شهرآرا: حدود ۸۰۰ سال از
روزگار زیستن مولانا میگذرد و آثار او همچنان مورد پژوهش و مطالعه جهانیان است و
نام او پرآوازهتر از بسیاری از شخصیتهای بزرگ ایران و جهان. جلالالدین محمد
بلخی متولد ۶۰۴ هجری
قمری در شهر بلخ بود که در روزگار حیاتش با القابی همچون جلالالدین و خداوندگار
نامیده میشد و در سدههای بعد، القاب مولوی، مولانا و ملای رومی به او
داده شد.
او در آستانه چهلسالگیاش دانشمند و عارف تمامعیار زمان خود بود تا
اینکه با شمسالدین محمد بن علی بن ملکداد تبریزی برخورد کرد و روزگار شیداییاش
آغاز شد. این شور عاشقی تا زمان مرگش در سال ۶۷۲ ادامه داشت و منشأ تحولات روحی و رویآوردن
مولانا به سرودن غزلیات شد.
اشعار مولانا به نیازی از انسان پاسخ میدهد که اتفاقا مختص جامعه
امروز و انسان مدرن است. سید مهدی زرقانی در همین رابطه معتقد است مشکل بزرگ انسان
امروز فقدان معنا در زندگی است؛ چراکه او توانسته است به رفاه و آسایش نسبتا زیادی
دست پیدا کند. او میگوید: هنر و دین و عرفان، ابزارهایی است که زندگی ما توسط آن
معنا و مفهوم پیدا میکند؛ از همین روی فکرمیکنم پیروزی بر اضطرابها و ترسها و
نگرانیها و دغدغههای انسان مدرن در سایه فهم و درک عمیق مثنوی از حیات بسیار
مفید خواهد بود. با این استاد دانشگاه به مناسبت روز بزرگداشت مولوی، بیش از این
گفتوگو کردیم. زرقانی، مدیر گروه زبان و ادبیات فارسی دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی
مشهد است و صاحب آثار متعددی است.چشمانداز شعر معاصر ایران، بوطیقای کلاسیک، نظریه
ژانر، تاریخ ادبی ایران و قلمرو زبان فردوسی، زلف عالمسوز، رسالههای شعری
فیلسوفان مسلمان، تاریخ ادبیات ایران (با رویکرد ژانری) برخی کتابهایی هستند که او تألیف کرده است.
بهترین
راه درک زمینههای فکری و اندیشه مولانا چیست و چه منابعی میتواند در این زمینه
مفید واقع شود؟
بهترین راه برای درک زمینههای فکری و اندیشههای مولانا در درجه نخست،
خواندن آثار خود مولانا یعنی مثنوی و غزلیات شمس است و بعد منابعی که به ما در فهم
این آثار کمک میکند، دراینباره شرحهای مثنوی مثل شرح محمد استعلامی و شرح کریم
زمانی برای مخاطبان سطح متوسط به بالا مفید است و شرح بدیعالزمان فروزانفر برای
مخاطبان حرفهایتر آثار مولانا. همچنین کتابهایی مثل در سایه آفتاب دکتر تقی
پورنامداریان یا کتاب مولانا دیروز تا امروز، شرق تا غرب ترجمه حسن لاهوتی به فهم
فضای زندگی مولانا و اندیشهها و جهانبینی او کمک بسیاری میکند. البته در سالهای
اخیر کتابها و مقالات متعددی منتشر شده است که از منظرهای جدید به سراغ معرفی و نقد
و تفسیر اندیشههای مولوی رفتهاند و هر یک از آنها در جای خود، برای محققانی که
میخواهند بهصورت حرفهایتر اندیشههای مولانا را پیگیری کنند، مناسب است.
مولانا
شخصیتی جهانی است و اشعارش مورد اقبال غربیها هم قرار گرفته است. نحوه مواجهه
غربیان با مولانا چه تفاوتی با رویکرد روشنفکران ایرانی دارد؟
از آنجا که شیوه بیان مولانا در مثنوی و در غزلیات شمس با هم متفاوت
است، تفسیر و فهم مخاطبان او نیز در این ۲ اثر با هم فرق دارد. غزل عرفانی، فرمی ادبی است که قابلیت تأویلپذیری
فراوانی دارد و طبیعی است وقتی از زبانی به زبان دیگر و از فرهنگی به فرهنگ دیگر ترجمه
شود، اهالی فرهنگ مقصد متناسب با زمینههای فکری و دانش ضمنی و زمینهای خودشان به
تفسیر و فهم اثر میپردازند. این درباره تمام غزلیات اتفاق میافتد؛ از همین روی
ممکن است وقتی غزل مولانا وارد فضای فرهنگی موسوم به غرب میشود متناسب با نظامهای
نشانهشناختی و دلالتی و متناسب با زمینههای فرهنگی خودشان تفسیر شود که کلا با
آنچه ما از مولانا درک میکنیم متفاوت است. این یک ویژگی شعری است که نه نقصی برای
شعر به شمار میرود و نه نقصی برای فرهنگ مقصد و یا مبدأ. اما در مثنوی که زبان
جنبه ابهامی و ایهامی کمتری دارد و به زبان خبر و تعلیم نزدیکتر است طبیعی است برداشتها
در فرهنگهای مختلف به هم نزدیکتر و فاصلههای تفسیرها نزدیکتر میشود. حتی
درباره همین قسم دومِ آثار مولانا یعنی مثنوی باز ما میبینیم که دانش زمینهای
مفسر و مخاطب در فهم آن متن تأثیر زیادی دارد؛ بنابراین نمیتوانیم به صورت خیلی
مشخص بگوییم طرز مواجهه ما و غربیها با آثار مولوی چه تفاوتهایی با هم دارد.
ما
عارفان و شاعران بزرگی را همچون غزالی، خواجه عبدا... انصاری، منصور حلاج و عطار
نیشابوری در طول تاریخ داشتهایم، اما هیچیک مولانا نشدند. وجه تفاوت و ماندگاری
مولوی چیست؟
عوامل متعددی دست به دست هم میدهند تا یک شخصیت را آنگونه به اوج
برسانند که پس از سدهها همچنان بدرخشد. برخی از این عوامل به نبوغ خود شخص و میزان
تأثیرگذاری او در تفکر تاریخ و تفکر قومش برمیگردد. بعضی دلایل به اقتضائات زمان
بستگی دارد و گاهی نیز به این موضوع برمیگردد که چقدر آن شخصیت توانسته است در
آثارش، افق انتظارات عصر خودش و مردم روزگار دیگر را ببیند و برآورده کند. به نظر
میرسد مولانا تیزهوشانهتر از دیگران توانسته است به نیاز مردمان در طول تاریخ
پاسخ دهد. وجه هنری آثار مولانا را نباید به هیچوجه دستکم گرفت. شاید رویآوردن
مولانا به هنر یا شعر برای تبیین اندیشههایش یکی از اصلیترین علل ماندگاری نام
او باشد و اگر او همین حرفهایی را که در مثنوی گفتهاست به نثر میگفت یا در قالبهای
دیگری کارش را ارائه میکرد شاید تا این اندازه نامش ماندگار
نمیشد.
اختلاف
نظرهایی درباره دین و مذهب مولوی وجود دارد. عدهای او را در تقابل با اهل بیت (ع)
نشان دادهاند و برخی هم او را شیعهای دانستهاند که تقیه میکرده است. به نظر
شما کدام دیدگاه به واقعیت نزدیکتر است؟
تقسیم کردن شخصیتهای کلاسیکمان به دو گروه سنی و شیعه به ۲ اعتبار
است. یکی به علت تفاوت در فقه است و دیگری تفاوت در باورهای کلامی آنان. اگر از
این ۲ متغیر عبور کنیم یا از منظری غیر از منظر فقیهانه و متکلمانه به شخصیتهای
کلاسیکمان نگاه کنیم دیگر این مسئله شیعه و سنی در نظر ما رنگ میبازد. اساسا
اینکه عارفی همچون مولانا میگوید مکتب عاشق از دیگر مذهبها جداست (ملت عاشق ز ملتها جداست/ عاشقان را ملت و
مذهب خداست) درست به این علت است که میخواهد به رابطه انسان با خدا و انسان با
هستی و انسان با دیگری براساس رابطه عاشقانه عارفانه نگاه کند و حرف بزند و رفتار
کند. مولانا معتقد است که شیعه و سنی اگر بتوانند رابطه خود را با خدای متعال براساس
عشق قرار دهند به هدفشان میرسند و از این منظر، با هم تفاوتی ندارند. اما اینکه
خود مولانا چه مذهبی داشته است براساس قرائن محکمی که در دست داریم و نشانههای
محکمی که در زندگینامه و آثار وحرفهای او دیده میشود او به حیث کلامی و فقهی
جزو فقهای
اهل سنت است.
در شرح
زندگی مولانا و مسائلی چون قصه عروج روحانی او در کودکی یا دیدارش با شمس با ماجراهایی
روبهرو هستیم که اغراقآمیز مینماید، نظر شما دراینباره و تحریف احتمالی اشعار
مولوی چیست؟
در فرهنگ ما زندگی شخصیتهای بزرگ آمیخته با داستان و اسطوره و افسانه
است. طرفداران این شخصیتهای بزرگ به علت علاقه وافری که به آنها دارند زندگی
ایشان را با مقداری افسانه و معجزه و کرامت ترکیب میکنند تا نامشان در حافظه
تاریخ بماند. بر همین اساس بعضی از قسمتهای زندگی مولانا مثل صحنه دیدارش با شمس
تبریزی که حساسترین لحظه زندگی اوست بسیار آمیخته با افسانه است. درباره آثارش
باید این مسئله را بگویم که ما امروز دانشهایی مثل تصحیح متون و نسخههای خطی داریم
که امکان تشخیص جعل ابیات و تحریف در آنها بسیار زیاد است. بر همیناساس در مورد
آثار مولانا با خیال راحتتری میتوانیم صحبت کنیم. در واقع تعداد موارد جعل و
تحریف در آثار او، پس از عبور از صافی ذهن مصححان بزرگ ما بسیار کم شده است.