کد مطلب: ۱۸۸۶۳
تاریخ انتشار: شنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۸

مردم به زیست در بی‌نظمی عادت کرده‌اند

احسان انصاری

آرمان: «اجنبی حرف بزن،آیا آفتاب که زودتر از شما به ما می‌تابد در سرهای ما تأثیر کمتری دارد؟به من بگو چگونه می‌توان این مردم را هوشیار کرد». این پرسشی است که دوقرن پیش عباس میرزا از «ژوبر» خاورشناس فرانسوی کرد. پرسشی که شاید هنوز در ذهن ایرانیان مطرح است و هنوز به پاسخ مناسبی نرسیده است. جامعه ایران در تاریخ معاصرش همواره با تعارض‌ها، تناقض‌ها و افراط و تفریط‌هایی مواجه بوده که اجازه نداده به اهداف مطلوب خود برسد. جهان جدید در زمانی شکل گرفت که جامعه ایران در تعطیلی تاریخی به سر می‌برد و هنگامی که شکل گرفت بر جامعه ایران وارد و عارض شد. در چنین شرایطی جامعه ایران در جدال بین سنت و مدرنیته بدون اینکه مدرنیته‌اش به نتیجه منطقی برسد به جهان پست‌مدرن پرتاب شد. این در حالی است که جامعه ایران همواره دارای تب تحول‌خواهی بوده و همواره تغییر را جست و جو می‌کرده است. تغییر و تحولی که در خلأ یک نظام کاملاً دقیق، عقلانی و دموکراتیک معلق مانده و به همین دلیل بحران‌آفرین شده است.درهم شکستگی و چند پارگی ِ ذهنی و از هم گسیختگی هویت ایرانی نیز نتیجه این اتفاق تاریخی در جامعه ایران بوده است. برای تحلیل و بررسی چرایی تعارض‌ها و تناقض‌ها ودرهم شکستگی ذهنیت فرد ایرانی«آرمان ملی» با دکتر مقصود فراستخواه جامعه شناس برجسته کشور گفت وگو کرده که در ادامه ماحصل این گفت وگو را می‌خوانید.

انسان ایرانی به‌دنبال بازتعریف خود در حالتی تفکیک‌شده از قرائت رسمی جامعه است و به دلیل اینکه نمی‌تواند در عمل این تفکیک را نشان دهد در ذهن و درون خود این تغییر را ایجاد کرده است. تفاوت نگرش در ذهن و عمل چه پیامدهایی برای انسان ایرانی به‌همراه داشته است؟

در جامعه ایران بین زیست جهان مردم و ساختارهای رسمی روزبه روز فاصله‌ها بیشتر می‌شود. تعارض‌های عمیقی در جامعه ایران وجود دارد که به مرور زمان سرباز کرده و به نظر می‌رسد در آینده نیز پیچیده‌تر خواهد شد.جامعه ایران دارای ویژگی‌های «ژانوسی» است. این سخن به معنای این است که دو سویگی در جامعه ایران وجود دارد.به همین دلیل جامعه ایران وضعی غلط انداز به خود گرفته است. پراکتیک اجتماعی مردم ایران در زندگی روزمره با ساختارها هم زمانی و هماهنگی ندارند. در جامعه ایران تب تحول خواهی موج می‌زند. با این وجود ساختارهای موجود از این تحول‌خواهی حمایت مؤثری نمی‌کنند. ساختارها حتی در برخی مقاطع مانع نیز ایجاد می‌کنند.به عنوان مثال ساختارها در مقابل مسائل ساده و پیش پا افتاده‌ای مانند حضور زنان در ورزشگاه‌ها مخالفت می‌کنند. در چنین شرایطی است که یک دختر خودسوزی می‌کند و افکار عمومی جامعه را متوجه این مسأله می‌کند. نهادها در ایران دچار بیش مقررات گذاری و مداخله در همه چیز فرهنگ، جامعه وسبک زندگی مردم هستند و تلاش می‌کنند در همه مسائل دخالت کنند. فوکویاما در یکی از سخنرانی‌های اخیر خود با تحلیل جامعه ایران عنوان کرده بود که جوانان و تحصیلکردگان در ایران به دنبال تحول و نزدیک شدن به فرهنگ جهانی هستند. این در حالی است که ساختارها در ایران روستایی هستند و با رویکرد جوانان و نسل جدید همراه و هماهنگ نیستند. نکته قابل تأمل اینکه انواع ساختارهای حاکمیتی نیز حتی با هم هماهنگ نیستند و بین آنها تعارض وجود دارد. برخی از نهادهای انتخابی تلاش می‌کنند خود را با دغدغه‌هایی روز جامعه همراه کنند اما در مقابل برخی نهادها و متولیان انتصابی و مستقر دیگر چنین اجازه‌ای به آنها نمی‌دهند. از سوی دیگر زیست جهان مردم ایران نیز شکل یگانه و هماهنگی ندارد و این زیست جهان نیز دارای متغیرهای متفاوتی است. یعنی بخشی از آن امروزی‌ترشده و بخشی همچنان گرفتار سنت‌ها ضد توسعه هستند. پس تغییراتی در جامعه ایران در حالی وجود دارد که در او یکپارچگی لازم وجود ندارد.

چرا تغییرات در جامعه ایران دارای یکپارچگی نیست؟

وزن تاریخی جامعه ایران زیاد است. جامعه ایران زیادی تاریخ دارد.ای کاش تاریخ کمتری داشتیم بدین معنا که اینهمه وابستگی مسیر وچسبندگی به انواع سوء تفاهمات تاریخی نداشتیم ودرک مقتضیات دنیا و مصالح عملی متن جامعه وزندگی روزمره مردم را به نحوی عقلانی‌تر می‌کردیم.در تاریخ ایران سوءتفاهم‌های تاریخی زیادی وجود دارد که در کنار شرایط ژئوپلتیک و ژئوکالچر منطقه وضعیت تاریخی جامعه ایران را پیچیده کرده است.از سوی دیگر بدبیاری‌ها و نگون بختی‌های زیادی که در تاریخ بلند ایران وجود دارد، همه در خاطرات جمعی مردم ایران انباشته شده است. به صورت انواع عقاید وتابوهای ضد توسعه وپیشرفت در آمده است. در تاریخ ایران همواره واگرایی بر همگرایی غلبه داشته است. در نتیجه جامعه ایران یک جامعه نامتجانس است که تغییراتی که در آن صورت می‌گیرد نیز برهم‌افزاینده و یکپارچه نیست. جامعه ایران از یک سو رو به جلو و آینده دارد و تلاش می‌کند خود را با تحولات جهانی همسو کند و از سوی دیگر از الگوهای سنتی و تاریخی خود پیروی می‌کند که با تب تحول‌خواهی مردم جامعه نامتجانس است. سر جامعه ایران به سمت عقب است اما مدام می‌خواهد به جلو حرکت بکند.مرحوم شایگان عنوان می‌کند جامعه ایران در برخی مقاطع دچار تعطیلی تاریخی شده است. یعنی جامعه ایران هنگامی که جهان جدید شکل گرفته در تعطیلی تاریخی به سر می‌برده است. این جهان جدید نیز برما وارد و عارض شده و ما با یک جهان جدید مواجه شده‌ایم. جهان جدیدی که هنگامی که شکل می‌گرفت جامعه ایران در تعطیلی تاریخ به سر می‌برد. به همین دلیل نیز جامعه ایران مشارکتی در ساخت این جهان جدید که به صورت شتابان در حال تغییر است نداشته است.در چنین شرایطی بدون آمادگی لازم به این جهان پرتاب شده‌ایم.

چرا جامعه ایران در ساختن جهان جدید مشارکت نداشته است؟

جامعه ایران در یک شرایط سخت تاریخی به سر می‌برده است. شایگان از گسیختگی ذهن ایرانی نام می‌برد.هویتی که در جدال ناکارآمدی بین سنت و تجدد شکل گرفته و بدون تجربه درونزای کافی از مدرنیته به جهان پست مدرن پرتاب شده است.امروز ایران یک طرح ناتمام است و گرفتار جرم بحرانی شده است.افزایش ناامنی در برخی نقاط شهر در کنار افزایش اعتیاد، بیکاری و طلاق وفساد اقتصادی به یک طرف، و تغییر صفات جمعیتی به اضافة شکل گیری گروه‌های جدید اجتماعی به علاوه رشد تحصیلات و شهرنشینی و فناوری اطلاعات وارتباطات ونوعی تحرک ناموفق اجتماعی از طرف دیگر نشان می‌دهد که جامعه ایران دچار یک توده بحرانی شده است.این در حالی است که تب تحول در جامعه ایران وجود دارد. شاید اگر جامعه ایران به دنبال تغییر نمی‌بود دچار این همه مشکل نمی‌شد. با این وجود جامعه ایران دست از زندگی نمی‌شوید.«گلوپ» به عنوان یک پیمایش بین‌المللی شاخص‌هایی در نظر گرفته که در ملت‌های مختلف جهان به چه میزان میل به موفقیت وجود دارد. وضعیت جامعه ایران در این زمینه به متوسط‌های جهانی نزدیک است. این مسأله نشان می‌دهد که مردم ایران دوست دارند موفق باشند.با این وجود موانعی ساختاری چه ساختارهای آشکار سیاسی وچه ساختارهای پنهان فرهنگی وجود دارد که نمی‌توانند در حد انتظار موفق باشند.

آیا همین موانع باعث‌شده که جامعه ایران با پدیده عطش منزلت مواجهه شود که عمدتاً نیز این عطش منزلت کاذب و برای خودنمایی است؟

بنده در این زمینه یک مثال می‌زنم. بنده برای ورزش صبحگاهی به پارک‌های مختلف تهران از شمال شهر تا جنوب آن رفته‌ام و از نزدیک با نوع ورزش مردم در ابتدای روز آشنایی دارم. در اغلب این ورزشگاه‌های صبحگاهی موسیقی نیز شنیده می‌شود و اقشار مختلف مردم در کنار هم همراه با موسیقی روز خود را به زیبایی آغاز می‌کنند. من نام این را شکوه زندگی و شوق زیستن می‌گذارم. زندگی در اینجا همچنان جاری است. مردم جامعه ایران می‌خواهند زندگی کنند و از زندگی خود لذت ببرند. این شوق زیستن نیز بر اساس نرم‌های رسمی و سنتی نیست. جامعه ایران اصرار به زیستن دارد. نکته مهم این است که این شوق زیستن و شکوه زندگی با فرسایش سرمایه اجتماعی و کاهش اعتماد اجتماعی همخوانی ندارد.جامعه ایران گرفتار یک توده بحرانی است. به همین دلیل نیز نمی‌داند دست از زندگی، پیشرفت وتغییر بشوید یا همچنان به زیستن و امروزی شدن وهمراهی با ملل موفق وتوسعه اصرار بورزد. مردم جامعه ایران نمی‌توانند دست از زندگی بشورند اما هنگامی که تصمیم به زیستن می‌گیرد با مشکلات متعدد اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و طلسم‌های ساختاری مواجه می‌شوند.کشور ایران از نظر تولید ناخالص داخلی در رتبه بیست و هفتم جهان قرار دارد. با این وجود ایران در شاخص شادکامی و نیک بختی در بین۱۵۵ کشور جهان در رتبه۱۰۸ قرار دارد. این مسأله نشان می‌دهد که ایران از ثروت قابل توجهی برخوردار است اما از مدیریت عقلانی ثروت و توزیع عادلانة آن برخوردار نیست. به همین دلیل امید به آینده و رضایت از زندگی در جامعه ایران در رتبه پایینی قرار دارد. بالاترین رشد در زمینه اینترنت و شبکه‌های اجتماعی در ایران بوده است. این یک واقعیت تاریخی است که رسانه در جامعه ایران تأثیر زیادی گذاشته است. برخی عنوان می‌کنند انقلاب مشروطه انقلاب تلگراف‌ها بود، نهضت ملی انقلاب رادیو و انقلاب اسلامی در سال۵۷ انقلاب نوارها بود. در دهه هفتاد نیز هر تحولی که در جامعه ایران رخ داد مطبوعات در آن نقش تعیین کننده‌ای داشت. در دهه هشتاد اینترنت در کشور رشد پیدا کرد و در دهه نود شبکه‌های اجتماعی به وجود آمدند. در دهه هفتاد میزان استفاده مردم ایران از اینترنت ۴ درصد بود، در دهه هشتاد به ۵۰ درصد رسید و امروز نزدیک به ۸۰ درصد رسیده است. در نتیجه رشد اینترنت در جامعه ایران قابل توجه و تأثیرگذار بوده است. امروز هر ایرانی در حدود دو ساعت و دوازده دقیقه با رسانه‌ها درگیر است. نمونه بارز این مسأله تلگرام است که با اینکه فیلترشده است اما تعداد کاربران آن هیچ تغییری نکرده است.چطور می‌شود رسانه‌ای رسماً ممنوع شود ولی عملاً نصف جمعیت از آن استفاده بکند، این اتفاق به معنای این است که سیستم رسمی جامعه با منطق زندگی مردم آشنا نیست. حتی بخشی از منطق زندگی اجتماع نیز با بخشی دیگر از خودش مشکل دارد. شبکه‌های اجتماعی در ایران نیز هم وهمناک است هم رهایی بخش. مردم ایران با خود سوءتفاهم دارند و در عین حال با مسئولان هم سوء تفاهم دارند، مدیریت کشور نیز درون خود چندپارچه است، یک جامعه آلاخون والاخون که معلوم نیست آخر عاقبتش چه می‌شود.

جامعه ایران تب تحول‌خواهی دارد، اما این تحول‌خواهی در یک فضای تعریف‌شده قرار ندارد و رها شده است. آیا همین مساله سبب شده که تغییرات در جامعه به نتیجه مطلوب نمی‌رسد؟

از نظر نُرم‌های جهانی مردم ایران تمایل زیادی به موفقیت و غرور دارند. به‌همین دلیل نیز جامعه دارای تب تحول است. با این وجود در همین جامعه ریسک‌پذیری بسیار کم است. در نتیجه جامعه ایران هم می‌خواهد تحول پیدا کند و هم حاضر نیست برای این تحول ریسک کند. ملتی که به دنبال تغییر است باید برای تغییرات هزینه کند و آنها را تجربه کند.جامعه ایران باید سنت‌ها را و ایدئولوژی‌های خودرا نقد کند و جهت‌گیری درازمدت داشته باشد. این در حالی است که دور اندیشی در جامعه ما کم است و ما تمایل داریم خیلی زود به نتیجه برسیم. این زود رسیدن سبب می‌شود که زود هم مأیوس بشویم. جمع‌گرایی نهادی در ایران ضعیف است. به همین دلیل نیز در جامعه ما موفقیت‌های جمعی کم است و کمتر اتفاق می‌افتد که یک جمع بدون رویکرد جمعی و فرهنگ گفت‌وگو و توافق عقلانی، به موفقیت‌های بزرگ دست پیدا کند. در فرد ایرانی یک پارادوکس وجود دارد به شکلی که تمایل دارد به سمت یک هدف‌های دموکراتیک وعقلانی حرکت کند اما خیلی وقت‌ها عادات، ذهنیت‌ها و رفتارهایی از خود نشان می‌دهد که در تناقض با آن هدف‌هاست. این نوعی در هم ریختگی ذهنی و چند پارگی شخصیتی است. دلیل آن نیز نارسایی‌های ساختاری و نهادی است. هرچندخلقیات مردم جامعه ایران دارای اشکال است اما اشکال اصلی و ریشه اصلی در ساختارها و نهادهای تصمیم‌گیر ونحوه ادارة کشور است.

دلیل اصلی درهم‌شکستگی ذهنی فرد ایرانی چیست؟ آیا فرد ایرانی احساس می‌کند در مقابل امیال و آرمان‌هایش موانع بیرونی وجود دارد که آزادی عمل و ابتکار را از وی گرفته است؟

فقدان آزادی و گفت وگو در یک حوزه مدنی نیرومند ومستقل از حکومت ولی نافذ در تصمیمات حکومت و ناظر بر آن یکی از عوامل اصلی این اتفاق است. نکته دیگر اینکه میزان شکیبایی در ایران نسبت به کشورهای دیگر در حد پایین‌تری است. به عنوان مثال میزان شکیبایی در ایران -38درصد است در حالی که میزان شکیبایی در ژاپن+۱۰درصد است و یا در کره‌جنوبی+۳۸درصد است. این به معنای این است میزان شکیبایی در ایران و کره جنوبی درست در نقطه مقابل هم است. این ناشکیبایی نیز به یک الگوی ذهنی و کلیشه رفتاری در بین ایرانیان تبدیل شده است. این ناشکیبایی نیز ذاتی ایرانیان نیست و بلکه در بستر تاریخی و براساس ناامنی‌ها و نااطمینانی‌ها به وجود آمده است. به همین دلیل نیز بنده معتقدم جامعه ایران با یک جرم بحرانی مواجه است.

منظور شما از جرم بحرانی چیست؟

جرم بحرانی به معنای این است که ظرفیت‌ها و محتوای جامعه رشد می‌کند و آثار جدیدی از خود نشان می‌دهد ولی ساختارها وسیستم‌ها اجازة این نظم‌های درون‌زای پیچیده را به او ندهد. هنگامی که این اتفاق رخ می‌دهد جامعه در یک وضیت آشفته قرار می‌گیرد و نظم‌های جامعه شکل پیچیده آشوبناک به خود می‌گیرد. در چنین شرایطی نظم قبلی جامعه به هم می‌خورد و جامعه به دنبال نظم جدیدی است. در این وضعیت ساختارها و نهادهای تصمیم‌گیر جامعه همچنان روی نظم‌های قبلی پافشاری کنند. به نظر می‌رسد کلیشه‌های ذهنی سیاست گذار نظم‌های فوق پیچیده جامعه را درک نمی‌کند یا به رسمیت نمی‌شناسد. این در حالی است که جامعه در این نظم‌های فوق پیچیده و یا نظم در بی نظمی به دنبال زیستن است. در نتیجه در اینجا یک تناقض یا فاصله بین نهادهای تصمیم‌گیر و جامعه ایجاد می‌شود. از سوی دیگر در درون جامعه نیز تشتت وجود دارد. برخی گروه‌های جدید اجتماعی در جامعه شکل گرفته‌اند در حالی که بخشی از گروه‌های اجتماعی همچنان دارای رویکرد سنتی ورسمی و دیکته شده هستند.گروه‌های جدید اجتماعی نیز به دنبال تغییر هستند اما از نظر عادات همچنان ازعادات قبلی خود پیروی می‌کنند. به عنوان مثال برخی از افراد روشنفکر، مدرن صحبت می‌کنند و به دنبال آزادی هستند اما در زندگی شغلی یا خانوادگی و مدنی پرخاشگر هستند و نمی‌توانند با یکدیگر توافق داشته باشند. دموکراسی به معنای عدم قطعیت است. دمکراسی به معنای روش‌های معین با نتایج نامعین است. نتیجه‌های نامعین نیز نیاز به شکیبایی دارد. هنگامی که فرد دارای تعصب و ایدئولوژی‌های بسته ذهنی است چگونه می‌تواند خود را با رویکرد دموکراتیک هماهنگ کند. در جامعه ایران14 میلیون تحصیلکرده و10میلیون بی‌سواد مطلق وجود دارد. آیا این جامعه دو کوهانه نیست؟ در چنین شرایط جامعه با ساختارهای تصمیم‌گیر آشنا نیست، ساختارهای تصمیم‌گیر نیز با جامعه آشنا نیست و از طرف دیگر انواع ساختارها نیز با هم آشنا نیستند.

هابرماس نیز در تحلیل زیست جهان مردم جامعه به تناقض‌های بین مسئولان و مردم و مردم با مردم اشاره می‌کند و معتقد است در درون زیست جهان مردم نیز تناقض‌ها و تضادهایی وجود دارد. آیا این وضعیت در جوامع تاریخی مانند ایران شدت و حدت بیشتری دارد؟

وضعیت جامعه ایران با جوامع دیگر از بسیاری جهات متفاوت است. این وضعیت بیشتر در جوامع در حال گذار صورت می‌گیرد که قصد دارند توسعه پیدا کنند اما نمی‌توانند. جامعه ایران جامعه تثبیت‌شده‌ای نیست. از طرف دیگر جامعه سنتی نیز نیست. برخی عنوان می‌کنند سرمایه اجتماعی در ایران در حال فروپاشی و یا در حد پایینی است. این سخن صحیح نیست. در ایران سرمایه اجتماعی وجود دارد اما این سرمایه اجتماعی سرگردان است. اگر در ایران از فرسایش سرمایه اجتماعی صحبت می‌کنیم این فرسایش سرمایه در سرمایه نهادینه رخ داده است. سرمایه اجتماعی سرگردان قابلیت نظم و جهت‌یافتن دارد. اعتماد عمومی در حال فرسایش است. تعارض‌های بین ساختارهای تصمیم‌گیر نیز این وضعیت را تشدید کرده است.

این تعارض‌ها تا چه زمانی قرار است در ایران ادامه داشته باشد؟

شما می‌گویید این تعارض‌ها قرار است تا چه زمانی ادامه پیدا کند بنده می‌گویم باید به‌دنبال این باشیم که این تعارض‌ها از چه زمانی آغاز شده است. در سال۱۲۸۶ یعنی یک سال بعد از مشروطه روزنامه مساوات نمره۱۶ می‌نویسد: «مردم ایران به توسط روزنامه‌ها که در تهران به قرار۷۰ نمره طبع می‌شود با کمال دقت مراقب کار مجلس‌اند. پینه‌دوز یا خیاط هم کار می‌کند و هم روزنامه می‌خواند.» در سال۱۲۸۹نجم‌الدین سینکی در یک رساله عنوان می‌کند: «ما سه برادر صانع و زارع و بایع هستیم. هر وقت دنیا سخت می‌گیرد و نزدیک می‌شود رشته صبرمان پاره شود می‌خواهیم زیر بار فقر اگر اجازه بدهند یک ناله از ته دل بکنیم.» وی ادامه می‌دهد: «برای اینکه بدانید مردم چه می‌کشند به دکاکین سمساریه بروید تا ببینید مردم چگونه وسائل زندگی خود را می‌فروشند و اگر می‌خواهید از قیمت اجناس آگاهی پیدا کنید نرخ اجناس معقول و ملبوس را جویا شوید.» عباس میرزا در آن دوران خطاب به «ژوبر» خاورشناس فرانسوی می‌گوید:«اجنبی حرف بزن، آیا آفتاب که زودتر از شما به ما می‌تابد تأثیر کمتری در سرهای ما می‌گذارد؟ به من بگو چگونه می‌توان این ملت را هوشیار کرد».امروز نیز پس از دو قرن همچنان با این پرسش عباس میرزایی مواجه هستیم. بنده فکر می‌کنم در پاسخ به این سؤال باید عنوان کرد حلقه مفقوده جامعه ایران تعقل و عقلانیت است. ایران کشوری است که در او عاقلانی هستند ولی ساختارهای رسمی به نحو عقلانی عمل نمی‌کند و حوزه عمومی ساختارهای مدنی -عقلانی نیز فرصت رشد وتوسعه پیدا نمی‌کنند و تا زمانی که فرایندهای تصمیم‌گیری عقلانی در ایران کامل شکل نگیرد و تعقل و دوراندیشی به جای افکار متحجر مبنای تصمیمات و سیاستگذاری نباشد نمی‌توان به تغییرات مثبت در جامعه امید داشت. ما محکوم به زندگی هستیم ودر نومیدی بسی امید داریم به شرط اینکه حس عمل اجتماعی ومدنی و فکری وعقلانی وانتقادی را از دست ندهیم وبرنامه تغییر جامعه را به نحوی اساسی و عقلانی با دوراندیشی وبا پرهیز از خشونت پی بگیریم.

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST