شهرآرا: اینکه یک نوجوان پانزدهساله به خاطر اشعاری که در اعتراض به معلمها
و مدیران مدرسهاش سروده است، از محل تحصیلش اخراج شود، خبر از روحیه آزادیخواه،
طبع ناآرام و آینده طغیانگر او میدهد. مردی که بعدها سردبیر روزنامه «طوفان» شد
تا در شماره ۳۳ آن -چاپ
شده در ۲۲ آبان ۱۳۰۰ خورشیدی- با درج ستون سفیدی، علیه ممیزی قوامالسلطنه در دولت احمدشاه
قاجار اعتراض خود را بیان کند. گرچه تا پیش از این در مطبوعات دنیا از این تاکتیک
خبری استفاده شده بود، برای نخستینبار در تاریخچه مطبوعات ایران بود که یک
روزنامهنگار با ستون سفید به استبداد زمان خود اعتراض کرد. این معترض زمانه که
شاعر هم بود از طبع هنریاش استفاده کرد و در آن ستون سفید، فقط این عبارات را
نوشت: وزارت داخله، خبر به طوفان نمیدهد، از قرار معلوم در سرتاسر مملکت خبری
نیست!
میرزا محمد فرخییزدی (تاجالشعرا) در سال ۱۲۶۸ در شهر
یزد متولد شد. چون در پانزدهسالگی از مدرسه اخراج شد، تحصیلات او به مکتبخانه و
سپس مدرسه مرسلین انگلیسی یزد محدود ماند. او را بعدها و تا به امروز بهعنوان
شاعر و روزنامهنگار آزادیخواه و دموکرات صدر مشروطیت شناختهاند و یاد میکنند.
نوروز سال ۱۲۹۰ حادثه
عجیبی برایش رقم خورد. او برخلاف دیگر شاعران شهر، در سرودهاش به جای مدح و
ستایش، ضیغمالدوله قشقایی، حاکم یزد، را مورد اعتراض و انتقاد خود قرار داد؛ همین
شد که به دستور حاکم دهانش را با نخ و سوزن دوختند و او را به زندان انداختند.
فرخییزدی در دوره هفتم مجلس شورای ملی در سال ۱۳۰۷، نماینده مردم یزد شد. فرار از زندان، کوچ
به تهران، انتشار مقالات اعتراضآمیز در روزنامهها، زندانرفتنهای پیدرپی،
سردبیری روزنامه طوفان و توقیف مکرر آن و سفر به کشورهای خارجی از اتفاقات زندگی پرفرازونشیب
این شاعر لبدوخته آزادیخواه بود.
فرخی در شهریور ۱۳۱۸ درحالی که در زندان قصر زندانی بود، با تزریق آمپول هوا کشته شد. این
اتفاق بنا بر اظهارات دادستان محاکمه عمال شهربانی گزارش شده است؛ گرچه گواهی رئیس
زندان حاکی از فوت فرخی بر اثر ابتلا به مالاریا و نفریت است. محل دفن این شاعر
نامعلوم است.
بسیاری از غزلهای فرخی به روایت اهل ادب، معروف و شناخته شده است.
داستان زندگی او را در بیت آخر این غزلش میتوان یافت: زندگیکردن من مردن تدریجی بود/
آنچه جان کند تنم عمر حسابش کردم.
گفتوگوی پیش رو با دکتر محمدرضا راشد محصل، استاد بازنشسته زبان و
ادبیات فارسی، به مناسبت سالروز کشته شدن فرخی صورت گرفته است.
آزادیخواهی
و میهنپرستی فرخییزدی تا چه اندازه در شعرهایش نمود داشته است؟
او که اعتقادات خودش را به زبان شعر بیان کرده است بهترین شاعر معاصر
در بیان غزلهای سیاسی است. از اینجهت باید گفت تنها شاعری است که قدرت این را داشته
است در قالب غزل از دولتمردان فاسد حکومتی زمان خودش انتقاد کند و به بیان مسائل
اعتقادیاش بپردازد.
سهم
کنایه و نیز بیان مستقیم اعتراض به دولتمردان در سرودههای او به چه شکل است؟
برخی از اشعارش عمومی و غیرمستقیم است، مثل این شعرش که میگوید: در
کف مردانگی شمشیر میباید گرفت/ حق خود را از دهان شیر میباید گرفت. ولی نمونههای
مستقیم هم داشته است. مثلاً شعری که خطاب به فرماندار یزد، ضیغمالدوله قشقایی، و
در انتقاد از او سرود و باعث لبدوختن و به زندان افتادنش شد.
برخی
دوختن لب فرخی را افسانه میدانند و میگویند منظور از این تعبیر خاموش ساختن و
وادار ساختن او به سکوتکردن بوده است.
تا آنجایی که آثار و شواهد نشان میدهد و در مطالب روزنامه خود فرخی
هم آمده است، این موضوع صحت دارد و افسانه نیست.
آیا شعر صرفاً
وسیلهای برای بیان اهداف آزادیخواهانه و اعتراضهایش بوده است؟
میتوان گفت شعر تنها وسیله بیانش بوده است. البته مقالاتی هم دارد. روزنامه
طوفان را خودش در مدت ۸ سال
منتشر کرده که در این مدت ۱۵ بار
توقیف شده است. علاوه بر این، او در روزنامههای دیگری هم مثل ستاره شرق، پیکار، طلیعه
و آینه افکار اشعار و مقالاتش را منتشر میکرده است. به نظرم فرخی یکی از
پرکارترین شاعران صاحب تفکری است که هم در روزنامه خودش و هم روزنامه دیگران این
اعتقادات را منتشر میکرده است.
منظورم
این است که خود شعر چقدر برایش اصالت هنری داشته و آیا به جز غزلهای سیاسی، اشعار
دیگری هم سروده است که قابل توجه باشند؟
غزلهای عاشقانه هم دارد اما آنها هم خالی از نمک سیاسی نیست.
عارف
قزوینی و فرخی یزدی ۲ شاهر
همعصر دوران مشروطه و طرفدار این نهضت بودند. مضامین اشعار این ۲ چقدر به
هم شباهت داشت؟
با هم قابل مقایسه نیستند. سطح سواد شعری و عمومی عارف بالاتر از فرخی
بوده است. فرخی در ابتدای تحصیلش در مدرسه مرسلین انگلیسی یزد، بهدلیل شعری که
سروده از مدرسه اخراج شده است؛ به همین خاطر از شانزدهسالگی به جای تحصیل به کار
مشغول بوده و از داشتن مدارک تحصیلی بالاتر محروم شده است. درحالیکه عارف اینگونه
نبوده و سطح سواد بالایی داشته، بنابراین او در سرودن اشعارش هنریتر کارکرده است
و فرخی انتقادیتر.
از
دیدگاه ادبی اگر به غزلهای او نگاه کنیم، چه ویژگیهایی در آن مییابیم؟
از نظر ادبی غزلش هم ساده است و هم روان و هم معیارهای شعری در آن
رعایت شده است. او گرچه سواد آکادمیک نداشته از سواد اجتماعی خوبی برخوردار بوده است.
میدانید که سفری هم به شوروی داشته است. در بازگشت از این سفر، مقالاتی درزمینه
پیشرفتهای آن مملکت منتشر میکند که باعث به زندان رفتنش میشود. پس از مدتی هم
از طریق شوروی به برلن میرود و با کسانی مثل تقیزاده وکاظمزاده ایرانشهر که در
برلن بودهاند حشر و نشر داشته است، اما مدتی بعد به علت انتقادات زیادی که میکرده
از آلمان هم اخراج شده و به ایران برگشته است.
این
سفرهای خارجی و روبهروشدنش با زمینههای تجددگرایی بهجز تأثیرگذاری در مقالاتش،
در شعرش هم نمود داشته است؟
بله، ولی در مقالاتش بیشتر بوده است. حتی برخی اشعارش نشان میدهد او
شیفته انقلاب اکتبر هم شده است؛ یعنی او به جامعهای برخورد کرده که احساس کرده در
حال پیشرفت است و از آن جامعه الگو برداشته است، اما اینکه بخواهیم او را منتسب به
گروههایی مثل گروههای وابسته به شوروی بکنیم چنین چیزی نبوده، بیشتر در حوزه
مبارزات ملی او تأثیرگذار بوده است.
چنانکه
گفتید فرخی تحصیلات چندانی نداشته، چگونه است که همردیف با ادیبان و تاریخنگاران
مطرحی چون ملکالشعرای بهار و حبیب یغمایی در روزنامه طوفان مطلب مینوشته است؟
اینها همه آزادیخواهان زمان بودند و در روزنامههایی که مطابق با
اعتقاداتشان بود قلمفرسایی میکردند. بههرحال گرچه فرخی مدرسهاش را نیمهتمام
گذاشته بود همانطور که گفتم از نظر اطلاعات اجتماعی برجسته بود؛ به طوری که در
یکی از دورههای مجلس شورای ملی به عنوان نماینده شهر یزد انتخاب شد و جزو اقلیتها
بود؛ یعنی به مخالفت با قرارداد ایران و انگلیس پرداخت. اینها اثبات میکند که از
سواد اجتماعی بالایی برخوردار بوده است.