کد مطلب: ۹۸۶۶
تاریخ انتشار: چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۶

آنچه در «کویر» می‌روید

کبوتر ارشدی

ایران: مکتوبات علی شریعتی به سه سنخ «اسلامی‌ات»، «اجتماعیات» و «کویریات» قابل دسته‌بندی است. کویریات شریعتی را می‌توان در«گفت‌وگوهای تنهایی»، «هبوط در کویر» و «مخاطب‌های آشنا» پی‌گرفت که در آنها به شرح احوال وجودی خود می‌پردازد و سعی در واکاوی «خویشتنِ خویش» دارد و انسان، هستی، معنای زندگی، تنهایی و خلوت‌گزینی و... را به تعریف می‌کشد که از سوی شارحان او بسیار تفسیر برانگیز شده است. اما این‌بار «کویریات» شریعتی را در گفت‌وگو با فرزند ارشدش به تبیین گذاشته‌ایم. روایت احسان شریعتی از کویریات پدر نکات قابل تأملی دارد که این گفت‌وگو را بس خواندنی کرده است. احسان شریعتی، دانش‌آموخته دانشگاه سوربن، مدرس و پژوهشگر فلسفه، متولد ۱۳۳۸ از روندگان راه شریعتی است که پیش از تحصیل در سوربن، دانشجوی فلسفه دانشگاه ملی (شهید بهشتی) بود و در سال ۱۳۶۰ یعنی بعد از انقلاب فرهنگی راهی فرانسه شد. او به شفاف‌سازی و ایده‌پردازی از اندیشه‌های شریعتی برای جریان «نو شریعتی» معتقد است و در این مسیر بر واکاوی و برساخت تثلیث «عرفان، برابری، آزادی» تأکید می‌ورزد. این روزها بیشتر از هر زمان دیگر نیاز به بحث‌های انضمامی حس می‌شود. واکاوی متن شریعتی از این‌رو است که در عرصه تحول‌خواهی، ایده‌های بومی را شناسایی کنیم چرا که مدرنیته همچون روندی در استمرار ما را دعوت می‌کند تا نگاهی همه‌جانبه‌تر نیز به «خود» داشته باشیم.

نیهیلیسم را در «کویریات» شریعتی از منظر فلسفی چگونه تبیین می‌کنید؟

 ما یک تعریف نیچه‌ای از نیهیلیسم داریم که به معنای «هیچ‌انگاری» (هیچ nihil) ارزش‌ها است؛ و بویژه، آنگاه که ارزش‌های زندگی و این‌جهانی نفی یا تحقیر شوند. برای نمونه، در آنگونه دستگاه‌های فکری به‌طورخاص ایده‌آلیسم افلاطونی که جهان محسوس را سایه می‌پندارد و جهان واقعی را به‌عکس، همان جهان ایده‌ها، صورت‌های معقول عالم مثال (مُثل)‌ می‌داند. نیهیلیسم در تعریف نیچه‌ای از همین‌جا شروع می‌شود؛ یعنی این جهانِ ظاهر که هست، نیست و جهانی که نیست، در باطن هست. به هر حال در این نظام فلسفی، با دریافت افلاطونی، مظاهر زندگی نفی می‌شوند، چنانکه نیچه آخرین جمله مرموز سقراط در بستر مرگ را که «به ربّ‌النوع طب و درمان (آسکلپیوس) یک خروس بدهکارم!»، اینگونه تفسیر می‌کرد که گویی او در واپسین لحظه عمر به تحقیر زندگی اعتراف می‌کند.
نیچه به شکل شرقی نیهیلیسم هم اشاراتی دارد، از جمله به نوستالژی نیستی و نیل به نیروانا در بودیسم و گریز از گردونه رنج جهان و قانون «کارما» و سامسارا (تناسخ). در این دیدگاه، اصولاً هر بینش دینی که این دنیا را بد و سیاه و رنج‌آور ببیند و آخرت را خوب و محل رستگاری، استمرار همان نگاه شرقی تلقی می‌شود.در بحث «کویریات» شریعتی این نماد «کویر» را نه به صورت جغرافیا که، به تعبیر او، همچون «تاریخ» دیده است و امروز ما، از منظر فلسفی می‌کوشیم نیهیلیسم شرقی و فرهنگی-تمدنی محتمل خود را شناسایی کنیم و محل مداقه و نقد قرار دهیم.
نیهیلیسم شرقی شاخصه‌هایی دارد که برخی متفکران غرب پاره‌ای از آن خصوصیات را برشمرده‌اند؛ از جمله هگل که به ناپایداری تمدن‌ها در شرق اشاره می‌کند. این نکته که در شرق نهادهای تمدنی گویی بر شن بنا شده‌اند و دیری نمی‌پایند. البته دلایلی مثل بلایای طبیعی یا جنگ و ایلغارهای مکرر، از جمله دلایل این ناپایداری است. شرق با اینکه مهد تمدن‌ها بوده، اما هربار همه چیز از صفر شروع می‌شود، چرا که هربار میراث پیشین از میان رفته است. به‌عکس، در غرب می‌بینیم که حتی ساختمان‌ها و ابنیه تاریخی طی صدها سال همچنان برپا مانده‌اند. برای نمونه، همین ساختمان دانشگاه سوربن که از سده‌های میانه به‌جای مانده است. گویی اصولاً اندیشه غربی می‌خواهد در برابر این جهان صیرورت و شدن و پویش مبارزه کند، می‌خواهد روندها را تثبیت کند و به این معنا رویکرد ثبوتی دارد. ایرادی که به متافیزیک حضور مغرب‌زمین وارد می‌دانند، نیز می‌تواند از همین شاخصه برخیزد. در حالی که اندیشه شرقی به‌عکس «اندیشه صیرورت» است و به‌عبارتی سنگ روی سنگ بند نمی‌شود! مضمون یا تماتیک کویریات به همین موقعیتی که ما در شرق با آن رو به رو هستیم، اشاره می‌کند که باید به صورت و سبک فلسفی یا هستی‌شناختی (آنتولوژیک) بازاندیشیده شود.
و اما شما در این بحث و هم در یادداشتی که به مناسبت «روز جهانی فلسفه» ارائه دادید، بر «نیچه» تأکید کرده‌اید...
نیچه در فصل چهارم «چنین گفت زرتشت»، در «میان دختران صحرا»، این جمله معروف را دارد که «کویر (برهوت یا صحرا) می‌بالد! بدا بر آن کو کویرها را نهان دارد» این جمله باعث تأملات بعدی متفکران بزرگ شده است که هشدار داده‌اند اصولاً نیهیلیسم در غرب در حال ریشه دواندن است. اینکه چرا برهوت پیش می‌رود و اصلاً امکان آبادی و آبادانی در ظرف خود در حال از بین رفتن است.
پیشنهاد شما و تأکیدتان بر کویر شریعتی در این است که فقط اشاره کنید که ریشه‌های این تفکر در متن ما کجا است؟ یا به نوعی مبلغ اینتم یا مضمون هم هستید؟
 به‌دلایل اکوسیستمی، بحران چهار عنصر اولیه و مشکلاتی که با آن به‌طور حاد و حیاتی روبه‌روایم، ما را وامی‌دارد که از منظر فلسفی هم به همین‌جا و هم‌اکنون خود بیندیشیم؛ نه اینکه صرفاً در پی آن باشیم که نیچه در این باره چه می‌گفته است! شریعتی درباره این جهان-زیست اندیشیده و این روش درست است. او فیلسوف نبود، اما ما باید روی مبانی فکر او فلسفه بورزیم، یعنی بیندیشیم. مسائل محیط‌زیستی امور پیش‌پا افتاده‌ای نیست و هر دم بحران می‌آفریند. می‌خواهم بگویم این مضمون و تم هم بعد عمیق فلسفی دارد و هم یک بعد بوم‌زیستی. اینکه چرا آب و آبادانی و نشاط و زندگانی دچار رکود شده را از دو منظر باید بررسی کرد.
کویریات دکتر شریعتی را به چه میزان تحت تأثیر رویکرد نیچه‌ای می‌دانید؟
 البته دکتر شریعتی در ذیل متفکران اگزیستانس جای می‌گیرد. او با تفکر وجودی خود-جامعه و فرهنگ و تمدن خود را- به‌شکلی شهودی با دیدی انتقادی و طنزآمیز معنوی و عرفانی مورد بررسی قرار می‌دهد که بُعد فلسفی این ماجرا برای ما مهم است؛ یعنی تأکید بر نیهیلیسم شرقی.
باید متذکر شوم که مادر نیهیلیسم «شرقی» است. در هند بویژه دیدی را که نسبت به جهان دارند به‌طور عینی طی تاریخ در متن جامعه‌شان هم پیاده کرده‌اند. معتقدند که انسان نباید در امور جهان زیاد دستکاری کند. جهان را با درد و مرگ و آلودگی آمیخته می‌دانند و این به نوعی همان نیهیلیسم است که جهان را این گونه سیاه می‌بیند. پس بر این باورم که ریشه‌های نیهیلیسم شرقی را بشناسیم و ببینیم، چرا که بیشتر نقل‌قول‌های ما ناظر به منابع یا نظریه‌پردازان غربی است و به ریشه‌های بومی آن در جغرافیای فرهنگی خودمان توجهی نمی‌شود.
اما نسبت کویر شریعتی با اندیشه نیچه را بی‌پاسخ گذاشتید!
 شریعتی نیچه را خوانده و اشاراتی هم در متن به او دارد؛ نه اینکه به‌طورخاص نیچه‌ای باشد، همانطورکه به‌همان میزان به کی‌یرکگور، یاسپرس، هایدگر، سارتر، مارسل و... اشاره می‌کند.
کویریات شریعتی را مشخصاً از جنس همین نیهیلیسم می‌دانید؟
 در نقد نیهیلیسم. بعضی وقت‌ها این شبهه پیش می‌آید که شریعتی می‌خواهد وضعیت کویری را توجیه کند یا تصویری مثبت از آن ارائه دهد. البته کویر بُعد مثبتی هم دارد که همان «امکان خلوت‌گزینی» و «قدرت تخیل» است؛ یعنی آنجایی که پیامبران از آن برمی‌خیرند، زیبایی‌ها و ساحت معنوی خاص خود را نیز دارد؛ اما از دیگر سو، در بُعد اجتماعی و این‌جهانی و تمدنی ماجرا، صحبت می‌کنیم.
در واقع می‌گویید این نسبت را در نقد نیهیلیسم از منظر تأکید بر نبوده‌ها می‌شود پی‌گرفت، نوعی تذکار است؛ اما بُعد مثبت‌انگاری کویری چه می‌شود؟
در بعد مثبت تأکید می‌شود که جهان را کویر ببینیم، تا بتوانیم حس فرار یا استعلا و به جایی دیگر رفتن، برایمان ایجاد شود؛ نه اینکه این جهان را بهشت ببینیم و به این حضور عادت و خو کنیم.
آنچه عنوان می‌کنید ربطی به نیهیلیسم ندارد؟
نیهیلیسمی که نیچه عنوان می‌کند یک بُعد قضیه است. بُعد دیگرش در عرفان و سنت و فرهنگ ما وجود دارد. در ادبیات ما هم ریشه دوانده است-مرغ باغ ملکوتم نی‌ام از عالم خاک- این جهان قفس انگاشته می‌شود که باید از آن فرارکنیم. در واقع، مسأله را این می‌داند که بشر موجودی متافیزیکی است؛ همان‌طور که شوپنهاور تأکید می‌کند. گویی بشر از این جهان نیست. در صورتی که واقعیت طبیعی انسان این‌جهانی است، حیوانی است، سویه معنوی جانش اما، در این جهان غریب است.
پس بنیان‌های کویریات شریعتی را کاملاً مبتنی بر نیهیلیسم شرقی می‌دانید.
 بله؛ یک بُعد معنوی مثبت و یک بعد منفی تاریخی دارد. اما ایده‌آل شریعتی این نیست که جهان کویر شود. او می‌خواهد جهان بهشت شود! از سوی دیگر اما، انسان از بهشت طبیعی ناخودآگاه گریزان است و به سوی بهشتی که به‌دست خود می‌سازد، می‌گرود؛ و این دو را ناسازوار یا پارادوکسیکال می‌کند.
حالا جدای از بحث دکتر شریعتی یا نگاه وی به مواردی که ذکر شد، شما این تذکار را رویکردی کارآمد می‌دانید به این معنا که این رویکرد را پیشنهاد می‌دهید؟
من در تحلیلی که در «روز جهانی فلسفه» ارائه دادم و در پرسش‌های شما بدان اشاره شد، پیشنهادم این بود که در حال حاضر از مواجهه با همین بحران‌های مادی و عینی و معیشتی و سبک‌زیستی آغاز کنیم. به‌طور مشخص به حریق ساختمان پلاسکو اشاره کنم... وقتی بحث بی‌ثباتی را مطرح می‌کنیم، منظور اشاره به سیاستگذاری‌های کلان و نحوه مدیریت بحران است که در بیست سال گذشته اعمال شده و شهری بنا نهاده شده که مبنا و دوامی نداشته و این نوع سیاستگذاری‌ها در امر توسعه و برنامه‌ریزی بوده که اتفاقاً «مدرن‌ها» بر سر آن وفاق داشته‌اند!
اتفاقاً می‌خواستم بگویم این رویکرد شما رویکرد مدرن است و ریشه‌های کویریاتی در آن رؤیت نمی‌شود، بلکه کاملاً برآمده از خرد مدرن است...
البته خرد زمان ما، نوعی خرد «اولترا-مدرن» است نه پیشامدرن یا سنتی!
منظور من این است که نیهیلیسم شرقی کاملاً پیشامدرن است.
ما اما، هرگونه نیهیلیسم را مورد نقد قرار می‌دهیم!
بله، اما رویکرد شریعتی و سابقه نیهیلیسم شرقی به معنای مثبتی که فرمودید را هم در خود دارد.
 ویژگی اندیشه‌ورزی شریعتی نوعی «خردورزی انتقادی-اجتماعی» است که از آن آزادی و عدالت برمی‌خیزد و از این منظر به‌قول شما «مدرن» می‌کوشد این رویکرد دنیوی-مادی را با نوعی معنویت عرفانی تطبیق دهد و البته از منظر نیچه‌ای، می‌تواند بُعدی نیهیلیستی بیابد. ولی در نگاهی توحیدی این دو وجه در معرض تناقضی ذاتی نیستند. یعنی نمی‌توانیم از معنویت اسلامی به‌شکل مثبت اسم ببریم، پیش از آنکه جهان ما جهانی سالم، عادلانه و آزاد باشد. اگر در این جهان استثمار و بی‌عدالتی حکمروا باشد، نمی‌توانیم از معنویت حرف بزنیم. این یکی از ویژگی‌هایی است که عرفان معنوی خاص شریعتی دارد که آن را از سایر انواع تصوف ممتاز می‌کند. در نگاه شریعتی نمی‌شود از این جهان چشم‌پوشی کرد و بحران‌های آن را نادیده گرفت. بینش توحیدی شریعتی از همین جهان شروع می‌کند.
اما این رویکرد را در کویریات شریعتی نداریم و شاید در اجتماعیاتش بشود پیگیری کرد.
«کویریات» شریعتی جدای از سایر ساحات آثارش «اجتماعیات» و «اسلامیات» نیست.
«آنچه در کویر می‌روید، خیال است» یا «کویر، سراپرده ملکوت است» با توجه به اینگونه نگاه‌های شریعتی در کویریات، شاید بتوان میان آثارش تا حدودی تفکیک قائل شد. اشتباه می‌کنم؟
 تنها به این معنا تفکیک‌پذیر است که کویریات مربوط به لحظه‌های خلوت آدمی است.
درست به‌همین خاطر می‌خواهم بگویم لبه‌های تیزی که شما اشاره می‌کنید، از دل رویکرد کویریاتی مورد بحث، درنمی‌آید. شاید حتی کویریات به‌نحوی غیرسیاسی کردن فلسفه باشد با رفتن در همین خلوت و خیال.
نه. از نظر او اینگونه نیست. او در کویریات حتی از مصدق و امام علی(ع) سخن می‌گوید که گاه سر در چاه می‌کند. درست است که بحث از روان و هستی و به‌عبارتی مبحثی استعلایی است و به این معنا کمی غیرسیاسی‌تر یا غیراجتماعی‌تر است، اما نه اینکه در کل اینگونه باشد و دوگانگی میان کویریات شریعتی با نوشته‌های دیگرش در کار باشد.
شریعتی می‌گوید اول دنیا باید در چشم ما کویر شده باشد؛ یعنی برای عمل انقلابی پیش‌شرط می‌گذارد. می‌گوید باید وضع موجود یا روزمرگی برایمان زیرسؤال رود، تا سپس پی مبارزه و ایثار برویم. اگر این وضع موجود و حاکم برای ما همچنان معتبر باشد، طبعاً از آن فرانمی‌گذریم و محافظه‌کار و توجیه‌گر می‌شویم.
به‌همین اعتبار این رویکردی پیشامدرن است و زیرا انسان مدرن برای حفظ دستاوردهای تمدنی و فرهنگی خود پافشاری می‌کند و از وضعیت موجود نمی‌گذرد و به نوعی پایداری بر سر دستاوردها او را به ایثار می‌کشاند.
 انسان مدرن انسانی اتوپیک است. مدرنیته تحقق اتوپیایی پیشینی است؛ یعنی پیشتر هنوز امری تخیلی بوده است. دموکراسی پیشتر تخیل انسان مدرن بوده است. اتوپی ناکجاآباد است، اما این قدرت انقلابی «تخیل» را نشان می‌دهد که ما در وضعی که داریم، نباید بمانیم، بلکه امکانات دگرسازی را باید فراهم سازیم.
شریعتی زندگی را عین مبارزه می‌بیند. پراکسیسی همه این ابعاد را وحدت می‌بخشد و به تعبیر سارتر «کنسیانس» پیش می‌آید. آگاهی‌بخشی، یعنی آنچه نیستم بشوم و نقش رهایی‌بخشی برای بیرون‌شدن از زندانی که در آن هستیم؛ و اینها ادغام می‌شود در نوعی پراکسیس ذهنی و عینی؛ که جنبه ذهنی یا نیهیلیستی آنکه اتوپیک می‌کند، امکان تغییر را فراهم می‌آورد.
تفاوت نیهیلیسم نیچه با هایدگر از نظر شما چیست؟
هایدگر در این بحث همسو با نیچه می‌اندیشد. او بر غفلت و فراموشی از «هستی» تأکید می‌کند؛ در حالی که نیچه از ارزش‌های «زندگی» دفاع می‌کرد. فرق «هستی» و «زندگی» هم در این است که زندگی مفهومی طبیعی و بیولوژیک و ویتالیستی است، مشابه فلسفه‌هایی که به حیات‌مداری باور دارند. پیدایش حیات هم همزمان است با پدیدار شدن اندام‌ها-«ارگانیسم»ها-؛ در دوره‌ای پیش از بشر که به گیاهان و جانوران برمی‌گردد.
بحث هایدگر اما اساسی‌تر و استعلایی‌تر است. هایدگر از زندگی‌محوری و بیولوژیسم و ویتالیسم و داروینیسم انتقاد می‌کند. از نظر نیچه، «هستی» معنایی ندارد. فقط «صیرورت» وجود دارد و از این منظر هنوز هگلی است. هستی مساوی نیستی است و اُنتولوژیسم نیز به همین دلیل نوعی نهیلیسم است. برای نیچه هستی محض معنایی ندارد، یک بخار است! اما در نگاه هایدگری زندگی به این معنایی که نیچه‌ای‌ها مطرح می‌کنند، خود مفهومی نهیلیستی است، چراکه ماتریالیستی یعنی سوبژکتیویستی است. بینش‌های سبک داروینیستی، از این منظرِ ماتریالیستی نشأت می‌گیرد که رویکردی تطوری و حیات‌گرا است. برای هایدگر موضوع اصلی فلسفه، هستی‌پژوهی است. هستی‌اندیشی یا اُنتولوژی در تمامی سیستم‌های متافیزیکی دستخوش فراموشی شده است؛ و «هستی» به «هستنده» تقلیل پیدا کرده است. در چنین فلسفه‌هایی خدا «موجود اول» می‌شود. این نقدی است که هایدگر به تئولوژی هم دارد. فلسفه اما، به جای بحث از هستنده، از هستی کل سخن می‌راند. هستی کل، عبارت نیست از کل هستی! بلکه عبارت است از «استعلا». این تفاوت بینشِ انتولوژیستی هایدگر (فراموشی هستی) با نقدِ نیهیلیستی (هیچ‌انگاری زندگی) است. نیهیلیسم در اصل مفهومی هایدگری نیست. او وقتی از نیهیلیسم بحث می‌کند می‌خواهد از منظر نیچه قضیه را تبیین کند. نیهیلیسم کلیدواژه‌ای نیچه‌ای است. از زمانی که توسط نازی‌ها به شاگرد استاد یهودی بودن و داشتن شاگردان یهودی متهم به نیهیلیست بودن می‌شود، برای رد این تهمت به نقد نیهیلیسم نیچه‌ای می‌پردازد.

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST