ابوالحسن حاتمی متولد سال ۱۳۲۷ در تهران است. پس از اتمام دبیرستان در ایتالیا زندگی کرده است. نه سال پیش با گروهی از ایرانیان در رم انجمن فرهنگی ایرانی ایتالیایی «الفبا» را پایه گذاری کرده است که تقریباً از شش ماه بعد دبیری آن را به عهده دارد. انجمن «الفبا» در همه زمینهها، از معرفی کتاب، برگزاری کنسرت، شبهای شعر، نمایش فیلم، تا کمک به حل مشکلات ایرانیان، بهخصوص دانشجویان فعال است. ترجمهی چهار کتاب را در کارنامهی کاری خود دارد: دو کتاب مجموعه داستانی برای کودکان از نویسنده ایتالیایی جانی روداری برای نشر قطره، یک کتاب از نویسنده ایرانی بیژن زرمندیلی به نام «تابستان بیرحم» با ناشری در آلمان و آخرین کتاب، اثری از آنا ماریا اورنزه با نام «دریا ناپل را نمیبوسد». دربارهی کتاب «دریا ناپل را نمیبوسد» و ویژگیهای این اثر با ابوالحسن حاتمی گفتوگویی کردهایم که حاتمی به جایگاه آنا ماریا اورتزه در ادبیات امروز ایتالیا و ویژگیهای آثار او پرداخته است.
***
از شیوهی آشناییتان با «آنا ماریا اورنزه» برای ما بگویید؟
آشناییام از او قبل از پیشنهاد ترجمه کتاب سطحی بود، و بیشتر او را بخاطر کتابی که تیتر فارسیاش میتواند «سهره غمگین» باشد، میشناختم. برای تدارک ترجمه شروع به مطالعه در باره او کردم و هر آنچه در مورد او نوشته شده بود را خواندم و در نشستهایی که در باره او برگزار میشد شرکت کردم. باید اذعان کنم که یکی از شخصیتهای مهم ادبی ایتالیایی است که هنوز برای بخش بزرگی از خود ایتالیاییها نیز ناشناخته باقی مانده. او یک سال قبل از جنگ جهانی اول بدنیا آمده و در ۱۹۹۸ در سن ۸۴ سالگی در گذشته، به عبارتی شاهد دو جنگ جهانی و تحولاتی بزرگ در سطح اروپا بوده است.
عنوان کتاب از کجا آمده است؛ با توجه به اینکه با هیچکدام از داستانهای مجموعه هم نام نیست؟
عنوان ایتالیایی کتاب «دریا ناپل را خیس نمیکند» است و من ترجیح دادم آنرا به «دریا ناپل را نمیبوسد» تبدیل کنم. و اما علت وجودی تیتر کتاب. شخصاً به یاد ندارم در تمام آنچه خواندهام کسی در این مورد سوالی کرده باشد و یا توضیحی برای آن داده باشد و بنابراین جوابم برداشتی شخصی است و میتواند یکی از برداشتهایی باشد که خوانندگان مختلف میتوانند در جواب سؤال نکتهسنج شما بدهند. همانطور که میدانیم شهر ناپل ساحلی است و آب نیز همواره نماد حیات و زندگی و پاککننده آلودگیها، بوده و هست. بر اساس آنچه از داستانهای این کتاب بر میآید، گویا آب دریا این نقش خود را در باره ناپل ایفا نمیکند، از آن فاصله گرفته و مردم آنرا به حال خود رها نموده است.
نویسنده در کشور خودش بیشتر به چه ویژگیهایی معروف است؟
نویسنده را عامه مردم از طریق رمانهایش میشناسند. سوسمار که در سال ۱۹۶۵ برای اولین بار چاپ شد؛ فقیران و سادهها در ۱۹۶۷، بندر تولدو در ۱۹۷۵، کلاه پردار در ۱۹۷۹، سهره غمگین در ۱۹۹۳ و آلونسو و متفکرین در ۱۹۹۶. طبیعتاً فرهنگ دوستان و کسانی که با ادبیات سروکار دارند با او از طریق سه مجموعه شعر، یازده مجموعه داستانی که «دریا ناپل را نمیبوسد» سومین مجموعه و یکی از معروفترینشان است، آشنا هستند. از او دهها نقد و سفرنامه، یک نمایشنامه، یک ترجمه و سه مجموعه نامه نگاری هم بهجا مانده. سه سال پیش در صدمین سال تولدش برنامههای زیادی به معرفی شخصیت و آثار او اختصاص داده شد و هنوز هر ساله در اقصی نقاط ایتالیا برنامههایی برای معرفی او ترتیب داده میشود.
دلیل خاصی داشت که از بین کتابهای اورتزه «دریا ناپل را نمیبوسد» را انتخاب کردید؟
همانطور که قبلاً توضیح دادم من کتاب را انتخاب نکردم، بلکه او مرا انتخاب کرد. این کتاب را خانم اثمار موسوی نیا به ناشر افسون خیال پیشنهاد داده بود و ناشر هم از طریق دوستی به من واگذار نمود، اگرچه بعداً قادر به چاپ آن نشد و کتاب خورشید آن را منتشر کرد. در این جا باید از تمام کسانی که به نوعی مرا با این نویسنده آشنا کردند تشکر کنم، اگرچه برای من که حرفهی دیگری دارم کاری پردردسر و شاقی از آب در آمد. از یک سو زبان ایتالیایی آن به بیش از نیم قرن قبل تعلق دارد و درعین حال سبک نوشتاریاش بسیار پیچیده و مشکل است.
تمام داستانهای این مجموعه در مورد فضای زندگی بعد از جنگ جهانی دوم است. آیا جنگ تمام کارهای نویسنده را در کتابهای دیگر هم تحت پوشش قرار داده است؟
اگر چه در این کتاب داستانها در ناپل بیرون آمده از جنگ فرم میگیرند، ولی اورتزه عمدتاً در حول انسانها، روابطشان، احساساتشان، عقایدشان و.... تجسس میکند. اطلاعاتم ناقص است ولی شاید بتوان او را اولین زن وقایعنگاری دانست که علیرغم نداشتن تحصیلات آکادمیک و روزنامهنگاری توانست در دنیای مردسالارانهی آن زمان جایی در دفاتر روزنامه برای خود باز کند و از آنجا به کار نویسندگی رمان دست بزند. او احتمالاً نمونهای برای کسانی چون اوریانا فالاچی و تیتزیانو ترتزانی و دیگر ایتالیاییهایی است که بعد از او از طریق روزنامهنگاری به نویسندگی رسیدند.
آیا آنا ماریا اورتزه فقط از ناپل و آدمهایش مینویسد؟
نه، داستانها و رمانهایش به ناپل و مردم آن خلاصه نمیشود. همانطور که در قبل گفتم دامنه کار او آنقدر وسیع است که نمیتوانست تنها به یک شهر و محل معینی محدود شود. اصولاً به گمانم نویسندههایی چون او را نمیتوان به موقعیت جغرافیایی معینی وابسته کرد، اگرچه شهر و کشور مشخصی صحنه ماجراهای داستانهایشان باشد، چرا که آنها بر اساس شناختی که از محیط اطراف خود دارند و یا آن فضاهایی که در خاطراتشان پروراندهاند، مسایلشان را بیان میکنند. هر خواننده، در هر جای دیگر، میتواند با داستانهای او ارتباط برقرار کند و با نگاهی دیگر اطراف خود را ببیند. این یکی از اثرات معجزه آسای ادبیات است.
داستانهای کوتاه بیانگر نوعی پوچی پس از جنگاند. مثل همان کودکی که عینک به چشم میزند و تازه اطرافش را میبیند و متوجه زشتی دنیای اطرافش میشود. انگار که از رؤیایی که برای خود ساخته به طور ناگهانی بیرون کشیده میشود. ناامیدی و پوچی چه بخشی از کارهای اورتزه را در برد میگیرد؟ آیا کارهای نویسنده تا آخر فعالیت ادبیاش همچین مضامینی را در خود داشته؟
شخصاً برداشت دیگری دارم از نوشتههای او و شاید بهتر است بگویم که نوشتههای او بر من تأثیر دیگری دارد. نوشتههای او نقدی بسیار تیز و برنده از جامعه است و اتفاقاً سعی در آن دارد که انسانها را به خود آرد و از پذیرش بیچون و چرای تقدیر برهاند. نوشتههایش مارا مجبور به تفکر میکند و همانطور که در قبل گفتم وامیدارد با چشم دیگری به اطرافمان نگاه کنیم. اتفاقاً داستان یک عینک که شما از آن نام بردید بهترین مثال است. همهی ما میتوانیم ائوجنیا باشیم، با چشمانی نیمه کور، که زشتیها و زیباییهای اطرافمان را نمیبینیم، و شناختمان از اطراف و محیطی که در آن زندگی میکنیم بر اساس گفتههای کمابیش جهتدار دیگران بنا شده باشد. با زدن عینک است که میتوانیم دنیای اطرافمان را آنطور که هست ببینیم.
فکر میکنید این نویسنده چه حرفی برای خوانندهی ایرانی دارد؟ و آیا خواننده ایرانی به راحتی میتواند با فضای داستانی آن ارتباط برقرار کند؟
به گمان من برداشت دو خواننده از کتاب یک نویسنده با هم یکسان نیست، به عبارت دیگر هر کدام از ما بر اساس شناخت، تجارب، دانش و بسیاری از عوامل دیگر برداشت خود را از کتابهایی که میخوانیم داریم. اتفاقاً همین باعث میشود که خواندن داستانهایی که ظاهراً از محیط و جامعه دیگری صحبت میکند بهراحتی ما را مجذوب خود میکند و با دید دیگری به اطرافمان نگاه میکنیم. مطمئنم که داستانهای این کتاب تا آنجا که حالت گزارشی و وقایع نگاری دارد برای شناخت جوامع کنونی هر کشوری از جمله ایران اثری مثبت دارد. در بخشی که داستانها جنبه خیال پردازی دارند در عوض ما را با جو روشنفکری آن دوران آشنا میکند و نویسندگانی که در آینده ادبیات ایتالیا نقش بزرگی را ایفا میکنند.
چرا تا به حال اثری از این نویسنده ترجمه نشده بود با اینکه یکی از سه نویسندهی مطرح ادبیات ایتالیا در قرن بیستم است؟
برای این سؤال شما جوابی ندارم و خود را نیز در سطحی از شناخت نمیدانم که بتوانم برایش جوابی قانعکننده بیابم. به گمانم مشکل میتوان برای این سوال کسی را که قادر به جوابگویی باشد پیدا کرد. تنها با شناخت اندکی که دارم میتوانم بگویم که احتمالاً در سیستم انتشارات، چاپ و توزیع کشور ما محدودیتهایی وجود دارند و شناخت از بود چنین نویسندگانی به کشف تصادفی آنها وابسته میشود.
این روزها مشغول ترجمه چه کاری هستید؟
به تازگی ترجمه کتاب «باغ ایرانی»، نوشته خانم کیارا متزالاما را برای نشر کتاب خورشید به پایان رساندهام. این کتاب را بر خلاف کتاب قبلی خودم به ناشر پیشنهاد کردم و مرحله بازخوانی آنرا با نویسندهاش به جلو بردهام.