شهرآرا: بیش از ۲ دهه است که شعر میگوید، اما وقتی نامش را در اینترنت جستوجو کردیم، چیز زیادی دستگیرمان نشد. در واقع اگر کتابهایش را منتشر نکرده بود، هیچ چیز پیدا نمیکردیم. عکس جلد ۲ مجموعه غزلش، «داو» و «وطنانههای گیسویت»، تقریباً تنها ردی است که میشود در فضای بیسروته مجازی از او یافت. امین صدیقی نیشابور، متولد سال ۶۲ است و جز همین ۲ مجموعه غزل که به گفته خودش تنها قالبی نیست که در آن طبعآزمایی کرده، سروده دیگری بهصورت رسمی منتشر نکرده است. در فضای مجازی، اعم از سایتها، وبلاگها، شبکههای اجتماعی و شبکههای پیامرسان هم چیزی را نشر نداده و اگر شعری از او دیدید، احتمالاً کسی دیگر نشر داده است. محور گفتوگوی ما با او تمرکز بر همین محور است که چطور به فضای مجازی و فعالیت در آن به عنوان یکشاعر نگاه میکند. در زمانی که بسیاری از شاعران از فرصت فضای مجازی برای انتشار و معرفی آثارشان به مخاطب استفاده میکنند، صدیقی نیشابور معتقد است هزینه فعالیت مستمر و انتشار اشعار در فضای مجازی، بیش از استفاده آن است.
در اینترنت دنبال جدیدترین شعرهای شما گشتیم و تقریباً
چیزی پیدا نکردیم. چرا در فضای مجازی نیستید و مانند بسیاری از افراد از این فضا
برای معرفی و انتشار شعرهایتان استفاده نمیکنید؟
تعمد داشتهام که انتشار اشعارم به صورت مکتوب و جدا از
فضای مجازی باشد. چیز پنهانکردنیای نیست که انسانها دوست دارند دیده شوند، بهخصوص
کسی که کار هنری و فرهنگی انجام میدهد دوچندان دوست دارد دیده شود، ولی به عقیده
من هزینهای که باید برای این دیده شدن در فضای مجازی پرداخت با آن دستاوردی که از
این هزینه نصیبت میشود همخوانی ندارد. مطلب دیگر هم این است که من هم در آغاز
وقتی «داو» را داشتم منتشر میکردم این دغدغه و وسوسه را داشتم، ولی بخت یارم بود
و به مرور از این وسوسه فاصله گرفتم. یکی به دلیل همین هزینه و دوم اینکه وقت
زیادی را باید صرف فضای مجازی بکنی. درست است که دوست داری دیده شوی ولی مهمتر
این است که زمانی که کاری ارائه میدهی، کاری پذیرفتنی باشد، چنانکه افرادی که در
زمینه شعر صاحب صلاحیت هستند وقتی با کارت مواجه میشوند احساس کنند با یک کار جدی
مواجه شدهاند. از طرفی وقتی شما مخاطب عام را به عنوان مخاطب خودت انتخاب میکنی
نخست از نظر زبانی باید خودت را در حد مخاطب عام فرو بکاهی و دوم باید ببینی سلایق
محتوایی آنها چیست. عموم کارهایی که میبینید در فضای مجازی منتشر شده است و میشود
-حتی از آن شاعرانی که کارهای خوب و جدی دارند- کارهای خوبی نیست. متأسفانه سطح
سواد عمومی جامعه ما بهخصوص در مورد شعر بسیار پایین است. این بسیار پایین بودن
سطح سواد عمومی را میتوانید از طریق معیارهای مختلفی مانند ساعات مطالعه و
شمارگان کتابهای شعر بسنجید که از این نظر ما در وضعیت اسفباری هستیم. به خاطر
همینهاست که من رغبتی به فضای مجازی نداشتهام.
گفتید هزینه با دستاورد برابری نمیکند، هزینهای که
میدهید چیزی بیش از زمان است؟
بخشی از آن وقت است، بخشی این است که خودت را در سطح
سلیقه مخاطب تنزل بدهی، همچنین اینکه بخشی از فضای مجازی امروز با عکسها و
امثالهم پر میشوند و باید به حوزههای دیگر هم ورود کنید. همه اینها را که کنار
هم بگذارید میبینید وظیفه شاعر این نیست که دنبال مخاطب بگردد. همهجای دنیا -یا لااقل من اینطور
فکر میکنم- واسطها یا بنگاههایی بین هنرمند -شاعر، فیلمساز، نقاش و ...- و
مخاطب هست که کار را عرضه میکند و از سوی دیگر با نقدهایی که در رسانهها درباره
آن اثر میشود، عموم افراد با آن آشنا میشوند و شاید از ابتدا به آن نقد رجوع میکنند،
اما در اینجا بنگاههای نشر بیاندازه ضعیف هستند و نقد را به آن صورتی که در جهان
متداول است نداریم. شما جایگاه نقاد را در ادبیات جهان ببینید. نقش ازرا پاوند را
در آن چیزی که در نهایت از «سرزمین هرزِ» الیوت در میآید ببینید که چه نقش برجسته
و پررنگی است. بخش عمدهای از کار تغییر میکند و حذف میشود. یعنی یک چنین رابطهای
بین هنرمند و نقاد وجود دارد. شما اصلاً فضای نقد را در جامعه ما نمیبینید. این
همه فارغالتحصیل ادبی داریم. اگر یکدرصد از اینها به مسئله نقد میپرداختند
وضعیت شعر ما این نبود. هیچکس این مسئله را جدی نمیگیرد، چرا؟ چون عقلانیت
انتقادی اینجا نهادینه نشده است. شما ببینید تلقی همان افرادی که در شعر هستند چه
تلقی مبتذلی است. اگر بخواهید بین این همه کتابهای شعر، یک کتاب را از قفسههای
کتابفروشی بکشید بیرون، باید به چه چیزی رجوع کنید؟ علم غیب که ندارید. چنین
امکاناتی در فضای ادبی ما غایب است. مخاطب ما هم رغبتی به جدی گرفتن هنر ندارد و
هر چیزی برایش با مقوله سرگرمی برابر است. در همهجای دنیا سرگرمی را داریم، زیرا جزئی
جداییناپذیر از انسان امروز است، ولی برای هنر به صورت جدی فضاهایی وجود دارد که
هم مخاطب عام و هم مخاطب خاص میتواند به آن رجوع کند. اگر این نبود، غرب الان در
زمینههای مختلف هنری اینقدر پیشرفت نمیکرد. آن سازوکاری که آنجا هست باعث میشود
شاعر و هنرمند بتواند زندگیاش را از آن راه بگذراند. اینجا شما به عنوان شاعر میتوانید
زندگیتان را از راه شعر بگذرانید؟ بله، اگر به جاهایی نزدیک شوید، اگر به فضاهای
مجازی و امثالهم نزدیک شوید، اگر خودتان را مضحکه عام و خاص بکنید و خبری عجیب و
غریب از شماها نشر پیدا بکند و مانند اینها. ببینید بیشتر شعرهایی که این روزها
در فضای مجازی دستبهدست میشود چه کیفیتی دارد. الان که در دوره مشروطه نیستیم
که مثلاً با سطحیترین مواجهه با زبان کسی خودش را به عنوان شاعر معرفی کند. آن
زمان شعر تنها رسانه و ابزار انتقال پیام بود. از طرف دیگر شما مبتذلترین نوع شعر
و چند جمله بیربط را کنار هم بگذار و زیرش مثلاً بنویس شاملو، ببینید چندنفر
متوجه میشوند این نوشته مال آن شاعر نیست. در فضایی که کارکرد و سازوکارش این
شکلی است، آیا حضورتان در آن هزینه دادن و توهین به خودتان نیست؟ من شاعر نشدم که
بروم وسط میدان معرکه بگیرم و ۲ نفر
نگاه کنند که ۲ کتابم فروش برود.
چطور توانستید به وسوسه استفاده از فضای مجازی غلبه
کنید؟
شاید در این قضیه بخت یارم بوده است. اگر زمانی وسوسه هم
شدم، اتفاقهایی سبب شده که متوجه بشوم رسالتی که به عنوان شاعر دارم در مخاطب
خلاصه نمیشود، در آن تولید خلاقانهای است که میتوانم ارائه بدهم. فقط خودم مهم بودم،
فقط شخصیت شاعرانه برایم مهم بود، یعنی همان چیزی که زندگیاش میکنم برایم مهم
بوده و این به من آرامش داده است. امروز خوشحالم که از آن وسوسهای که داشتم گذشتهام.
این گذر، یک احساس غرور، یک احساس رهایی به آدم میدهد.
قبول دارید که در شرایطی که حاکم است، همین دیده نشدن
خودش هزینهبر است؟ وقتی تعداد شایان توجهی در این فضا هستند که دارند دستوپا میزنند
تا دیده شوند، طبیعی است که بیشتر در معرض دیده شدن باشند و چون مرتب جلو چشم
مخاطب هستند بیشتر هم دیده میشوند و در طرف مقابل کمتر حضور داشتن در فضای مجازی
و کمتر دیده شدن هم باعث میشود که شعر خوب هم فروش نرود و دیده نشود. این هزینه
نیست؟
فکر میکنم در این خصوص هم باز تا حدودی بخت یار من بوده
است. زیرا اگر از ناشر بپرسید فروش کتاب به چه ترتیب بوده است و آن را مقایسه کنید
با متوسط فروش شعر در کشور، آن هم در حالی که هیچگونه تبلیغی در فضای مجازی برایش
نشده است، میبینید این فروش شایان توجه بوده است، البته آن هزینهای که شما میگویید
درست است، داده شده است. اما درعینحال مقصر من نیستم. شما اگر به فضاهای مجازی که
امروز در دسترس ما هست نگاه کنید میبینید برای عرضه شدن عکس یا فیلم است و برای
عرضه کردن شعر مناسب نیست. یا درک من این است که فضایی برای عرضه شدن شعر آنجا
وجود ندارد و کسانی هم که دارند آنجا آن کار را میکنند کارشان به ترتیبی کوچک و
بزرگ کردن شعر است که بتوانند در آن قالب بگنجانندش. خود آن فضای مجازی روی شعر
تأثیر محتوایی و شکلی گذاشته است. از همه اینها که بگذریم، من مقصر را یک سهضلعی
میبینم، یعنی مردم ما مقصر هستند که سطح مطالعه پایینی دارند و شعر را که هنر
اصلی این فرهنگ است با تنبلیشان دارند نابود
میکنند.
بخش دیگر سیستم است که فکر میکند اگر شاعران گذشته در
این دوره حضور داشتند، امروز هم همان درخششی را که از شعر فارسی در خاطر داریم و
به آن رجوع میکنیم، داشتیم. درحالیکه حتی همان بزرگان نیز اگر امروز و در این
قرن و در این سال حضور داشتند، با این وضعیت ممیزی آن درخشش را نداشتند. وجود
ممیزی در یک کشور، مسئله تأسفآوری است و شوخی هم نیست. ضلع سوم این مسئله بنگاههای
نشر و منتقدان و فارغالتحصیلان ادبی و... هستند که کاری را که باید، نمیکنند.