اعتماد: علمالنفس دانشی کهن و سابقهدار در تاریخ تمدن و فرهنگ ایرانی است که در آن فلاسفه، حکما، دانشمندان، فرزانگان و حتی علمای دین درباره وجود آدمی، درونیات و احوالات او سخن به میان میآورند. اما در ۱۵۰ سال اخیر ما در نتیجه مواجهه با فرهنگ و تمدن جدید غربی با دانش روانشناسی به عنوان یک علم جدید آشنا شدهایم. همزمان با آن بسیاری از نخبگان و تحصیلکردگان ما به اروپا رفتند و این دانش جدید را فرا گرفتند و با ترجمه آثار و تاسیس مراکز آموزش عالی مانند دانشسرای عالی و دانشگاه تهران یک رشته جدید به نام روانشناسی راهاندازی شد. بعدها در دانشگاه تهران افرادی مانند مرحوم دکتر علیاکبر سیاسی و مرحوم دکتر محمدباقر هوشیار رشته روانشناسی را تاسیس کردند و در این رشته دانشجو پذیرفتند. در دهههای ۳۰ و ۴۰ شمسی افرادی مانند دکتر محمود صناعی و دکتر شاملو کسانی بودند که این رشته را گسترش دادند و شاخههای جدیدی به آن افزودند و کتابهای جدیدی ترجمه و تالیف شد و دانشآموختگان جدیدی از این نظام آموزشی فارغالتحصیل شدند و در حال حاضر نیز مشغول به فعالیت در این حوزه هستند. امروزه رشته روانشناسی یکی از مهمترین و مورد اقبالترین رشتههای علوم انسانی در ایران است و هر ساله شمار زیادی از موفقترین شرکتکنندگان در کنکور سراسری، بعد از رشته حقوق، روانشناسی را برای ادامه تحصیل انتخاب میکنند. این امر نشانگر اقبال روزافزون به این رشته و احیانا بازار کار خوب آن است. اما آیا به راستی شرایط رشته روانشناسی در ایران مساعد است؟ پیشینه و سابقه این رشته در کشور ما چگونه است و الان چه وضعیتی دارد؟ این پرسشها را با محمد حاتمی، دانشیار گروه روانشناسی بالینی دانشگاه خوارزمی و رییس سازمان نظام روانشناسی در میان گذاشتیم. دکتر حاتمی در کنار سوابق اجرایی فراوان و عضویت در مجامع علمی و فرهنگی مختلف، کتابها و مقالات فراوانی در حوزه روانشناسی تالیف و ترجمه کرده است. دکتر حاتمی به صراحت معتقد است که ریشه اکثر اختلالات جسمانی مانند سرطان، دیابت و بیماریهای قلبی، روان است که البته ادعای قابل بحثی است.
اگر ممکن است ابتدا روایت خود را از تاریخ روانشناسی هم به عنوان رشته و هم معرفت روانشناسی در ایران در یکصد سال اخیر بفرمایید تا برسیم به امروز و ببینیم شرایط این رشته و دانش و وضعیت روانشناسانی که در این حوزه فعالیت میکنند به چه صورت است؟
سوال شما مبنایی است و برمیگردد به قبل از میلاد مسیح. این سوال دو بخش دارد یکی مربوط به ایران و دیگری مربوط به کل جهان و مبناهای روانشناسی و مشاوره. ریشههای روانشناسی به قبل از میلاد مسیح برمیگردد زمانی که ارسطو روان و جسم را به عنوان دو مقوله جدا از هم که میتوانند روی یکدیگر اثر بگذارند از هم تفکیک کرد. اما روانشناسی تا عهد رنسانس هیچگاه به عنوان یک علم شناخته نشد. از کسانی هم که دچار اختلالات و بیماریهای روانی بودند هیچگاه به عنوان بیمار یاد نشد بلکه به عنوان کسانی بودند که اجنه و شیاطین در وجود آنها رخنه کرده بودند. هر چند ارسطو و افلاطون علم را نیز با روانشناسی تلفیق کردند اما ما تا قرن پانزدهم میلادی نشانههایی مبنی بر علمی بودن روانشناسی نمیبینیم. بیشتر روانشناسی را به عنوان یک مقولهای میدانستند که جنبههای ماوراالطبیعی داشت و اعتقاد داشتند تمام کسانی که دچار مسائل روانشناختی شدهاند به نوعی شیطان در آنها رسوخ کرده است. این افراد همیشه مورد غضب واقع میشدند و مانند حیوان با آنها برخورد میشد. در واقع تا قبل از دوران رنسانس ما بیمار روانی نداشتیم اما بعد از آن دوره با کارهایی که صورت گرفت، روانشناسی به عنوان یک علم مورد پذیرش قرار گرفت.
منظور از اینکه میگویند روانشناسی یک علم است، چیست؟
وقتی میگوییم روانشناسی یک علم است در واقع میتوانیم آن را به صورت کمی بیان کنیم و از اینجا بود که بیماران روانی را افرادی دچار اختلالات روانی و به صورت کلی بیمار محسوب کردند و حتی بیمارستانهایی در صومعهها شکل گرفت و در فرانسه، انگلستان و آلمان بیمارستانهای روانی تاسیس شد و آنها مبادرت به درمان بیماران روانی میکردند. این تاریخچه تا قرن نوزدهم که قرن صنعتی شدن جهان و شکوفایی علم است، ادامه پیدا کرد و با کارهایی که صورت گرفت روانشناسی به عنوان یک علم پذیرفته شد. در تعریفی که از روانشناسی ارایه شد بین جسم و روان تفکیک قائل شدند نه اینکه تفکیک به عنوان دو مقوله جدا از هم بلکه روان و جسم هر کدام تعریف خاص خود را دارند که بر یکدیگر تاثیرگذار هستند و روانشناسی به عنوان علم رفتار و فرآیندهای ذهنی که قابل کمی کردن و اندازهگیری است. این فرآیند تا اوایل قرن بیستم ادامه داشت و با کارهای فروید به نوعی پایههای روانشناسی غرب شکل گرفت و شاگردان و پیروان فروید با ایجاد آزمایشگاههای روانشناسی و تحقیق در خصوص هیپنوتیسم و کارهای درمانی این رشته را بسط دادند و روانشناسی موفق شد خود را به عنوان یک علم به جامعه تحمیل کند. در این حین اثرات مثبت جنگهای جهانی اول و دوم نیز به ایجاد این فرآیند کمکهای بزرگی کرد تا اینکه قطب دومی در امریکا به نام رفتارگرایی شکل گرفت که به عنوان رقیب روان تحلیلگری یا روانکاوی مطرح شد.
تفاوت روانکاوی یا روان تحلیلگری با روانشناسی در چیست؟
روانکاوی و روان تحلیلگری به فرآیندهای درونی میپرداخت و منبع و منشا رفتار را در فرآیندهای درونی و ناهشیار میدانست اما در روانشناسی مطرح شده در امریکا که ریشههایش به پاولف و اسکینر برمیگردد بیشتر ریشه رفتار را در یادگیری میدانستند که کاملا با نظریات فروید و دیدگاه روان تحلیلگری متفاوت بود. تا اینکه بعد از جنگ جهانی دوم قطب سومی در روانشناسی ایجاد شد که با استفاده از کامپیوتر ذهن انسان را شبیهسازی کردند که دیدگاه روانشناسی شناختی مطرح شد و نهایتا به عنوان قطب سوم که هم فرآیندهای ذهنی و هم یادگیریهای بیرونی میتواند در رفتار اثر بگذارد، مطرح شد. روانشناسی دچار یک پالایش و پوستاندازی شد. البته دیدگاه شخصی من این است که ما باید تاریخ روانشناسی را از بعد از دوران جنگ جهانی دوم ورق بزنیم و پیشرفتها و رویکردهای درمانی را بررسی کنیم. در نهایت در حال حاضر ما ۴۰۰ رویکرد مختلف رواندرمانی در دنیا داریم که با رصدی که اینجانب در ایران انجام دادهام حدود ۶۰ تا ۷۰ رویکرد مختلف مورد استفاده روانشناسان ایرانی قرار گرفته است.
ارزیابی شما از وضعیت کنونی جایگاه دانش روانشناسی در جهان چیست؟
به هر حال روانشناسی در ۵۰ سال اخیر خودش را به مردم تحمیل کرده و در تمام دنیا در دسترس همگان قرار دارد و بر اقتصاد و فرهنگ و اجتماع و خیلی از مباحث دیگر اثرگذار است و در واقع مبحث روان در حال حاضر اهمیتش از مبحث جسم بیشتر شده است. چون ریشه اکثر اختلالات جسمانی مانند سرطان، دیابت و بیماریهای قلبی، روان است هر چند این بیماریها دارای پیامدهای روانی نیز هستند اما ریشه آنها در اصل روانی است و در واقع درصد کمی از آنها ریشه جسمانی دارند. همه اینها بیانگر این موضوع است که روانشناسی علم اول سلامت است به این دلیل که هم در شکلگیری اختلالات جسمانی و روانی نقش دارد و هم پیامدهای روانی زیادی دارد. برای نمونه میتوان به بیماری کرونا اشاره کرد. کسانی که به کرونا مبتلا میشوند، استرس بیشتری را تجربه میکنند که در نهایت این استرس باعث تضعیف سیستم ایمنی بدن فرد مبتلا خواهد شد.
شما در صحبتهایتان به مناقشهای در روانشناسی اشاره کردید که روانشناسی در اوایل قرن بیستم خودش را به عنوان یک علم به بشریت تحمیل میکند. در ایران هم وقتی شما به عنوان یک روانشناس فعالیت میکنید با این واکنش از سوی دیگران مواجه میشوید که روانشناسی اصلا علم نیست و هیچگونه شاخصی ندارد و علم واقعی ریاضیات و فیزیک و شیمی است. این مناقشه در خصوص علم بودن روانشناسی و اینکه مورد پذیرش واقع نمیشود همان طور که از روایت شما برمیآید مختص به ایران نیست و مربوط به همه جهان است. آیا به نظر شما همین طور است؟
این طور نیست. منظور از تحمیل در صحبتهای من صرفا شناسایی روانشناسی بین مردم و به رسمیت شناختن آن بود. برای مثال شما در اوایل کرونا آن را به رسمیت نمیشناختید اما حالا آن را کاملا به رسمیت میشناسید. علمی بودن یک مقوله یک چارچوب و تعریف مشخصی دارد. اگر روانشناسی یا هر علم دیگر بتواند خودش را با این شاخصهای علمی تطبیق بدهد یک علم است. علم یعنی اینکه ما بتوانیم مفهوم مورد نظر را به عدد تبدیل کنیم. ما روانشناسی را میتوانیم از طریق مشاهده، مصاحبه و آزمونهای مختلف به عدد و علم تبدیل کنیم. در حال حاضر هیچ مناقشهای مبنی بر علم بودن روانشناسی وجود ندارد هر چند که در برههای از زمان بخشی از فلسفه بوده و بعدها از آن جدا شده است. در ایران نیز ابتدا روانشناسی بخشی از گروه فلسفه دانشگاه تهران بوده اما حالا به عنوان یک رشته مجزا شناخته میشود و حتی در سازمان نظام روانشناسی برای حدود ۲۰ گرایش در روانشناسی مجوز فعالیت حرفهای صادر میشود.
در ایران روانشناسی خودش را چگونه تحمیل کرد؟
در حال حاضر روانشناسی در دنیا به عنوان یک علم توانسته هم در اقتصاد، هم در فرهنگ و هم در رفتار اجتماعی اثرگذار باشد. حتی قدرتهای بزرگ اقتصادی از روانشناسی برای بهرهوری بیشتر استفاده میکنند. اما در ایران برعکس کشورهای غربی، روانشناسی یک گذشته درخشان دارد. ما در ایران از ۲۵۰۰ سال قبل تا به حال موردی نداشتهایم که یک بیمار روانی را به غل و زنجیر بکشند یا در آب جوش سوزانده باشند یا روی آنها جراحی مغز انجام داده باشند. در ایران به این دلیل که مهد تمدن و فرهنگ بوده است به افرادی که دچار اختلالات روانی بودهاند به عنوان بیمار روانی نگاه میکردند و سعی در درمان این افراد داشتهاند مانند کسانی که دچار اختلالات جسمی بودهاند. اوج این موضوع را باید در تفکرات اسلامی ببینیم که دقیقا در اسلام افرادی که دچار عارضه روانی هستند را به عنوان کسانی که نیاز به درمان دارند و باید از آنها مراقبت شود، شناسایی میکنند. در اسلام بالاترین ارزش را برای اینگونه افراد در نظر گرفتهاند. در ۱۵۰۰ سال گذشته که بنده نیز مطالعاتی در آن دارم، ما دانشمندان بزرگی داشتهایم که دانشمندان غربی به نوعی از مطالعات آنها استفاده کردهاند. در همین ۲۰۰ سال گذشته کتاب قانون ابنسینا در دانشگاههای شهر وین اتریش تدریس میشد. علمالنفس امروزی در دوران ابنسینا و توسط خود او تدریس میشده و حتی میتوانیم بگوییم که او یک روانشناس هم بوده است. حتی ما ریشههایی از تلقین و هیپنوتیسم را در آثار ابنسینا میبینیم. افرادی مانند غزالی و ابنطوسی نیز نقش بسزایی در روانشناسی داشتهاند. در کل تاریخچه درخشانی در علم روانشناسی در ایران وجود دارد اما اتفاقی که افتاد این بود که در قرن بیستم، علم در ایران به خصوص در دوران قاجار دچار از هم گسیختگیهایی شد اما در همان زمان در غرب و کشورهای اروپایی ما شاهد اوجگیری علم بودیم. اما در قرن هشتم و نهم و در زمان ابنسینا، این رویه برعکس بوده و علم در اینجا در اوج خود به سر میبرده در حالی که در غرب اینگونه نبوده است. اما در ۲۰۰ سال گذشته شاهد سیر افول علوم به خصوص علوم رفتاری هستیم که این موضوع قابل بررسی و نیازمند واکاوی بیشتر است. اما روانشناسی معاصر در کشور ما به معنای علم امروزی که متاثر از غرب بوده از همان دهه ۴۰ شمسی و با کارهای انجام شده توسط دکتر علیاکبر سیاسی به عنوان استاد دانشگاه تهران و جداسازی روانشناسی از فلسفه و ایجاد پایههای مستحکم برای آن انجام شده است. با فعالیتهای اساتیدی چون دکتر صناعی و دکتر هوشیار این روند تا انقلاب سال ۱۳۵۷ ادامه پیدا میکند. در دوران پس از انقلاب ما با یک نگاه منفی به روانشناسی در کشور مواجه میشویم.
با توجه به اطلاعات شما از این فرآیند، وضعیت روانشناسی در ایران در دوران قبل از انقلاب چگونه بوده و نگرش مردم و جامعه در این خصوص چه بوده است؟
در دوران قبل از انقلاب روانشناسی به صورت امروزی وجود نداشت و تعداد روانشناسان نیز بسیار اندک بود. مردم نیز روانشناسی را به عنوان یک علم قبول نداشتند و از خدمات آن نیز استفاده نمیکردند. بیشتر اساتید روانشناسی مانند دکتر سیاسی، دکتر صناعی، دکتر منصور و خانم دکتر دادستان در دانشگاهها و مراکز آکادمیک به نشر علم روانشناسی میپرداختند.
به غیر از دانشگاه ما شاهد رشد رویکرد روانشناسی در قشر روشنفکر جامعه هستیم. به عنوان مثال صادق هدایت و بهرام صادقی و حتی غلامحسین ساعدی که خود روانشناس بوده در آثارشان به بررسی روانشناختی تودههای اجتماعی و مردم میپرداختند. حتی ساعدی مطب هم داشته و بدون واسطه مشکلات روانی افراد را بررسی میکردند و به مطالعه سطوح مختلف مردم میپرداختند. بنابراین ما به نوعی ردپای روانشناسی را نیز در آثار ادبی مشاهده میکنیم.
من با این سخن شما مخالفم چراکه روانشناسی تا اوایل دهه ۶۰ خورشیدی به هیچ عنوان به صورت حرفهای و کاربردی برای مردم نبوده است. بیشتر فعالیت در این حوزه به نشر آراء روانشناسی معطوف میشده و اساتید در تلاش بودند که سایه فلسفه را از سر روانشناسی کوتاه کنند تا اینکه افرادی مانند خانم دکتر دادستان و آقای دکتر منصور با عزیمت به خارج از کشور و کسب آموزشهای لازم و بازگشت به ایران با تاسیس کلینیک هدایت کودک این دیدگاه را به وجود آوردند که روانشناسی میتواند راهگشای مشکلات مردم باشد. در ایام جنگ و دهه ۶۰ خورشیدی نیز ما هیچ اثر مثبتی از علم روانشناسی نمییابیم. بیشتر نگاه مردم به مقوله روانشناسی یک نگاه منفی بوده است. بعد از پایان جنگ، جمعی از دانشجویان و فارغالتحصیلان دانشگاه تربیت مدرس با یک ابتکار خلاقانه دست به تاسیس مرکز خدمات روانشناسی برای آسیبدیدگان جنگ زدند. اما نگاه حاکمیت نیز مانند مردم به این اتفاق منفی بود و اکثر دولتمردان مخالف این طرح بودند. حتی تا اوایل دهه ۹۰ خورشیدی نیز ما شاهد دید منفی مردم نسبت به روانشناسی بودیم که اساسا یک نگاه و دید غلط بوده است. تاسیس مراکز خدمات روانشناسی و مشاوره شاهد در دوران پس از انقلاب یک جرقه بزرگی در توسعه و فرهنگسازی و ایجاد یک نگاه مثبت به خصوص بین آسیبدیدگان جنگ ایجاد کرد. متعاقب این اتفاق در سالهای بعد نیز سازمان بهزیستی کشور و وزارت ورزش و جوانان با الگوگیری از این مراکز دست به تاسیس مراکز مختلف روانشناسی و مشاوره زدند. روند شکلگیری حرفه روانشناسی در قالب مشاوره و روان درمانی ادامه پیدا کرد تا اینکه آقای دکتر شاملو و چند نفر از اساتید این حوزه طرح ایجاد سازمان نظام روانشناسی و مشاوره کشور را مطرح کردند که ابتدا در مجلس پنجم با مخالفتهایی روبهرو شد و طرح نیز برای مدتی مسکوت ماند. اما در دوران مجلس ششم به علت اینکه اعضای هیات رییسه مجلس با مراکز خدمات روانشناسی و مشاوره شاهد آشنا بودند همچنین وجود و تلاش برخی از نمایندگان مجلس که خود نیز فارغالتحصیل رشته روانشناسی بودند مانند آقای دکتر اللهیاری، طرح ایجاد این سازمان به تصویب رسید و در سال ۱۳۸۲ سازمان نظام روانشناسی و مشاوره کشور تاسیس شد. ایجاد این سازمان به منزله جرقهای بود در کشور برای ایجاد تحولات عظیم در حوزه روانشناسی از منظر مردم، مسوولان و توسعه روانشناسی به عنوان یک علم.
بنا به نظر شما در ۵۰ سال اخیر ما شاهد رشد روزافزون این رشته در جهان و ایران هستیم. مساله اصلی اینجاست که دانشگاهها و مراکز عالی چه کارهایی توانستهاند برای اصلاح نگرش منفی مردم به این رشته انجام دهند؟
در حال حاضر این نگاه منفی دیگر وجود ندارد و عوض شده است. تاسیس سازمان نظام روانشناسی و مشاوره باعث این تغییر بین مردم و مسوولان شده است. این تفکر در بین مردم رواج پیدا کرده که هنگام بروز مشکلات فکری و روانی میتوان برای حل آنها به روانشناس مراجعه کرد. حتی مقام معظم رهبری نیز در بیانات خود مردم را برای حل مشکلات ذهنی، تشویق به مراجعه به روانشناسان کردهاند. روانشناسی یک حالت کمی پیدا کرده و جزو معدود رشتههایی است که در دانشگاهها، متقاضی زیادی دارد. اینها همگی گویای این نکته هستند که روانشناسی در کشور ما پیشرفت زیادی داشته است.
اما آمارها نشان میدهد که بیماریها و مشکلات روانی و رفتاری در کشور ما بسیار شایع است.
این موضوع ربطی به سازمان نظام روانشناسی ندارد چراکه متولی سلامت جامعه و افراد، وزارت بهداشت است. آنها میتوانند از ظرفیتها و سرمایههای اجتماعی موجود استفاده کنند. حال اینکه آنها نمیتوانند از منابع و امکانات موجود استفاده کنند به بیبرنامگی آنها بازمیگردد.
یک دعوای قدیمی نیز همیشه بین روانشناسان و روانپزشکان وجود داشته و دارد. این تفکر در بعضی افراد وجود دارد که مراجعه به روانشناس و فقط صحبت کردن در مورد مشکل راه به جایی نمیبرد و حتما باید به روانپزشک مراجعه کرد تا با تجویز داروهای مختلف بتواند مشکلات را برطرف کند.
اتفاقا در حال حاضر برعکس نظر شما مردم از خوردن داروهای مختلف دوری میکنند و بیشتر تمایل دارند که از روشهای دیگری برای حل مشکلات خود استفاده کنند. برای مثال هنگامی که افراد مشکلات خود را درونریزی میکنند و نمیتوانند درباره آنها با کسی صحبت کنند با مراجعه به روانشناس و صحبت درباره مشکلات مختلف به نوعی خود را تخلیه روانی میکنند و به آرامش میرسند و روانشناس نیز با دادن راهکارهای مختلف به حل مشکلات موجود کمک میکند.
بحث دیگری که در خصوص سازمان نظام روانشناسی وجود دارد این است که متون جعلی و اصطلاحا کتابهای زرد روانشناسی در بازار به وفور یافت میشود که گاهی موجب گمراهی افراد میشود. راهکار سازمان در این خصوص چیست؟
ما یک سازمان صنفی هستیم که به صورت کلی ۳ وظیفه مشخص داریم: استانداردسازی، نظارت بر فعالیتهای روانشناسی و توانمندسازی افراد و اعضا. اینگونه مسائل مطرح شده از طرف شما تماما مربوط به دولت است. ما صرفا میتوانیم ایرادات موجود را به دولت گوشزد کنیم و در خصوص مشکلات موجود در حوزه نشر روانشناسی مشاوره بدهیم.
ضمانت اجرایی مشاورات و عملکرد شما چیست؟
ضمانت اجرایی مربوط به حاکمیت است، امکانات و بودجه و اختیارات کلی در دست دولت است و سازمان صرفا ۳ وظیفه مذکور را دارد. در باقی موارد و مشکلات ما میتوانیم که به حاکمیت مشاوره و مشکلات موجود را تذکر بدهیم. اگر دولت اقدامی در خصوص مشکلات مطروحه انجام ندهد، نشاندهنده ضعف آنهاست.
در خصوص رابطه سازمان نظام با دولت، شما فقط میتوانید که در حد توصیه و تذکر به دولت عمل کنید؟
بله، به این دلیل که هیچگونه اختیاری برای ما نمیتوان متصور شد.
به عنوان سوال آخر با توجه به وضعیت موجود، شما چه پیشبینی از آینده روانشناسی در کشور دارید؟ به نظر میرسد که تقاضا برای روانشناس شدن در جامعه زیاد شده و اوضاع کمی بهبود پیدا کرده است. اما این بهبود پیدا کردن و فرستادن این حجم از نخبگان برای خواندن روانشناسی چه چشماندازی را ترسیم میکند؟
در سال گذشته از ۱۰ نفر برتر کنکور سراسری ۵ نفر آنها اقدام به انتخاب رشته روانشناسی کردهاند. برای متقاضیانی که از لحاظ کمی رو به افزایش هستند باید چند اقدام صورت گیرد. اولا کیفیسازی که به عهده وزارتهای علوم و بهداشت و سازمان نظام است و در آمادهسازی افراد بعد از فارغالتحصیلی برای ارایه خدمات روانشناسی کمک کنیم، هر فرد فارغالتحصیل باید ۳ فعالیت را فرا گرفته باشد، پژوهش و آموزش و فعالیت حرفهای. در خصوص فعالیت حرفهای ما برنامه خاصی در دانشگاهها نداریم اما سازمان نظام میتواند در این حوزه با همکاری وزارتین علوم و بهداشت فعالیتهای مفیدی انجام دهد. دوما، بازار کار افراد فارغالتحصیل در جامعه که با توجه به نیاز مردم به روانشناس میتواند کار مهمی باشد. طبق استانداردهای جهانی ما برای هر ۵۰ خانواده یک روانشناس نیاز داریم. هر مدرسهای نیاز به دو روانشناس دارد و در دادگاهها در کنار هر قاضی باید یک روانشناس وجود داشته باشد. استاندارد جهانی به ما میگوید که ما هر سال باید جامعه را غربالگری کنیم تا مشکلات و نیازهای جامعه مشخص شود. با این حساب ما حداقل به یک میلیون متخصص روانشناس در جامعه نیاز داریم. بنابراین زمینه شغلی برای دانشجویان روانشناسی وجود دارد. اما این موضوع در حیطه اختیارات سازمان نیست و به عهده مجلس شورای اسلامی و سیاستگذاران است. برای مثال بحث بیمههای پایه برای استفاده متقاضیان از خدمات روانشناسی مطرح است. در حال حاضر تنها یک دهک بالای جامعه میتوانند با توجه به هزینهها از خدمات روانشناسی استفاده کنند. تقریبا ۹۰ درصد مردم به دلیل عدم تمکن مالی نمیتوانند از خدمات روانشناسی استفاده کنند. راهحلی که پیشبینی شده، استفاده از بیمههای پایه است که در برنامه ششم توسعه هم ذکر شده اما هیچوقت اجرا نشده است. سازمان با تشکیل کارگروههای مختلف و حتی ملاقات با رییس مجلس شورای اسلامی درصدد اجرایی شدن این طرح است اما مجلس به بیمههای پایه ردیف بودجهای اختصاص نمیدهد و به خاطر همین موضوع همه مردم نمیتوانند از خدمات روانشناسی استفاده کنند. این قبیل موضوعات باید در برنامههای کلان دولت و مجلس لحاظ شوند تا سازمان بتواند برای آنها برنامهریزی انجام دهد.