کد مطلب: ۱۱۵۶۹
تاریخ انتشار: چهارشنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۶

جامعه‌ی فرهیخته ما هنوز نیما را نشناخته است

سحر آزاد

جامعه‌ی فردا: نمایشگاه‌های ابراهیم حقیقی کم‌کم به وعده‌ای سالیانه تبدیل شده‌اند. او که معماری خوانده، سال‌ها در شاخه‌های مختلف رشته گرافیک از طراحی جلد تا پوسترهای سینمایی، تئاتر و... فعالیت کرده و به‌عنوان یکی از چهره‌های شناخته‌شده این حوزه شناخته می‌شود. او عضو انجمن بین‌المللی طراحان گرافیک، انجمن صنفی طراحان گرافیک ایران، انجمن تصویرگران کتاب کودک و انجمن فیلمسازان مستند ایران نیز هست. فعالیت‌های حقیقی به این حوزه‌ها محدود نشده و او برای فیلم، سریال و نمایش‌های مختلف، طراحی صحنه کرده یا تیتراژ ساخته است. با همه اینها چند سالی است که او را به‌غیر از طراح گرافیک، به‌عنوان عکاس و حتی نقاش هم می‌شناسند. پس از اتمام دوره ریاست او در انجمن گرافیک، حقیقی فراغت بیشتری پیدا کرد تا روی عکاسی و خط‌نگاره‌ها تمرکز پیدا کند چنانکه در سال‌های اخیر نمایشگاه‌های عکس و خط‌نگاره‌هایی از اشعار مولانا، حافظ، خیام و.... را برگزار کرد. آخرین نمایشگاه او باعنوان «نقش غلط» از اشعار حافظ در آذرماه سال گذشته برپا شد و حالا به فاصله یک‌سال از این جریان، باردیگر او نمایشگاهی با عنوان «خانه ابری» را از جمعه، ۲۴ آذرماه در گالری گلستان برگزار می‌کند. در این نمایشگاه ۳۰ اثر عکس و سریگرافی همراه با اشعار نیما یوشیج به نمایش گذاشته می‌شود. پیش از افتتاح نمایشگاه گفت‌وگویی با ابراهیم حقیقی در مورد حال‌وهوای این روزهایش انجام دادیم:

درباره نمایشگاه «طبیعت بیجان» که سال ۹۱ برگزار شد، گفتید که روایت روزگار است اما تلخ. در مورد نمایشگاه «من و ماتیس و خیام» هم که سال ۹۲ برپا شد، گفتید که این هم روایت روزگار است اما شیرین‌تر. این نمایشگاه هم روایت روزگار است یا روایت شخصی شما؟
روایت‌های شخصی هم دقیقاً روایت روزگار می‌شوند یعنی بستگی به حال‌وهوای آدم دارد. بله، دقیقاً این روایت شخصی هم همان روایت روزگار است. حالا به‌غیر از این قضیه همیشه که نیما می‌خوانم می‌بینم که چقدر هنرمندانه یا بهتر است بگوییم شاعرانه وضعیت خودش را یا نسبت جامعه را به جهان، روایت می‌کند. وقتی روی خط‌نگاره‌های یک و دو کار می‌کردم که قضیه مربوط به حدود ۲۰ سال قبل است، به این موضوع فکر می‌کردم که باید به نیما به صورت جداگانه پرداخت...
چرا؟
نیما همچنان نو و خیلی غریب است. بسیاری که طرفدار شعر کلاسیک هستند، هنوز نیما را برنمی‌تابند. هنوز جامعه فرهیخته ما او را نشناخته است. البته شعرهایش را می‌خوانند، شعرهای نیما در ذهن مردم جاری شده و نام او روی پسران زیاد شده است و این به آن معنی است که حتی نامگذاری نیما زیاد شده است، به‌دلیل احترامی که مردم برای او قائل هستند، درکی که از او پیدا شده یا احساس نزدیکی که ممکن است بعضی آدم‌های تحصیلکرده با او پیدا کرده باشند. با این همه نیما خیلی دیر شناخته شد. از شعرها و نامه‌هایش هم آشکار است. او می‌گوید که من را نمی‌فهمند اما بعداً خواهند فهمید که چه کاری کرده‌ام. نیما و هدایت دو فرد استثنایی هستند که یکی قصه و دیگری شعر ایران را زیر و رو می‌کنند گرچه اگر شاملو، اخوان، فروغ و سهراب نبودند ممکن بود این همه شناخت و رواج اتفاق نمی‌افتاد؛ هرچند شاملو خودش قله دیگری بعد از نیما ساخت اما اگر نیما نبود این اتفاق نمی‌افتاد. زیر و رو کردن شعر واقعاً توسط او اتفاق افتاد. برخلاف آنچه به سهراب نسبت می‌دهند، نیما بسیار اجتماعی است یعنی اشعارش آنقدر اجتماعی و روایتگر انسان جهان سومی است که هنوز می‌شود آن را حس کرد، درکش کرد و زنده تلقی‌اش کرد.
چرا هنوز غریب است؟ با اینکه نوآور بود و سال‌های زیادی از دوران او می‌گذرد، اما شعرای بعد از او بیشتر شناخته شدند.ببینید جامعه ما خیلی جامعه مدرنی نیست که بخواهد خود را با یک رفتار مدرن در شعر منطبق کند. نقاشی آبسترک، همچنان آنقدر در میان همگان طرفدار ندارد که در فرهیختگان. غیرممکن است به خانه بسیاری بروید و یکباره یک نقاشی بسیار آبستره روی دیوار ببینید. من خانه بسیاری از هنرمندان غیرتجسمی مثل هنرمندان حوزه ادب و موسیقی رفته‌ام اما حتی نقاشی مدرن کمی رئال هم ندیده‌ام. هنوز درک تصویری بسیاری کسان حتی فرهیختگان ما در حد رئالیسم محض باقی مانده است؛ نیما که جای خود دارد. پیچیدگی زبان نیما زیاد و حیرت‌انگیز است. باید چندین بار آن را خوانده باشی تا بتوانی درکش کنی و درنهایت بفهمی. یاد طاهباز بخیر. اگر او نبود قطعاً نیما کمتر شناخته می‌شد و آل‌احمد همین‌طور. من به‌شخصه در زمان دانشجویی نیما را بعد از اخوان، فروغ و شاملو درک کردم. اصلاً او را پیدا کردم. وقتی « بدعت‌ها و بدایعِ» اخوان را خواندم توانستم درک کنم که نیما را چگونه باید خواند. این اتفاق هنوز هم اینگونه است یعنی هنوز هم برای درک نیما باید از دریچه‌های دیگر شعر معاصر وارد شد. در مقابل، سهراب خیلی سهل است. برخلاف شاملو تعداد لغت‌هایش بسیار محدود است و زبانش صراحت دارد، پیچیدگی‌های شعر نیما را هم اصلاً ندارد. شعر نیما بسیار پیچیده است. ترکیب‌بندی، وزن و قافیه‌های درونی نیما به‌سختی درک می‌شود.
و روایت روزگار چطور؟
بله. روایت روزگاری که همیشه می‌گوید یعنی همچنان می‌شود گفت «آی آدم‌ها»، «من قایقم نشسته به خشکی» یا «خشک آمد کشتگاه من در جوار کشت همسایه». همین الان هم می‌توانیم این شعرها را برای خودمان بگوییم.
در مقایسه با خط‌نگاره‌های قبلی که شعرهای غیرمعاصر بودند مثل حافظ و خیام این بار به سراغ یک شاعر معاصر رفتید. آیا فضای کار فرق می‌کرد؟ چه شد نیما را بعد از این شعرا گذاشتید؟
بله فضا فرق می‌کرد. نیما سخت بود و به همین سبب او را بعد از حافظ و خیام و... گذاشتم. ببینید وقتی به سراغ خط‌نگاره‌ها رفتم و نمایشگاه خط‌نگاره‌های یک و دو را برگزار کردم، در حقیقت می‌خواستم به این درک برسم که آیا می‌شود با این رفتار به شعر کلاسیک هم پرداخت؟ برای همین در هشتصدمین سالگرد تولد مولانا که نمایشگاهی از خط‌نگاره‌هایی با اشعار مولانا برگزار کردم، می‌خواستم بدانم آیا می‌توان آن مقدار مدرنیسمی را که در شعر مولانا موجود است، با نوشتن جفت کرد؟ می‌خواستم این کار را انجام بدهم و انجام دادم اما موفق یا ناموفق بودن آن را دیگران باید بگویند. بعد از مولانا به سراغ خیام رفتم. در پس روایتی که او از مرگ اندیشی دارد، توصیه به زندگی است. تشابهی که با ماتیس یافتم این بود که او آنقدر کودکانه و بچگانه نقاشی می‌کند که حیرت‌انگیز است چون مثل یک بچه پاک، خالص و ساده فقط نقاشی می‌کند یعنی فقط بازی می‌کند. می‌خواستم تشابهات این دو نفر را در روایت شعر و بازیگوشانه بودن ماتیس تمرین کنم. قبل از خیام یک‌بار هم به سراغ حافظ رفته بودم و شبیه ترکیب بندی‌های خوشنویسی کلاسیک رفتار کردم. همچنین در یادداشت‌هایی که مدام برای خودم برمی‌دارم، یکی از شاعران، سعدی است که هنوز سراغش نرفته‌ام اما شعرهایش را انتخاب کرده‌ام. در معاصرها سراغ هوشنگ ابتهاج هم رفته‌ام چون غزل‌های او در قالب شعر کلاسیک بسیار معاصر است. البته در مورد نیما همیشه دورخیز می‌کردم و اتود می‌زدم منتها کاری که در این نمایشگاه کرده‌ام، خیلی خط‌نگاره نیست و بیشتر عکس است. در این کارها تکه‌هایی از شعر را که برای همه ما آشناست در کنار عکس آورده‌ام و عکس‌ها را به‌گونه‌ای دستکاری کرده‌ام که امیدوارم به حس شعرها یا تفکر کلی نیما نزدیک شده باشم.
خط‌نگاره‌های قبلی معمولاً ترکیب خط و نقاشی بودند؛ اما همان‌طور که خودتان هم اشاره کردید، این‌بار عکس و شعر همراه هم هستند. سراغ نقاشی هم رفتید یا از ابتدا تصمیم داشتید از عکس کنار متن استفاده کنید؟
اصلاً سراغ نقاشی نرفتم. دلیل اینکه کارهای نیما آنقدر طول کشید برای همین بود. در هرگونه فکر یا اتودی که انجام می‌دادم، یافتن نسبت نقاشی برایم جا نمی‌افتاد مثلاً هانیال الخاص هم نیما یا اشعارش را تصویر کرده است اما دلم نمی‌خواست وارد آن حوزه نقاشی بشوم. حتی به رفتاری که با ماتیس انجام دادم، فکر کردم تا شاید به کسانی برسم که از دریچه نگاه آنها وارد شوم اما درنهایت به این نتیجه رسیدم که شاید عکس بهتر بتواند جنگل، کوه، دریا، درخت، ابر، آسمان گرفته، باران و خانه تاریک را روایت کند. همه این تصاویر در شعر نیما آماده هستند.
وقتی اشعار نیما را می‌خوانیم تصاویر برایمان مجسم می‌شوند. نزدیک‌ترین تصاویری که در شعرهای نیما تجسم می‌شود، همان تصاویری است که او هر روز با آنها مواجه می‌شد و آن را روایت می‌کرد مثل برنج‌زارها، جاده‌های جنگلی و رودهای پیچان که از درون هرکدام یک معنا حاصل می‌شود. از روی ۵_۶ عکسی که بعد از دوربین دیجیتال روی هادرهای (هادر دیسک یا حافظه) متفاوت داشتم، بخش عکس‌های شمال کشور و محیط‌زیست نیما را مرور کردم و از میان آنها، عکس‌ها را انتخاب کردم.
به انگیزه اینکه برای نمایشگاه نیما درحال کار هستید، به یوش سفر کردید؟
بله. طی دوسال اخیری که مشغول اتود زدن و اجرا کردن بودم و در تمام سفرهایی که به شمال رفتم مخصوصاً جاده یوش - بلده، دنبال تصاویری برای عکاسی مجدد بودم. دنبال کلبه‌ها، درخت‌ها، مه، جنگل‌ها، دریا و رنگ‌های زرد در پاییز می‌گشتم. گاهی موفق شدم آن فضا را عکاسی کنم گاهی هم نه. روی شعرهای نیما یک مه، خفگی، ناپیدایی و کم‌پیدایی درونی هست و در عکاسی دنبال این فضا بودم. به‌همین سبب در نور تابستان که همه چیز تا دور دست آشکار است، این فضای مه‌آلود به‌وجود نمی‌آمد و عکاسی اصلاً جواب نمی‌داد.
چطور شد باز هم از سریگرافی استفاده کردید؟
۵۰_۶۰ کار برای این نمایشگاه آماده شده بود که ۳۰ کار را انتخاب کردم. ده اثر را جدا کردم برای اینکه ببینم می‌توانم روی آنها تفکیک رنگ کنم یا نه. در سه نمایشگاه قبلی، تجربه سریگرافی یا سیلک اسکرین باعث شده بود دوست داشته باشم باز هم این کار را تکرار کنم. برای بیننده‌ها کاری که با سیلک اجرا شده باشد ارزشمندتر است نسبت به تلقی‌ای که از عکس به‌تنهایی دارند. آن‌ها تصور می‌کنند چاپ‌های چند نسخه‌ای ارزشمندتر است چون دلشان می‌خواهد از همان نسخه‌ای که خریده‌اند، ۵_۶ نفر بیشتر نداشته باشند اما در مورد عکس تصورشان این است که دیگران هم می‌توانند آن را داشته باشند. ضمن اینکه تجربه سیلک‌اسکرین همیشه برایم شیرین است. از ده کاری که برای سریگرافی انتخاب کردم، به هفت کار رسیدم تا کنار عکس‌ها به نمایش بگذارم. ابعاد سیلک‌اسکرین‌ها ۵۰ در ۷۰ سانتیمتر و بقیه کارها ۴۲ در ۶۰ سانتیمتر است. کارهای این نمایشگاه نسبت به کارهای قبلی‌ام کوچک‌تر هستند چون از ابتدا درنظر داشتم در گالری گلستان نمایشگاه برگزار کنم و به‌همین سبب، ابعاد کارها را جوری انتخاب کردم که همه آثار در فضای این گالری جا بشوند.
بااینکه قبلاً هم در گالری گلستان نمایشگاه برگزار کرده بودید؛ اما در سال‌های اخیر به گالری‌های دیگر هم رفتید. چطور شد باز هم به گالری گلستان برگشتید و از ابتدا تصمیم گرفتید نمایشگاه نیما را در این مکان برگزار کنید؟
گالری‌هایی را که برای نمایشگاه‌های قبلی انتخاب کرده بودم به دلیل بزرگی آثار و فضای نمایشگاهی بود اما همیشه وقتی در گالری گلستان نمایشگاه برگزار می‌کنم، حس بسیار خوبی دارم. بنابراین اصلاً این نمایشگاه را به قصد گالری گلستان آماده و ابعاد آن را کوچک انتخاب کردم.
در نقدهای نمایشگاه قبلی‌تان «نقش غلط»، نوشته شده بود که رهاتر نقاشی کرده‌اید و وجه نقاشانه‌تان بیشتر بروز پیدا کرده است. خط‌نگاره‌ها را از سال ۷۲ شروع کرده‌اید. به‌نظرتان ۲۴ سال زمان طولانی نبود برای اینکه به این رهایی برسید؟
بله. یک مشکل اصلی و اساسی من که درحال حل کردن آن هستم، این است که آتلیه نقاشی ندارم. لوازم و میز ناهارخوری خانه را جمع می‌کنم و در آشپزخانه قرار می‌دهم تا بتوانم بوم‌های بزرگ را در خانه جای دهم. همه‌جا هم رنگی می‌شود. در و دیوار و زمین رنگی می‌شود و هی باید جمع کنم و پهن کنم. این تنگتا، امکانی برای رفتارهای نقاشانه کردن، نمی‌گذارد اما تصمیم گرفته‌ام این کار را انجام دهم و همچنان در خیال این هستم که از محدوده‌های گرافیک خارج شوم و واقعاً به سراغ نقاشی بروم چون نقاشانه رفتار کردن، آزادی‌هایی دارد که درونش از اتفاق حاصل می‌شود؛ اتفاق به سبب حس همان موقع. در صورتی‌که وقتی کار را در حوزه گرافیک، در کامپیوتر اتود می‌کنید، بسیار به آن می‌پردازید حتی اگر کار را به‌هم بزنید، باز هم ابزاری است که مثل بوم و رنگ، شتاب‌کردن در آن نیست. اغلب اوقات این شتاب برای پرتاب کردن حس‌ات روی بوم خیلی مهم است. حتی اینکه ابزار شما در نقاشی بوم، تخته، مقوا، مداد رنگی، گچ، پاستل، ذغال یا اکرلیک باشد، فرق دارد. ابزار برای کارکردن و روایت کردن احساس درون جا دارد. در حقیقت برای همین قلقلک ۲۴ ساله اینقدر طول کشید (بیلی وایلدر فیلمی با عنوان «خارش هفت‌ساله» دارد که قلقک ۲۴ ساله را الان از روی نام همین فیلم گفتم). همان‌طور که گفتم درحال یافتن مکانی هستم که فقط آتلیه نقاشی باشد تا اگر رنگ، کف اتاق بریزد نگران نباشم که ممکن است یک ساعت بعد مهمان بیاید و باید کارهایم را جمع‌وجور کنم.
با اینکه این روزها دیگر نمی‌توان صرفاً یک هنرمند را نقاش، طراح گرافیک یا مجسمه‌ساز نامید و مرزهای آنها مانند گذشته قابل‌تفکیک نیست، با این صحبت‌ها می‌توان اینطور استنباط کرد که می‌خواهید از فضای گرافیک دور شوید؟
تفکیک میان هنرها را به‌واسطه خود اثر نمی‌توانیم انجام دهیم یعنی لزومی ندارد که بگوییم یک اثر از حوزه گرافیک برخاسته یا نقاشی اما باز هم این فرق یکجاهایی بهم می‌ریزد مثلاً آقای مثقالی در کارهای اخیرش، روی عکس، نقاشی می‌کند. البته پیش از این هم چنین کارهایی را انجام داده بودند منتهی روی عکس به همان آزادی کار می‌کند که یک نقاش روی بوم سفید کار. در این کارها، عکس‌ها در پس نقاشی دیده می‌شوند که این یک رفتار نو است اما یعنی این کار، عکس رنگ کردن است؟ پاسخ منفی است. عکاسی است؟ باز هم پاسخ منفی است. نقاشی است؟ اگر نقاشی است پس آن عکس در زیر آن چه کار می‌کند؟ اگر کاری به این تعارف نداشته باشیم، آزادانه رفتارکردن آرتیستیک منتج از حس موقعیت کار کردن است.
این آزادانه رفتار کردن ناشی از شرایط زندگی‌تان هم می‌شود؟ مثل اینکه از انجمن گرافیک استعفا داده‌اید و احتمالاً وقت بیشتری دارید.
قطعاً ناشی از شرایط زندگی هم می‌شود برای اینکه در انجمن خودم را سبک کردم و متاسفانه یا خوشبختانه کار گرافیک هم زیاد نیست. متاسفانه از جانب طراحان گرافیک که معیشت‌شان دچار مشکل است و خوشبختانه از جانب خودم که فرصت‌هایم بیشتر می‌شود و می‌توانم به نقاشی کردن بپردازم.
در مورد اشعار سعدی و ابتهاج پیش از اینهم گفته بودید که نت‌برداری آنها را انجام داده‌اید. کار روی اشعار آنها را شروع کرده‌اید؟
هنوز نه. فقط شعرها را انتخاب کرده‌ام. شاید رسیدن به نیما از ابتهاج آغاز شد. برای اینکه در غزل‌ها حتی عاشقانه‌های ابتهاج هم وجه ادراک زمانه بسیار آشکار است. نیما همه ظرفیت‌ها را به اضافه اینکه شعرهایش نو است، به‌همراه دارد. به همین دلیل دستم باز بود در مقایسه با اینکه بخواهم گرفتار شعر کلاسیک شوم. گرفتار به این سبب که در اشعار کلاسیک در تجربه آقای کیارستمی، گاهی اوقات یک مصرع به تنهایی کار نمی‌کند و ناگزیر هستید که مصرع دوم را کنار آن بیاورید تا کمال گفتار و معنا پیدا شود البته گاهی اوقات هم یک مصرع کار می‌کند که در ضرب المثل‌هایمان بسیار داریم و آقای کیارستمی هم در بسیاری از جاها این انتخاب را انجام داده است. بااین‌حال در بسیاری از مواقع که شعر بسیار شگفت‌انگیز است، چون در قالب غزل است باید دو مصرع را بیاورید منتهی وقتی دو مصرع را می‌آورید، ناگزیر می‌شوید با ترکیب بندی دو خط‌نوشته کار کنید. شاید به سراغ نیما رفتن و نپرداختن به ابتهاج هم برای این بود که در نیما واقعاً قصد کردم تکه‌های کوتاه اشعارش را بردارم مثل «خشک آمد کشتگاه من در جوارکشت همسایه» یا «خانه‌ام ابری ست». این مصرع‌ها بسیار کوتاه هستند و اصلاً لزومی ندارد بقیه آن را بنویسم. قطعاً برای آنها که اشعار نیما را خوانده‌اند، بقیه شعر هم در ذهنشان می‌آید.
پیش از این گفته بودید از این خط‌نگاره‌ها خلاصی ندارید. آیا پایانی هم برای کار روی شعر برای خودتان تصور کرده‌اید؟
نه اصلاً. درحال‌حاضر چون صرفاً قصد نقاشی کردن دارم حتی نمی‌دانم در نقاشی‌های بعدی قصد به‌کارگیری نوشته‌ای دارم یا نه. باید در آینده دید خواست اثر هست که نوشته در کنار نقاشی استفاده شود یا نه. وگرنه اصلاً اصراری ندارم، برنامه‌ای هم ندارم اما کاملاً درست است که از خط‌نگاره‌ها خلاصی ندارم. ما ادبیات غنی کهنی داریم که بسیاری از مفاهیم از گذشتکان عبور کرده و الان آماده و دم کشیده به دست ما رسیده است. آنقدر این گنجینه زیباست که خلاصی از آن ندارم مگر اینکه بخواهم در حوزه تصویر قدم بگذارم و شعر را وارد آن نکنم اما هنوز نمی‌دانم چه زمانی از شعر عبور می‌کنم چون همچنان شعر می‌خوانم و خیلی درگیر آن هستم.

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST