مصوبه کمیسیون تلفیق بودجه مجلس شورای اسلامی در زمستان امسال دولت را از افزایش حقوق آن دسته از اعضای هیئتعلمی که حقوق آنها بالای ۵۰ میلیون ریال است، منع کرده است. سال گذشته نیز شیوهنامهای متضمن محدودیت استخدام استادان بازنشسته و باسابقه دانشگاه در دانشگاه آزاد ابلاغ شد. واکنشهای حاکی از نگرانی در جامعه علمی کشور نسبت به اجرائیشدن این مصوبه، ما را بر آن داشت تا نظر میرجلالالدین کزازی، از استادان برجسته رشته زبان و ادبیاتفارسی را در این زمینه جویا شویم.
درباره تعیین سقف حقوق برای اعضای هیئتعلمی دانشگاهها که اخیراً
مطرح شده است، عدهای گفتهاند که این تعیین سقف سبب افزایش درخواست بازنشستگی
استادان یا حتی باعث خروج آنها از کشور میشود. نظر شما در این زمینه چیست؟
آنچه من کوتاه میتوانم گفت، این است که در پیشهای
مانند درسگفتن، آن هم در ردهای بالا، مانند دانشگاه اینگونه مرزبندیها اگر بهشیوهای
فراخ و فراگیر بنگریم، زیانبار است؛ زیرا این پیشه در سرشت و ساختار، پیشه و کاری
است چونانی (کیفی) نه چندانی (کمّی). به سخن دیگر، نمیتوان استادان را ردهبندی
کرد یا در گروههایی مرزمند جای داد. در کار باریک و دشوار تدریس در دانشگاه سه ویژگی
یا سه توانمندی یا سه پایه شاید بیش از ویژگیهای دیگر ارزشمند است و کارساز. نخست
دانش است. در دانش از دید سامانه آموزشی، همه استادان میتوانند در ردهها و گروههایی
جای بگیرند زیرا کسی در رشتهای دکتری دارد، دیگری کارشناسی ارشد، آن سومی کارشناسی.
سپس اگر تنها آنان که دکتری دارند، در دانشگاه به کار گمارده بشوند، ردهبندی دیگری
برای استادان در دانشگاه هست که استادیار است و دانشیار و استاد. من نمیخواهم به
این نکته باریک دیگر بپردازم که این ردهبندی تنها در نمود کارکرد دارد، در نام.
در کردار و بهراستی، هیچ تفاوتی آشکار در میان نخستین یا دومین یا سومین رده نیست.
تنها اندکی در آن سیگانی (حقوق) این ردهها از یکدیگر جدا میشوند. ویژگی دیگر،
آزمودگی است، پختگی، پروردگی در کار. پیداست که این ویژگی لغزانتر و رهاتر از ویژگی
نخستین است. استادی بیش کارآزموده است در آموزشدادن، توانمند، اثرگذار؛ استادی
کمتر از او. هرچند که این ویژگی میتواند پیوندی با سالهای تدریس داشته باشد اما یکسره
در گرو آن نیست زیرا که بخشی از آن بازمیگردد به ویژگی سومین که هنجارشکنترین، لغزانترین،
شناورترین، رهاترین ویژگی است؛ زیرا این ویژگی با آموختن، با تلاش فرادست نمیآید.
مایه است، توانشی است نهادین و درونی؛ از گونه آن توانش و مایهای که هنر از آن
برمیخیزد. استاد بهآیین و برازنده دانشگاه، افزون بر آن دو ویژگی که گفته آمد، میباید
از هنرِ آموزشدادن برخوردار باشد. هر استاد دانشآموخته یا آزموده، بهناچار در
استادی خویش هنرمند نیست. استادی هنرمند است که بتواند نه تنها بر سر و یاد دانشجویان
اثر بنهد، جایی در دل و نهاد آنان نیز بیاید. استادی که نمونهای نیک و ناب میتواند
شد در چشم دانشجو. فزونتر از دانش، منش و کنش سنجیده و سزاوار را هم بدو مینماید.
در کردار و رفتار بر او آشکار میدارد. پس نمیتوان بر پایه آن دستان پارسی،
استادان را به یک چوب راند، آنها را بهراستی ردهبندی کرد، در گروههایی سخت
نرمشناپذیر جای داد. شاید بهترین شیوه ردهبندی سیگانی برای استادان شیوهای باشد
که به آن استاد که در نظر است بهگونهای با او در پیوندند، بازگردد. بر پایه دانش
و منش و کنش استاد، بر پایه دیدگاه و ارزیابی دانشجویان یا همه آن کسان که بهگونهای
با او در پیوندند، رده او را سنجید و فرادست آورد. درست است که اینگونه از سنجش، کاری
است دشوار، اما بیگمان هم به داد نزدیکتر است، هم بازده فرهنگی و دانشورانه
دانشگاه را فرا خواهد برد. دانشگاه را از نهادی مانند نهادهای دیگر جدا خواهد کرد.
نکته دیگری که در کار میآید، این است که بایستهکار استادی در دانشگاه، آسودگی دل
و آرامش اندیشه است؛ استادی که زندگانی او سامانی درست نیافته است، استادی که در
گذران زندگی با تنگنا و دشواری روبهروست، به هر پایه دانشور و اندیشمند باشد، کار
خود را بهدرستی انجام نمیتواند داد.
این قانون به نظر شما چه تأثیری در دانشجو خواهد
گذاشت؟
بیگمان اگر زمینه فراهم نباشد برای استادان که بتوانند
کار خود را بهدرستی و شایستگی انجام بدهند، آنکس که بیش از همگان زیان خواهد
کرد، دانشجوست؛ زیرا که دانشگاه به پاس دانشجو پی افکنده میشود. اگر دانشجویی نباشد،
دانشگاهی نیست.
میتوانیم به قانون دیگری که سال گذشته در همین موقع
سال، در دانشگاه آزاد درباره اعضای هیئتعلمی بازنشسته ابلاغ شد، اشاره کنیم. در
آن قانون، محدودیتها و موانعی برای استخدام اساتید بازنشسته در دانشگاه در نظر
گرفته شده بود. نظر شما درباره آن قانون چیست؟
اگر خواست از این قانون، کارآفرینی بوده است، من ناچارم
به دریغ بگویم که نه تنها کارآفرینی نیست، کارشکنی است. استادان بازنشسته، استادانی
هستند که از آن سه ویژگی که در پاسخ به پرسش پیشین یاد کردم و برشمردم، دو ویژگی یا
دستکم یک ویژگی را به شایانی دارایند؛ آن آزمودگی است در کار زیرا سالها درس
گفتهاند، با شیب و فراز و زیر و بم و چم و خم این کار دشوار آشنایند. در ایران مانند
پارهای دیگر از کشورهای جهان، هنجار نیز آن است که استادان بازنشسته از دانش و مایهوری
افزونتر برخوردارند. این استادان سرمایههای دانشگاه هستند. هیچ دانشگاهی ناگفته
پیداست، روا نمیدارد که سرمایه خود را بهآسانی از دست بدهد. در بسیاری از
دانشگاههای بزرگ، نامدار و دیرینه جهان، استادان بازنشستگی ندارند. هیچ استادی را
از آن نظر که به فلان سال از زندگانی خود رسیده است، از چرخه کار دانشگاهی بیرون نمینهند.
حتی اگر استادی از پیری ناتوان شده باشد، همچنان میکوشند او را در دانشگاه نگاه
بدارند؛ زیرا این استاد را سرمایهای برای دانشگاه میدانند. واژهای که در ایران
هم به کار برده میشود، بازمیگردد به همین رفتار و کردار دانشگاهی؛ واژه کرسی. میگویند
فلان استاد دارای کرسی در فلان رشته یا در فلان زمینه است. کرسی واژهای است تازی
به معنی نشستنگاه، صندلی. چرا دانشگاهیان کشورهای دیگر این واژه را به کار بردهاند
و ما آن را از آنان ستاندهایم؟ زیرا آن نشستنگاه در دانشگاه تا آن زمان که استاد زنده
است، از آنِ اوست. با مرگ او، کرسی تهی میماند، دیگری را برمیگزینند که بر آن
برنشیند.
در مقدمه این قانون خاص از «لزوم بهرهمندی از سرمایه
عظیم نیروی انسانی جوان و متخصص و متعهد» نام برده شده است؛ در واقع نوعی جوانگرایی. به نظر شما واقعاً
این قانون اگر بتواند به نتیجه برسد، سبب جوانگرایی خواهد شد؟
جوانگرایی در جای خود بسیار پسندیده است؛ اما جوانگرایی
در دانشگاه بهویژه در دانشگاههای علوم انسانی نهتنها سودمند نیست، بسیار زیانبار
میتواند بود. من در گفته پیشین بر همین نکته انگشت نهادم. گفتم که این قانون
کارآفرینانه نیست. کارشکنانه است؛ زیرا که جوانان به هر پایه دانشور باشند، هنوز
با کار بسیار دشوار استادی و آموزشدادن در کردار آشنایی نیافتهاند. آن ردهبندی
سهگانه که من از آن یاد کردهام، به درست به همین نکته نغز بازمیگردد. چرا سه
رده در استادی پدید آمده است: استادیار، دانشیار، استاد؟ زیرا هم میخواستهاند از
توان افزونتر جوانان بهره ببرند، هم از دانش و خرد و مایهوری و آزمودگی استادانی
که دیری در دانشگاه درس گفتهاند. استادیار باید دیری بپاید و بپوید، مایه بیندوزد
تا به پایه دانشیاری برسد. رسیدن از دانشیاری به استادی راهی است بسیار تنگتر و دشوارتر.
بسیاری از استادیاران میتوانند دانشیار بشوند؛ اما اندکی از دانشیاران به استادی
میرسند. این استادان هستند که سرمایهها و گنجینههای هر دانشگاه شمرده میشوند.
اگر شما آنان را به بهانههای گوناگون برانید و بهجای یک استاد، چند نوآمده جوان
را بگمارید، هم بر دانشگاه و هم بر دانشجویان ستم روا داشتهاید. سخن در این نیست
که جوانان را نمیباید در دانشگاه بهکار گرفت، این کار پسندیده است. نیرویی جوان تبوتاب
و تکاپویی افزونتر را به دانشگاه میآورد. سخن در این است که بهکارگرفتن جوانان نمیتواند
همراه باشد با بیکارگی استادانی که سرمایههای دانشگاه هستند. اگر استاد حتی درس نگوید، هفتهای چند
ساعت در دانشگاه باشد، هم استادان جوانتر میتوانند از دانش، مایه، خرد و آزمودگی
او بهره ببرند، هم دانشجویان. نکته شگرف این است که این استادان نهتنها نمیتوانند
همکار دانشگاه باشند، بدانگونه که من از دانشجویان شنیدهام، هرگونه پیوند با دانشگاه
از آنان دریغ داشته شده است؛ حتی نمیتوانند راهنمای پایاننامه دانشجویان باشند.
کمترین زیان این کار آن است که دانشگاه را در چگونگی آموزش تا مرز دبیرستان، حتی
فروتر از آن، فرود خواهد آورد.
شما چه بدیلی برای چنین قوانینی پیشنهاد میکنید؟
بازگشت به قوانین گذشته بهتر است یا قوانین جدیدی که آنها را اصلاح کند؟
من نمیتوانم از قانون یا روشی نو سخن بگویم؛ زیرا به
همانسان که پیشتر گفته شد، هنجارهای دانشگاهی یا قانونهایی که نهاده شده است،
دستاورد صدها سال آزمودن و بررسیدن و اندیشیدن است. این قانونها و هنجارها را ما
از دانشگاههای اروپایی ستاندهایم. دانشگاههای نامبردار اروپا چندین سده پیشینه
دارند. به این پیشنه خود سخت نازانند. پیداست که اگر قانونی برمینهند، شیوه و
هنجاری را بهکار میگیرند، دستاورد سدهها تلاش است در بهکرد کار دانشگاه. ما این
سامانه دانشگاهی را هم از دیگران ستاندهایم. دانشگاههای ما در گذشته شیوه و هنجار
و سامانی دیگرسان داشتهاند. در کار خود هم بسیار کامگار بودهاند. یکی از کهنترین
و در همان هنگام پیشرفتهترین و بهآیینترین و کارآمدترین دانشگاههای جهان
دانشگاه گُندیشاپور بوده است که در ایران ساسانی پدید آمد. من نمیخواهم درباره این
دانشگاه سخن بگویم؛ اما بهراستی نمونهای است برترین از دانشگاه، از ساختار
دانشگاهی، از هنجارها و کردارهایی که در دانشگاه میباید به کار گرفت؛ اما دانشگاههای
امروز ما بر پایه دانشگاههای فرنگستان پدید آمده است. من اگر بخواهم بیش از این
به این زمینه بپردازم، سخن به درازا خواهد کشید. اگر شما میانگارید که میباید این
زمینه را بیش کاوید و بررسید، آن را باید به گفتوگویی درازدامان در روزگاری دیگر
وانهیم.