کد مطلب: ۳۱۷۶
تاریخ انتشار: سه شنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۲

داستایفسکی در «جنایت و مکافات» خود را به محاکمه می‏ کشاند

بهار: اغلب منتقدان و خوانندگان ادبیات، بر این رای اجماع نظر دارند که فئودور داستایفسکی بزرگ‌ترین نویسنده و «جنایت و مکافات» یکی از برجسته‌ترین رمان‌های جهان است. این کتاب بارها و بارها به زبان‌های مختلف ترجمه شده و دوستداران ادبیات را در سراسر جهان مفتون خود کرده است. حالا این کتاب را پرویز شهدی یکی از باسابقه‌ترین مترجمان آثار ادبی به فارسی برگردانده و نشر کتاب پارسه منتشر کرده است. گپ و گفتی را با او به بهانه انتشار این کتاب می‌خوانید.

به‌تازگی ترجمه شما از رمان«جنایت و مکافات» وارد بازار کتاب شده است. چه مضمونی را در این اثر برجسته و مهم می‌دانید که باید در وهله اول به آن توجه کرد؟

دو فکر، دو مشغولیت ذهنی، فئودور داستایفسکی را در تمام عمر، همه‏ جا و در همه‏ آثارش تعقیب می‌کند: فقر و ثروت. فقر که سرمنشاء همه‏ بدبختی‏ها، تیره‏روزی‏ها، فسادهای خانوادگی و اجتماعی، اعتیاد به الکل و فحشاست، البته دزدی و جنایت را هم باید به این‌ها افزود و ثروت که موجب رفاه و قدرت است. داستایفسکی از ابتدای جوانی با فقر و تنگدستی آشنا بوده و هرگز هم دست از سرش برنداشته، پس عجیب نیست که خواهان قدرت باشد و نماد این قدرت، در ذهن راسکولنیکف، ناپلئون است. داستایفسکی در چهار سالی که در زندان با دزدها، آدم‏کش‏ها و منحرف‏های اخلاقی هم‏زنجیر است، آشکارا با این دو پدیده، با این دو دل‏مشغولی دائمی‏اش روبه‏رو می‌شود. حتی آن‌هایی هم که برای لذت‏های حیوانی دست به آدم‏کشی، دزدی یا تجاوز زده‌‏اند، به‏نحوی برای دستیابی به قدرت یا تلافی‏‌جویی به خاطر دست‏ نیافتن به آن بوده است. موضوع پول و ناپلئون که هردو مظهر قدرت هستند، ترکیبی مشترک دارند. اولی قدرت می‏‌بخشد و دومی آن را به کار می‏برد.

نگاه داستایفسکی به مقوله آزادی نیز از همین تفکر سرچشمه می‌گیرد؟

فکر آزادی برای داستایفسکی نوجوان بالاترین اندیشه‌هاست، اما آزادی را نه با فساد و تباهی، بلکه جز با قدرت نمی‌توان به‏‌دست آورد. قرن نوزدهم، با پیدایش رمانتیسم، بیشتر از هر زمانی به تهیدستی و فرزندان آن‌که فساد و فحشاست می‏‌پردازد. دیکنز در انگلستان و اوژن یونسکو و ویکتورهوگو در فرانسه کسانی بودند که اول بار به این موضوع پرداختند: سرگذشت آدم‌های محروم، تیره‏روز، گرسنه و بیمار. هرچند بالزاک هم در آثارش به این موضوع پرداخته، آثار او همه طبقه‌های جامعه را دربرمی‏‌گیرد.


داستایفسکی تا چه اندازه به واقعیت و تا چه میزان به تخیل اهمیت می‌دهد؟

داستایفسکی انسان حقیقت‏‌بینی است، در عالم خیال زندگی نمی‌کند. تهیدستان او انسان‌هایی واقعی هستند که در هر جامعه‏ای با دشواری‌های فراوان دست به ‏گریبان‌اند و داستایفسکی بیشتر از هر نویسنده‏ روسی به آن‌هایی که دور و برش رنج می‏برند و عذاب می‌‏کشند توجه دارد، چون خودش هم جزو آن‌هاست و‌هزاران فرسنگ دور از تولستوی‏ها و تورگنیف‌‏های مرفه و ثروتمند. در یادداشت‏‌هایش می‏‌نویسد: «خوشبختی در رفاه وجود ندارد، خوشبختی را فقط با رنج‏ بردن می‌توان به‏‌دست آورد. انسان برای این به دنیا نمی‏‌آید که خوشبخت باشد، برای رسیدن به آن باید بهایش را با رنج و درد بپردازد. در این امر هیچ بی‏عدالتی وجود ندارد، چون آسودگی وجدان با تجربه ممکن است و هرکسی خودش باید برای رسیدن به آن تلاش کند. قانون ازلی در کره‏ خاکی ما رنج ‏بردن است. اما رسیدن به این حقیقت خودجوش، که آدم در سراسر عمر تجربه‌‌‏اش می‌کند، چنان شادی عظیمی همراه می‏‌آورد که آدم‌ها برای پرداخت بهای آن باید سال‌ها رنج بکشند.»

آیا دغدغه داستایفسکی در«جنایت و مکافات» طرح مسئله جنایت به عنوان پدیده‌ای اجتماعی است؟

در ماجرای این مرد جوان (راسکولنیکف) مسئله‏ ارتکاب جنایت مطرح نیست، بلکه پشیمانی وحشتناکی که پس از ارتکاب آن به او دست می‌دهد، موردنظر است. کشتن پیرزن نزول‏خوار و خواهر بی‏گناهش که برحسب تصادف در صحنه ظاهر می‌شود، بیشتر از ۲۰ صفحه از متن را به خود اختصاص نمی‌دهد، ولی راسکولنیکف در ۷۰۰ صفحه با پشیمانی و عذاب وجدان دست به‏ گریبان است و در پایان کتاب رهایی از عذاب وجدان ۲۵ صفحه از کتاب را، آن‏هم به‏ صورتی قراردادی، به خود اختصاص می‌دهد. داستایفسکی هرگز به رهایی کامل از عذاب وجدان اعتقاد نداشته است. درواقع طرحی که برای کتابش دارد خود جنایت نیست، نتایج آن است. در نام‌ه‏ای که به سردبیر مجله پیک روس می‌‏نویسد، طرح رمانش را این‌گونه ارائه می‌دهد: «گزارش روان‏شناسانه‏ یک جنایت که به‏ طور واقعی امسال صورت گرفته و خبرش در روزنامه منتشر شده.
جوان دانشجویی که از دانشگاه اخراج شده و درنهایت فقر و تنگدستی به ‏سر می‏‌برد، تحت‌تاثیر بی‏‌تفاوتی ناشی از این‏‌همه محرومیت، عدم تعادل روحی و زیر نفوذ بعضی نظریه‌های مبهم و نامطمئن که در همه‌‏جا منتشر شده است، تصمیم می‌‏گیرد برای پایان‏ بخشیدن به این وضعیت غم‏‌انگیز، به‏زور و حتی جنایت متوسل شود... پیرزن نزول‏‌خواری را در نظر می‏‌گیرد که بدجنس، زورگو و سخت ‏آزمند است و برای توجیه عملش به خود می‌گوید: «این زن زالوصفت چه ارزشی دارد که زنده بماند؟ آیا حتی برای یک‌نفر در این دنیا می‌تواند مفید واقع شود؟...» تصمیم می‌‏گیرد او را بکشد، اموالش را بدزدد و مادر بینوایش را که در شهرستانی دورافتاده در فقر و تنگدستی به‌‏سر می‏برد و خواهرش را که از روی ناچاری می‌خواهد با آدم پول‏داری ازدواج کند، نجات دهد... یک ماه از ماجرای قتل می‏‌گذرد و هیچ سوءظنی نسبت به او وجود ندارد، آن‏‌وقت است که اثر روان‏‌شناسانه‏ ارتکاب جنایت به‏‌صورت عذاب وجدان به سراغش می‌آید...»


چرا این رمان همیشه خوانده شده و یکی از مهم‌ترین آثار ادبی قرن خوانده می‌شود؟

داستایفسکی در همه داستان‌هایش، آن‏‌هم نه در ویژگی‌های یک شخصیت، بلکه چندین شخصیت، با شکل و قیافه و وضعیت‏‌های اجتماعی گوناگون و حتی در قالب زنان داستانش ظاهر می‌شود و از طریق آن‌ها، حوادث زندگی و افکار و عقیده‌هایش را بیان می‌کند. اما در«جنایت و مکافات» خود را به محاکمه می‏‌کشاند. درست است که آدم نکشته، دزدی نکرده، ولی کارهایی که کرده، قمار، تجاوز، خیانت و بسیاری اعمال دیگر، روی وجدانش سنگینی می‌کنند. خودش می‌گوید: «خواسته‏‌ام افکارم را به آدمی تحصیلکرده از نسل جدید القا کنم، تا این افکار و عقاید به‏‌صورتی چشمگیرتر و قطعی‏‌تر نمایان شوند.» اگر آدم نکشته، اگر دزدی نکرده تا از آن تنگدستی و محرومیت درازمدت رهایی یابد، اگر شب و روز افکارش را به‌‏صورت داستان روی کاغذ آورده، آن‏‌هم در مقابل نانی بخور و نمیر و سودش را دیگران برده‏‌اند و درنتیجه از آن‌ها کینه به دل گرفته، فکر انتقام گرفتن از این بی‏‌عدالتی‏‌ها را در ذهنش می‏‌پرورانده. موضوع پول و به‏‌دست‏ آوردن آن، به هر صورتی که شده، در بیشتر داستان‌هایش مطرح است. راسکولنیکف در این رمان، از همه‏ شخصیت‌های داستان‌هایش به نویسنده نزدیک‌تر است. جوان ایدئالیستی که می‌خواست یک‏‌تنه علیه نظام ضعیف‏‌کش و زورگوی روسیه قیام کند، به قدرت و ثروت برسد، از رفاه و تنعم برخوردار شود، از همه بیشتر به خالقش شباهت دارد. از همه بالاتر، افکار ضدونقیضی است که در سر می‏‌پروراند: از یک سو رضا و تسلیم مسیح‏‌وار، پاکی و معصومیت مریم‏‌وار و از طرف دیگر علاقه به زندگی مادی و دنیوی، رسیدن به ثروت و قدرت، همگی در این کتاب به ظاهر ساده، ولی در باطن بسیار ژرف و پیچیده، جمع‌اند.

کلید واژه ها: پرویز شهدی -
0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST