم قبلی از روستا میرود و به معلم بعدی توصیه میکند حواسش را جمع کند و فقط هرطور شده دو سال خدمتش را بیسروصدا بگذراند و بعد فلنگ را ببندد. گذاشتن عنصر رازآمیز در ابتدای قصه ترفند مناسبی برای ایجاد کشمکش داستانی است. ولی نویسنده که از بیبکری این سوژه باخبر است به تدریج مشت خود را باز میکند و نگاه کاوشگر و حقیقت جوی راویاش را به یک عنصر متنی قوی تبدیل میکند. وقتی راوی راه میافتد، دیگر به هیچ صدایی در داستان بیتفاوت نیستید، به همه نماها و حتی اشیاء کنجکاوانه نگاه میکنید و در هر چیز دنبال سرنخ رازهای نهفته میگردید. علی شروقی در هر سه داستان تسلط خود را بر زبان به خوبی نشان داده و انسجام و یکدستی آنها را حفظ کرده است. راویهای او با یک جمله یا تعبیر کوتاه، تفسیر و توصیف خود را از آدم یا شیء مقابلشان ارائه میدهند و در این کار بسیار دقیق و خلاق عمل میکنند. درواقع بیش و پیش از هر چیز نگاه آدمهای نویسنده است که اهمیت دارد و خیالپردازی میکند و بر عنصر اتفاق میچربد و جهت و جنس وقایع را تعیین میکند.
داستان اول کتاب زبان شسته و رفتهای دارد. به نظر میرسد این زبان راحت به دست نیامده و نویسنده بارها و بارها آن را تراشیده و صیقل داده است. نویسنده زبانی انتخاب کرده که چارهای جز حفظ و تداوم آن تا انتهای داستان ندارد. راوی او صاحب نگاه دقیق، توصیف گر و جزءنگری است که به داستان جنبهای فراواقعی (نه سوررئالیستی) و رازآمیز داده است. جملهها اغلب بلند است ولی با مکثهایی به موقع و منظم همراه شده و لحن راوی را آهنگی خاص بخشیده است. او به یک لبخند، نگاه، یک شلوار، یک علامت ضربدر روی کاغذ و هر جزئیات دیگری هویت و تشخص میدهد و تقریبا همه چیز را از فیلتر ذهنی خود عبور میدهد. نویسنده لحظه لحظه ترس و تردید را در راوی به اوج میرساند و در شرایطی که اطلاعاتی هم اندازه راوی به مخاطب داده است، بر ترس و دلهره راوی و خواننده به یک اندازه میافزاید و آنها را از فضای عادت زده بیرون به موقعیت گنگ و مه گرفته داستانش میکشاند.
شروقی در تصویرسازی، توصیف محیط و شخصیت پردازیها موفق عمل کرده است. اما این موفقیت برای داستانی به این حجم کمی زیاد از حد است. به نظر میرسد این داستان ظرفیت آن را داشته تا به یک رمان حداقل کوتاه تبدیل شود و به این شکل تمام نشود. فضای مه آلود داستان، آدمها و روابط میان آنها، رازهای نهان مانده و جسدهایی که کمی دیر از پرده برون میافتند، بضاعتهای لازم را برای تبدیل شدن اثر به یک رمان دارد. البته این داستان را نمیتوان داستان کوتاه نامید ولی گویی یکباره سرعت میگیرد تا تمام شود و بلندتر از آنچه هست نشود.
«شکار حیوانات اهلی» داستان کاملتر و خوش آهنگ تری است. این راوی نیز جسور و دقیق است. اما برعکس راوی داستان نخست، صرفا یک مفعول ناگزیر و گرفتار پیرامونش نیست بلکه خود سازنده موقعیتهایی است که خشت روی خشت میچیند و طرح را گسترش میدهد و درنهایت آنقدر دیوار را مرتفع میکند که به سقوط منتهی میشود. در این داستان نیز جزئیات و محیط اطراف و شکل گرفتن روابط جدید با آدمها به خوبی ترسیم شده است. تشبیهات و توصیفات بکر نویسنده که از ذهن راوی میجوشد، بار دیگر مخاطب را با وجود باورپذیری موقعیت و شخصیتهای اثر با حال و هوایی متفاوت و برساخته نویسنده روبرو میکند. توصیف رابطه آدمها و نوع مواجههشان با یکدیگر از جمله نقاط قوت «شکار حیوانات اهلی» است. به عنوان نمونه لحظه برخورد اولیه راوی با بکتاش در راه پله کافی است تا کل شخصیت بکتاش برای ما عیان شود و سپس توصیف شرایط خانه و زندگیاش روحیات و خلقیات او را کاملا به خواننده بازنمایاند. بطور کلی ساختار پرتقطیع این داستان، فضاسازیها و جنس و طبقه آدمهایش تا اندازهای یادآور ادبیاتی است که رضا قاسمی در «همنوایی شبانه ارکستر چوبها» ارائه کرده بود. ضرباهنگ مناسب قصه، توصیف مکانها، خلق جهان درونی و بیرونی راوی، دیالوگهای تراش خورده، آدمهایی که اغلب مردند و دنیایی مردانه دارند ولی گویی هر کدام به شکلی اخته شدهاند، آدمهایی که اظهار فضل میکنند، تحمل همدیگر را ندارند، مجبورند با هم شب نشینی کنند و اوقات را بگذرانند بدون اینکه دلبستگی و علاقهای به هم داشته باشند، راوی داستان که به آدم خواب زدهای میماند که هر ساعت و هر روز از واقعیت فاصله میگیرد و غرق عوالم خود میشود و به تدریج در گنداب فرو میرود و سرآخر با سر سقوط میکند، همگی به تناسب و خوش قواره در کنار هم نشستهاند و داستانی خواندنی و فهمیدنی را ساختهاند.
تصویرگرایی و شخصیت سازی در داستان آخر نیز جلوهگری میکند. البته «سمت انقلاب» هم به لحاظ حجم و هم ساخت و بافت داستانی متفاوت از دو دیگر است. نویسنده در اینجا زبان خاص خود را که متکی بر شرح جزئیات و دقایق است حفظ کرده ولی تب و تاب و کشمکش داستانهای پیشین را ندارد و جهان ذهنی آدمش نیز متفاوت از راویهای قبلی است که تنها با نگاهشان حتی بدون حرف و دیالوگ قادر به ساختن و نمایاندن هر دو ساحت عین و ذهن بودند.
«شکار حیوانات اهلی» با حوصله و وسواس نوشته شده و از همین رو بینقص و بیحشو و زائده به نظر میرسد. تنها یک نکته میماند و آن طرح داستان هاست. نظر شخصیام بر این است که طرح دو داستان «پشت مرغداری حسن فریدونی» و «شکار حیوانات اهلی» بیشتر رمان گونه است تا نزدیک به داستان کوتاه. این را طول و عرض شخصیتها، تعدد مکانها، گسترش طرح و تقطیعهای زمانی میگوید که فراتر از اسلوبهای رایج داستان کوتاه و واجد ظرفیتهای بالقوهای برای تبدیل شدن به رمان است.